محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

عزیز دلم 18 ماهگیت مبارک............

  سلام به همه دوستان جون جونیم سلام عزیزم محمد رضا جونم ودخترمثل ماهم فاطمه گلی محمد رضا جون پسر گلم 18 ماهگیت مبارک عزیزم نمی دونم زمان کی سپری شد وشما شدید یک سال ونیمه فدات بشم انگار همین دیروز بود که داشتم زود زود وبا کمک آبجی جونت اتاقتُ برا ورودت تزئین می کردیم نمی دونی آبجی چه شورو شوقی داشت چقدر به من وابسته بود تا اون روز شاید یک لحظه هم از من جدا نشده بود واون روز داشتم فکر می کردم خدایا چطور می تونیم یک شبانه روز از هم جدا بشیم ولی همه چیز خیلی خوب گذشت همون شب که قرار بود شما زمینی بشید فاطمه در خواب ناز بود واصلآ نفهمید واین خیلی برام خوش...
25 ارديبهشت 1393
2009 16 39 ادامه مطلب

تب ناگهانی فاطمه ..................وشیطنتهاشون

سلام به دوست جونای خودم وبه جوجوهای نازم دوستان اگه این دو سه روز پیشتون نیومدم وتآ خیر داشتم ببخشید نبخشیدید هم بیاین ادامه وطلب اونوقت راضی میشید ببخشید   عاشقتم.....................   دوروز پیش یعنی روز یکشنبه نزدیکای صبح قبل اذان بود که منو صدا زدی که مامان سردمه پتو روم بگیر تعجب هم کردم که همیشه می گفت گرممه ولی گفتم شاید خوب بچه هست سردش شده پتو انداختم صبح زود دوباره پاشدی گفتی مامان جیشم میاد برمت دستشویی وقتی دستتو گرفتم دیدم مثل آتیش می مونی وقتی دست رو پیشونیت گذاشتم دیدم ای واااااااای تب داری اونم چه تبی دست وپامو گم کردم اول استامینوفون ...
16 ارديبهشت 1393

هیییییییییییییییییییییییییس......................

سلام به همه دوست جون جونیای مامانم خوبید امروز من سخنگوی این پستم خوشحال میشم با من همراه باشید دوستتون دارم خاله های ناز نازی ونی نی های خوشگل هیییییییییییییییس یه صدایی میاد.................   امروز ازنظر مامانم یه روز خاص بود اینشو نمی دونم وقتی منو بغل کرد وبرد تو اتاق بالایی که تقریبآ متروکه شده ورفت اومد توش کمه تعجب کردم ومنم که همیشه سرو پا میشکنم برا اون بالا دیگه با تمام ذوق پیش به سوی راه پله ............   مامانم با من حرف میزد که بذار یه ساعتی با پسرم تنها باشیم وکلی مارو سرگرم کرد نگو این همه مقدمه چینی برا اینه که من تو...
12 ارديبهشت 1393

شیطنتها وکار خرابیهای گل پسملم

سلام به دوستان خوبم وبه وروجکهای نازم این روزها محمد رضا بسیار شیطون وپرجنب جوش شده باید شش دُنگ حواسمون بهش باشه روزی صد بار می افته وچه کارهایی که نمی کنه فاطمه هم که شیرین زبون وصدالبته بلبل زبونیش زبون زده شده واینکه اونقدر ماشالله حرف می زنه که بعضی وقتها من خسته میشم ولی ایشون همچنان پر انرژی ولی هیچ کس به اندازه خودم باهاش حوصله نمی کنه   فاطمه گلم ببین من چقدر دارم تحملت می کنم چون تمام زندگیه من شمایید بیشتر   وقتها میگم خدایا شکرت اگه یه همسر کم حرف نصیبم شد در عوضش یه دختر پرحرف   وخوش قلب ومهربون بهم دادی که بتونم تمام روزهایی که ...
9 ارديبهشت 1393

بچه هابه روایت تصویر...حضور خاله مهسا مجری شبکه5 دربین بچه ها...

