محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

دهه فجر انقلاب مبارک باد

سلام وصد سالم به همه دوستان خوب نی نی وبلاگ ومدیریت نی نی وبلاگ  ضمن تشکر از کادر مدیرت خوب که واقعا سنگ تمام گذاشتن برای این سایت واقعا از گستردگی واینکه امکاناتی که  اضاف کردن  قابل تقدیر هستاینجارا باهیچ شبکه ای عوض نمیکنم برقرار باید نی نی وبلاگ😊😘 بچه های من کم کم دارن بزرگ میشن وکلی خاطرات ناگفته وثبت نشده که شاید......😐وچقدر ناراحتم تواین چندسالی که اقامحمدرضاکوچک بود وهمراه وپابه پای ابجیش بزرگ شد وقد کشید چقدر مشکلات داشتم که نتونستم بیام وخاطراتشونو به ثبت برسونم یکی از دلایل اصلیش همین رسانه هابود یعنی نداشتن یه گوشی مناسب وسیستمم هم که مشکل داشت الان که همه رادارم وقتم کمه اما دارم هرچندوقت میام ولااقل من...
21 بهمن 1397

ختم صلوات برا شفای یه نی نی 7 ماهه

سلام به همه دوستان خوبم امیدوارم که حال همه شما خوب باشه این مدت که نبودم دلم خیلی براتون تنگ شده بود وشما هم که کلی منو شرمنده خودتون کردید ودر نبودم منو فراموش نکردید ممنونم از تک تک شما دوستان عزیزم راستش امروز سه روزی میشه نتم وصل شده ولی هر دفعه میام نت می بینم که حوصله پست گذاشتنو ندارم راستش برا یکی از دوستان خیلی عزیزم اتفاقی افتاده اینکه بچه کوچولوش مریضه خودشون هم نمی دونن چش شده دکتر بردن به گفته خودش سنو وهرچی لازم بوده انجام شده ولی نفهمیدن چش هست من خیلی داغونم به اندازه بچه خودم بچه هاشو دوست دارم خودشم به اندازه خواهرم از وقتی شنیدم دل وحوص...
11 بهمن 1393

پست موقت

سلام به دوستان خوبم ببخشید بی خبر رفتم نتم قطع هست تازه پروژه از شیر گرفتن محمد رضا را شروع کردم خیلی ناآرامی می کنه تازه امروز هم تب داشت بردم دکتر گفت یه ویروسی شایع  هست که بهش سرایت کرده الان هم خونه داداشم هستم متوجه شدم اسهال  گرفته داشتم کامنتهاتونو تایید می کردم ولی ترسیدم محمد رضا خونه داداشم را نجس کنه گقتم با یه پست موقت ازشما دوستان گلم عذر خواهی کنم یه کم وضعیت روبه راه شد میام پیشتون حالا کامنتهارا بدون جواب تایید می کنم تا بعد که بیام جواب بدم می بوسمتون دلم براتون تنگ شده ومیشه ناز گلاتونو ببوسید راستی رمز پست پایین همون رمز قبلی هست وهرکی از دوستان جدید که جز هم لینکیهای من هست لطفآ اگه رمز ندارن ...
12 آذر 1393

دوستان بیاین این پرسش پاسخ را مطاله فرماییدشاید دلتون هوایی شد

سلام به دوستان خوبم خوبید دوستان این یه پرسش وپاسخ بود که برام خیلی جالب وجذاب بود دیدم خیلی از ماها حالمون این شکل هست که نسبت به بعضی عبادتها احساس خوشی نداریم نمی تونیم لذت ببریم گفتم بذارم شاید انشالله با رعایت این قوانین حال ما هم دگرگون شد لطفآ شما هم مطالعه فرمایید محمد رضا : خاله های مهربون اگه پست تولد منو نخوندید برید پایین وبدانید که من 2 ساله شدم   بفرمایید ادامه مطلب   من جوانی هستم 24 ساله از نظر معنوی به هیچ وجه حال خوبی ندارم نه با انجام کار خوب شاد می شوم و نه با انجام کار بد ناراحت، البته کار بد یا گناهی تا آنجا که یادم می آید، انجام نمی دهم ولی از انجام...
2 آذر 1393

فضيلت زيارت امام حسين (ع)طبق روايات

فضيلت زيارت امام حسين (ع) طبق روايات       زيارت امام حسين (ع) روزى را زياد مى كند عمر را طولانى مى كند خطرات را دفع مى كند زائر حسين شهيد مى ميرد ثواب هزار حج مقبول دارد  مى تواند پنجاه نفر را شفاعت كند حاجت او كنار قبر مستجاب است   نام او را در اعلى عليين مى نويسند روز قيامت خداوند بهترين حافظ اوست هنگام خروج از خانه از گناه خارج مى شود ملائكه ماءمور حفظ او و مالش هستند تا برگردد زوار حسين در جوار پيامبر و على و فاطمه هستند در قدم اول آمرزيده و در قدمهاى بعدى تقديس مى شود زوار حسين چهل سال قبل از ديگران به بهش...
13 آبان 1393

داستان زیبای صدای دلنشین مادر

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب   می‌گشتم. که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب   دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا   سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی که بابا نون     لواش دوست نداره.گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش   می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و   گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. …...
20 مرداد 1393

یه حکایت با حال

یه  ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ... . . . . . ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!! ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ،،، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،...
21 تير 1393
1