محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

ماجرای قبل از تولد نی نی خوشملمون

سلام به دوستان خوبم ودوستان عزیزم ونی نی های خوشملوم   می خوام جریانات این چند روزی رو تو وب ثبت کنم امیدوارم که   اگرزیاد شد خسته نشوید اخه نمی شه ار بعضی اتفاقات گذشت   ولی می دونم که شما با حال تراز اونی هستید که من فکرش رو   می کنم همسری یه هفته دیگه مرخصی استهلاجی گرفت به خاطر این که   برای تولد این وروجک اینجا باشه ولی مرخصی تموم شد ونی نی   شیطون نیومد نمی دونم چه مشکلی با این بابای مهربون داره روز   سه شنبه باید می رفت ولی دوباره یه ماموریت یک روزه از طرف شرکت   مانع رفتنش شد که چهارشنبه رفت و...
29 آبان 1391

اتفاقاتی که بعداز زایمان اتفاق افتاد ومنو داغون کرد

  سلام به همگی اکنون که اینجا هستم فقط برای خالی کردن عقده های درونیم می دونید چه بلایی سرم امده محمد رضای من در هنگام تولد بهش شک وارد شده بود بند ناف دور گردنش پیچ خورده بود داشت خفه می شد بمیرم مامانی که نصف عمرم تو این چند روز از بین رفت صورتت کبود شده بود که شما رو تا ساعت ٣ بعداز ظهر زیراکسیژن نگه دارن حالا که این مسئله حل شد امروز که بردیمت برای آزمایش تیروئید وغربارگری سنجش شنوایی یه سربریمت پیش دکتر متخصص اطفال برای چکاو یه کم یرقان داشتی ولی بدتر از همه این که بعداز معاینه دکتر به صورت ارژانسی فرستادمون که بریم از دست چپت عکس بگیریم بعد متوجه شدیم که ...
29 آبان 1391

خبر جدید....نی نی مون به دنیا اومد

سلام به همه دوستای خوب مامان ناهید و فاطمه کوچولو... یه خبر جدید برای همتون دارم... اخرش نی نی مامان ناهیدبه دنیا اومد...   این وروجک امروز ساعت2 45 دقیقه صبح چشمش رو به این دنیا باز کرد..   و با اومدنش به این دنیا امروز روز خیلی قشنگی بود برا همه ما..   بهت خوش اومد میگم عزیزم محمدرضا جان...   ولی من هنوز ندیدمش قراره امشب ایشالا برم و   ببینمش وای که دل تو دلم نیست...   و اما آبجی ناهید که بیچاره چقدر سختی کشید برا این وروجک...   ولی خداروشکر هردوتاشون سالم هستن... خدایا شکرت...   ...
25 آبان 1391

روز از نو روزی از نو

  سلام به همگی دوستان امروز دوباره سعادت نصیبم شد که بیام توسایت نی نی ها   دیروز تا غروب مشغول نظافت بودم بعداز اذان مغرب هم نماز خوندیم وبا همسری   وآبجی فاطمه وفاطمه مامانی راهی بیمارستان شدیم اولش معاینه بعد هم خانم   پرستارفرمودند که بروم دوتا کیک ودوتا آبمیوه بخورم بعداز 45 دقیقه برگردم که نوار   قلب نینی رو بگیرند بعدهم وضعییت منو تلفنی به دکتر کشیک گزارش دادند ودکتر   دستوردادند که فردا یه سنو انجام بدم ودوباره نوار قلب بگیرم همون موقع سریع   خودمونو به سنو گرافی رسوندیم که نخوایم فردا زیادمعطل بشیم خوب دکتر داشت &nbs...
21 آبان 1391

نی نی هنوز نیومده توبغل مامانی

Hi Glitter Graphics and Scraps for Orkut, Myspace, Hi5" /> سلام به گلهای نی نی وبلاگ خوبید ؟ بازم عذر می خوام به خاطر تآخیرم اخه این روزااینترنت تو خونه ندارم وخیلی سختمه که بیام خونه باباجونم دلم برای همتون تنگ شده بود الان هم همسری رو تو خونه تنها گذاشتم امشب اومدم فقط برای اینکه بیام پیشتون این روزها وضعیت خوبی ندارم خس ته، سنگین ولگنم بسیار درد میکنه احساس میکنم که بند بند بدنم ازهم میخواد از هم باز بشن از بس شکمم صفت میشه که احساس می کنم همه رگهای تنم میخواد از هم بشکافه هروز میگم فردا نی نی میاد وشروع می کنم به تمام کردن کارهای نیمه تمام آخه دوست دارم با ورود نی نی همه چیز تم...
20 آبان 1391

