محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

مشاجره مادر ودختر ................

 سلام به همه دوستان مهربونم وسلام به دو وروجک نازم توت فرنگی   ونخود فرنگی خود خود خودم   فداتون بشم الان که خوابید یه دنیا دلم براتون تنگ میشه گرچه لحظه   شماری می کنم که کاش یه لحظه بخوابید تا یه ریزه دنیا مال من   باشه ارامش خیال و حضور ذهن برای نوشتن بهترین لحظات   زندگی وبا شما بودن مال من باشه وخودمو به نت برسونم   برای ثبت روزهایی که دیگه هرگز تکرار نمیشه               مدتیه دوست داشتم  مشاجره ها،حرفها قهر وآشتی ها ودوست   داشتنیها ودل دادن وقلوه گرفتن بین خودم و خودتو بنویسم ولی تو ...
25 بهمن 1392

زلزله ارامش رو از ما گرفت

سلام دوستان خوبید؟ قبل از هرچیز از همه دوستانی که لطف کردن برامون کامنت گذاشتن   وهمین که جریان زلزله استان بوشهر را فهمیدن مرتب جویای حال ما بودن   ونگران شدن فداتون بشم چقدر برای ما دلگرمی بود دوستتون دارم ما اصلآ خوب نیستیم تمام آرامش زندگیمون با زلزله وحشتناکی که اومده بهم خورده   قربون فاطمه برم اونم مریض شده بی حال ورنگش مثل گچ سفید شده کلی صورتش   تو این چند روز کوچک شده نمی دونم چکار کنم که خوب بشه همش ازم می پرسه   زلزله چه رنگی هست میگم رنگ نداره میگه خونه ش کجاست  میگم زیر زمینه میگه   چرا می خواد بیاد پیشمون میگم چون دوست داره بیاد رو زم...
12 آذر 1392

زلزله

سلام به دوستان گلم واونهایی که برامون دلنگران بودن کامنت گذاشته بودن دوستتون دارم ببخشید تند تند می نویسم وجواب کامنتهاتونو نتونستم بدم فقط   اینو بگم ما همگی حالمون خوبه زلزله وحشتناکی رو پشت سر   گذاشتید ودیشب تا حالا خونه بابامیم وتو چادر به سر می بریم   اومدم کار داشتم گفتم شاید دوستان نگران شده باشن سری به   اینجا زدم گفتم از نگرانی در بیاین ممنونم عزیزم الهام جون وخدیجه   جون ودوستان دیگه ای که اگه اومدن ومن نبودم می بوسمتون ممنونم ...
8 آذر 1392

چکاب یک سالگی محمدرضا وبیان احساساتم

سلام نازدونه من سلام گل سر سبدم عزیز دلم محمدرضا الان چندروزی هست که وارد سال دوم زندگیت شدی وهمه خوشیها وناخوشیهای یک ساله رو پشت سر گذاشتی     ومن،بابات وآبجی فاطمه رو با وجودت ودر کنارت خوشبخت وشاد نمودی ممنونم عزیزم که     این روزها شادی وخنده را مهمان کلبه دلمون نمودی وبیشتر از همیشه احساس     خوشبختی می کنیم خوشبختم که این روزها بابا گفتنهات و دد کردنات ودست زدنات ،بوس کردنت که چقدر     عاشق این حرکات پاک و کودکانه ات هستم چقدر خوردنی و دیدنی میشی وقتی     انگشتهای کوچولوتو به هم می چسبونی وبه لبت نزدیک می کنی ومی بوسی واونو به...
2 آذر 1392
1