محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

روز مادر برهمه مادران عزیز مبارک باد

بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشن‏تر شد، تا نشانه‏ای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهره‏ها با شنیدن صدای تولددختران،کبودنشود؛تادیگر.... ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) دخت پیامبر اکرم (ص)بر همه شیعیان جهان مبارک باد مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت. شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم. مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را ز...
9 ارديبهشت 1392

به زودی میشی جنین 2ماهه

سلامی دوباره به شکوفه وجودم مامانی من درهمه لحظات با توآم باتوست که حرف می زنم باتوست که روزهای پرخاطراتم راسپری می کنم ودرهر لحظه مواظبت هستم ولی ای کاش ویار نداشتم تا بیشتر به جوانه زندگیم حیاط می دادم گل سرسبد زندگیم وعشق بابا ومامان برای قدم گذاشتن در این دنیا من وبابات روزشماری می کنیم ولی انگار لحظه ها هی کندتر میگذره وتو نازم قوی باش که تنها امید من بابا تو هستی می دونی امروز چندوقته که دردل من جاگرفته ای؟ امروز دقیقآ یک ماه وبیست وهفت روزه سه روز دیگه دو ماهت تموم میشه میری تو ماه سوم آرام بگیر کوچولوی نازم               &...
8 ارديبهشت 1392

بازم گلهای من...................

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام به موش موشیهای خوبم خدارا شکر سرما خوردگی دوتاییتون بهتر شده دیگه زیاد رو بیماریتون حساسیت نشون نمی دم نتیجش هم اینه که زودتر خوب میشید دیروز بعد مدت زیادی رفیم خونه یکی از دوستان قدیمیم خاله حمیده خیلی خوش گذشت اونم یه دختر 9ساله داره هم اسم خودت با عروسکاش کلی بازی کردی بعد هم توراه برگشت به خونه تو یه کوچه تاب وسرسره دیدی این بود که به میل خانم کوچیک ویسادیم وکمی بازی کردی که همین یه کم هم بهت خیلی خوش گذشت امروز هم زن دایی مرضیه اومد خونمون کلی با هم بازی کردیدوقتی زندایی داشت با دادشت بازی می کرد درس بچه داری بهش می دادی م...
1 ارديبهشت 1392

عاشقتونم .......................

سلام به شکوفه های بهاریم مامان جان من الان مدتیه که حوصله ندارم یه کم خسته ام به خاطر همین کمتر آپ می کنم ولی هرروز میام سر می زنم بابایی که میره سر کار زیاد دل ودماغ زندگی رو ندارم خدا می دونه اگه شما نبودید چه بلایی به سرم میومد الان هم که خوابید نگاهتون می کنم هییییییییییی قربون صدقتون میرم براتون میمیرم عشقهای زندگی من بابایی شرکتشون کارش تموم شده وهمه رو دک کردند وحالا بابایی مجبور شده تو یه شرکت دیگه تو عسلویه، گرمترین منطقه استان کار کنه از کارش راضی نیست انشالله که کار شرکت خودشون زودتر شروع بشه ودوباره همگی به ارامش برسیم واما محمد رضای من که باز سرما خورده به ...
29 فروردين 1392

ایام فاطمیه را به همه دوستان تسلیت عرض می کنیم

شهادت حضرت زهرا (س)را به همه دوستان تسلیت عرض می کنیم تا که نامت بر زبان آمد ، زبان آتش گرفت سوختم چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمدخاک همچون باد ، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد ، آب روان آتش گرفت ایام فاطمیه را به همه شیعیان دو عالم تسلیت عرضمی کنم ...
25 فروردين 1392

زلزله استان بوشهر وعرض تسلیت به هم شهریهای عزیزم

سلام 20 فروردین 1392ساعت 4/10 بود در حالی که محمد رضا در آغوشم بود وروی صندلی نشسته بودم وداشتم با کامپیوتر ور می رفتم تکانهای مداوم صندلی رو حس کردم اول فکر کردم فاطمه داره صندلی رو تکون میده بعد دیدم فاطمه با فاصله داره منو نگاه می کنه انگار او هم این تکونهارو حس کرده بود وایییییییییییی فهمیدم زلزله هست بچه هارو برداشتم دویدم، از اتاق که بیرون رفتم دیدم همسری هم از خواب پا شده در حال نشسته ماتش برده منو نگاه کرد گفتم احمد زلزله بود؟ گفت آره پس چی بوووووووووووووووود ولی 20 ثانیه بیشتر طول نکشیده بود شب بود که متوجه شدیم این تنها بخش کوچکی از زلزله بود که به ما رسیده بود زلزله 6/...
23 فروردين 1392

بازم تعطیلات

سلاااااااااام الان که دارم می نویسم شما فرشته های معصوم من خوابید فداتوووووووووووون بابایی هم نیم ساعتی هست که از بوشهر برگشته ابوالفضل پسر عمه سکینه ومامان بزرگ ابولفضل رو برده بود دکتر دیشب تا حالا باران بود چه بارانی کیف کردیم هم اکنون هم صدای دل انگیزش به گوش می رسه روز 13 همان طور که گفته بودم نتونستیم بریم بیرون یعنی همه رفته بودن جز ما که قرار بود با خانواده اقا جون مرتضی بریم که عمه ها گفته بودن بیرون نمی یایم خوب 13 به در به هم خورد ، نهار عمو محمود مهمان ما بود حلوای بوشهری با پلو وخورشت بادمجون که خیلی دوست داشت درست کردم 2 ساعتی بعدازنهار هم رفتیم تو یه مزرع...
18 فروردين 1392