محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

عاشقتونم .......................

1392/1/29 2:10
نویسنده : مامان ناهید
880 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شکوفه های بهاریم

مامان جان من الان مدتیه که حوصله ندارم یه کم خسته ام به خاطر

همین کمتر آپ می کنم ولی هرروز میام سر می زنم

بابایی که میره سر کار زیاد دل ودماغ زندگی رو ندارم خدا می دونه

اگه شما نبودید چه بلایی به سرم میومد الان هم که خوابید

نگاهتون می کنم هییییییییییی قربون صدقتون میرم براتون میمیرم

عشقهای زندگی من

بابایی شرکتشون کارش تموم شده وهمه رو دک کردند وحالا بابایی

مجبور شده تو یه شرکت دیگه تو عسلویه، گرمترین منطقه

استان کار کنه از کارش راضی نیست انشالله که کار شرکت خودشون

زودتر شروع بشه ودوباره همگی به ارامش برسیم

Avazak.ir Line22 تصاویر جداکننده متن (2)

واما محمد رضای من که باز سرما خورده به خاطر بدی آب وهواست

گل پسرم هم که بسیار گرمایی هستش ومرتبا عرق می کنه کولر هم که

خیلی سرد هست ولی با این وجود روشن می کنیم تو یه اتاق دیگه

می خوابیم سرفه های بدی میکنی عزیزم امروز که رفتیم دکتر چهار

تا شربت برات نوشت که یکی از اونهارو خودم عوض کردم آخه چرک

خوش کن بسیار قوی نوشته بود حیف نیست بدن گل پسرم با این شربت

ضعیف بشه به جاش اموکسی سیلین 125 گرفتم که باید همه رو سر

ساعت بدم فاطمه هم کمی صرفه می کرد که دکتر گفت باید عین همین

داروهارو فاطمه هم بخوره خوب حالا مشکل من موبایلم هست که

شارجرش خراب شده وخاموشه ونمی تونم رو ساعت بذارم حال

نمی دونم باید چه طور نیمه شب بلند بشم حالا هم یه دمنوش

فوق العاده خوب درست کردم که هم برا گلوت وهم برا سینت

علیعه دمنوش بنگو با نبات که به زبون خودمون میگیم بنگو داغک

بنگو از خانواده بارهنگ است که تو استان خودمون بوشهر می روید


Avazak.ir Line23 تصاویر جداکننده متن (2)

امروز عصر فاطمه مامانی شما بهانه گرفتی که رفتی توی حیاط خلوت

جیغ کشیدی هر چی می خواستم در رو باز کنم اجازه نمی دادی آخه

می دونم بهانه بابایی رو می گیری همش می پرسی چرا پس بابام

نمیاد تا اینکه زینت خانم زن همسایه از صدای جیغت به من زنگ

زد فکر می کرد من شمارو بیرون کردم الهی مامان قربونت

بره مامان دستش بشکنه .........خوب گفتم نه بابا خودش دلش پره

نمی دونم چیکار کنم تا اینکه از پشت دیوار صدات کرد که بیا پیش

من وشما برای اولین بار قبول کردید که تنهایی برید خونشون رفتی

وبعد 10 دقیقه اومدی نمی دونی تو این 10 دقیقه چی به من گذشت

بعد هم که بردمت مغازه کلی خرید کردیم

Avazak.ir Line50 تصاویر جداکننده متن (4)

از موقعی که بابایی رفته سعی کردم بیشتر از همیشه هواتو داشته باشم

شما هم هی میری ومیای میگی قربونت برم من خیییییییییییلی دوست

دارم دیگه دختر خوبی میشم جیغ نمی کشم حرف بابا مامانمو گوش

میدم داداشمو تو خواب بوس نمی کنم وای که چقدر خودتو شیرین می کنی

ولی عزیزم بهم حق بده که آدم گاهی عصبانی میشه آخه زندگی کم وزیاد

داره ومنم گاهی اوقات آزرده خاطر میشم امیدوارم که لااقل شما منو درک

کنید مرحم دلم باشیدAvazak.ir18 شکلک های یاهو (1)

Avazak.ir Line48 تصاویر جداکننده متن (4)

چند شبی شده که همش میگی خاطرات کوچکیمو برام بگو ومن

می گم تموم میشه کلی ذوق می کنی وباز می گی دوباره بگو

از خاطرات کوچکیت واینکه مثل کوچکیات شکسته حرف می زنم

کیف می کنی در کل از خاطره وقصه مخصوصآ شعر خیلی خوشت میاد

ازبس قصه از خودم درآوردم که می تونم چندتا کتاب قصه بنویسم

Avazak.ir Line47 تصاویر جداکننده متن (4)


نه ماهگی فاطمه

Avazak.ir Line10 تصاویر جداکننده متن (1)

پنج ماهگی

Avazak.ir Line12 تصاویر جداکننده متن (1)

سه سال و4 ماهگی فاطمه

Avazak.ir Line11 تصاویر جداکننده متن (1)

هشت ماهگی فاطمه

Avazak.ir Line10 تصاویر جداکننده متن (1)

پنج ماهگی محمد رضا

Avazak.ir Line10 تصاویر جداکننده متن (1)

عاشقتوووووووووووووووووووووووووووونم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)