حرفهای شکسته فاطمه

حرفهای شکسته فاطمه که فعلآهمینارو یادمه تتاست (کجاست) سایت (ساعت) کولت (کولر) کچار می کنی (چکار می کنی)اختهاش (خنده هاش) بلاشک (لواشک) یت (رفت) ریتیم (رفتیم) اجاجون (آقا جون)) مارگولک (مارمولک) تسکاک که حالا میگی مسکاک (مسواک) گجه(گرجه) سیم زنینی (سیب زمینی) لابلشت (لاک پشت)هان بزرگ (ماشین بزرگ پیزا (پیتزا) که حالا به خانواده های پیتزا میگی اسنک بامزه میگی دورت بددم که تتت نازی ہدورت بگردم که چقدر نازی اینو دوردم (اینو اوردم) رپپ (رتب) اسبازی (اسباب بازی) تلییژوون (تلویزیون) نربه (نرده) ...
6 آبان 1391

بازم دوتا دیگه از شعرهای فاطمه گلی

زنگوله پا زنگوله پا کنار جوراه میره زیر درختهای هلو راه میره جست می زند روی دو پامی زنه به زیر شاخه ها از اون بالا چند تا هلو گیر می کنه به شاخ او باغ هلو که ساکته همیشه پراز صدای حرف وخنده میشه زنگوله پا باغ رابهم می زنهشده درختی که قدم می زنه آقا خرگوشه یه روز آقا خرگوشه رسید به بچه موشه موشه دوید تو سوراخخرگوشه گفت آخ وایسا ویسا کارت دارممن خرگوش بی آزارم بیا ازسوراخت بیرون نمی خوای مهمون موشه یواش اومد بیرون یه نگاهی کرددبه مهمون دید که گوشاش درازه دهنش بازه بازه شاید می خواد بخوردم یابا خودش ببردم میرم پیش مامانم اونجا می مانم مادر موشه عاقل بودزنی باهوشو کامل...
6 آبان 1391

ورود به ماه نهم مبارکه گل پسملم

سلاممممممممممممممممممممم خوبییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید؟ مامانای خوب و دوستان خوبم این روزها محتاجم به دعاتونم چون واقعا خیلی خسته شدم احساس سنگینی تمام وجودمو گرفته که به زور کارامو می کنم وای سخت تراز همه دستشویی بردن فاطمه وقتی می خوام خم شم یا حمومش بدم می خوام بترکم وای موقع مسواک زدنشادا وا طفار زیاد داره که خسته میشم از بس سرپا وایمیسم شبا یا خوابم نمی بره یا تو خواب ناله می کتم رو دست چپ نمی تونم بخوابم همش رو دست راست می خوابم بالشتحاملگی راموفع خواب یه لحظه نمی تونم از خودم دور کنم اگه نباشه بدنم خواب می ره ومور مور می کنه امروز هشت ماهگی تموم میشه فردا ...
20 مهر 1391

امروز بلايي بزرگ ازمادورشد

روز سه شنبه 11 مهر صبح زود بابایی برای ماموریت کارای شرکت رفت بوشهر منم که شبها نمی تونم راحت بخوابم دیر خوابم می بره ساعت 9بود که از خواب بیدار شدم بعداز خوردن صبحانه شروع کردم به تدارک غذاتقریباساعت 10 بود که یه احساسی بهم دست داد تو فکر بابایی عشقم همه هستیمرفتم زود صدقه انداختم تو صندوق بااینکه می دونستم بابایی خودش اینکاررو کرده خوب نهار اماده شد نماز خوندم بابایی یه کم دیر کرده بود همینکه گوشی رو برداشتم بهش زنگ بزنم خودش وارد شد سلام کردیم وخسته نباشید فاطمه پرید توبغلش ولیاحساس کردم یهطوریه گفتم خوب لابد خسته هست سفره رو کشیدم گفتم چرااینقدر دیر کردی گفت ماشین خراب شد معطلم کرد تعجب کردم ماشین که ایرادی ندا...
19 مهر 1391