سلام به همه دوستان گلم و................... به جوجوهای نازم ادامه مطلب بچه ها به روایت تصویر پس بفرمایید ................. روز شنبه 30 فروردین شما فاطمه گلی صبح زود بلند شدید وحکم فرمودید که شماره خونه خاله زهره رو بگیرید می خوام بگم که خاله زهره صالحه رو بفرسته خونمون تا با هم بازی کنیم ووقتی زنگ زدیم صالحه خانم تو حمام تشریف داشتن کلاسشو برم صبح زود حمام میره بارک لله حالا لازم شد یه کم از خصوصیاتش بگم صالحه خانم 7 ماهی از فاطمه کوچکتره ودختری بسیار بسیار متواضع خوب ومنظم هستن و زیاد به سر و وضع ظاهری خودش از لحاظ اینکه باید مرتب لباس ومد عوض کنه ومرتب مو ها رو شونه بزنه ودیگه این...
2 ارديبهشت 1393

روز زن وروز مادر بر همه شما دوستان خوبم مبارک

  سلام به همه دوستان خوب وجون جونی خودم   چقدر دیر شد که این پست تبریک رو می خوام بذارم   شرمنده همه شما هستم که اگه دیر بهتون سر می زنم   شاید همتون بدونید که من عاشق همه شما هستم  ولی گرفتاری وبیماری   بچه ها گه گاهی دستمو می بنده اما دوستتون دارم واین روز بزرگ ، روز   مادر وروز زن رو بهتون تبریک میگم مطمئنآ تعدای از شما کادوتونو گرفتین   یامنتظرین که فردا آقا از خواب بلند بشن وچه حرکتی ازخودش نشون بدن   چه جمله ای بهتون بگن که لایق شما باشه واز همه مهمتر چی چیزی   برا قدردانی وتبرک می خواد تقدیمتون ک...
31 فروردين 1393

مسافرتی کوتاه به بی بی حکیمه خاتون (س) خواهر امام رضا(ع) وماهگرد17 ماهگی محمدرضا

سلام به همه دوستان گل وجون جونی   وسلام به بچه های نازم   چقدر تو این فصل آدم کسالت می گیره هوای داره گرم وگرمتر میشه    باز باید تو خونه حبس بشیم از دست این گرما خوب منم اصلآ حس آپیدنم   نبود ولی گفتم تا بیشتر دیر نشده موضوعی که مد نظر دارم بذارم   اگه خسته نمی شید بفرمایید ادامه مطلب   بی بی زینب خاتون خواهردیگر گرامی امام رضا(ع)در روستای کاهین مدفون می باشند. روستای کاهین در بخش مود از توابع شهرستان سربیشه دراستان خراسان جنوبی واقع شده است.از شهر بیرجند که به سمت زاهدان می روی وبعداز پیمودن 30کیلومتر به شهر مود می رسی.از شهر ...
26 فروردين 1393

13بدر روزی متفاوت..............

سلام دوستان خوبم وااااااااااااااای که چقدر دلم براتون تنگ شده بود ولاّااااااااین سایت بدون شما سوت وکور بود من یکی هرروز میومدم یه نگاهی می کردم بی حوصله می رفتم چندتا پست زورکی هم گذاشتم خوب دیگه انشالله که حسابی تعطیلات بهتون خوش گذشته وجای ما حسابی خالی   ما که مسافرت نرفتیم از شما چه پنهان قبل عید اصلآ برام خوشایند نبود اصلآ   حوصله هیچی رو نداشتم انگار خیلی خسته م بود انرژی نداشتم حالا بماند مهم اینه که الان پر انرژیم وحالم خیییییییلی خوبه انشالله که خودمو چشم نزنم وهم حال شما و هم حال من یکی با خانواده همیشه خوب باشه نمی دونم شما کجاها رفتین ان...
18 فروردين 1393

حس قشنگ وخوب ..........ودیدار با دوست هم لینکی(نی نی وبلاگی)

    سلام به همه دوستان خوبم نمی دونم کسی هم هست مثل ما که هنوز تصمیم نگرفته روز 13 بدر رو   چکار کنه من که دارم دق می کنم ما هرسال یا با خانواده پدر وداداشام   می رفتیم بیرون که اکثرآ امسال هرکدومشون یا مسافرتن یا با خانواده زنشون   می رن بیرون ویا با خانواده پدر همسری میرفتیم که برادر شوهر مجردم که   نباشه همه بلاتکلیف می مونن   ای ول همین الان پیامی امد  ..............ببینم......... آخیییییییییییییی خواهر   شوشو ها بودن........     بیچاره خواهرشوهرها رو آوردن به من والان پیامشون بهم رسید که دارن مثل   من دق می کنن ...
13 فروردين 1393

نیشگونهای بی رحمانه ..............یادت باشه

سلاااااااااااااااااااااااااااام سلام عزیز دل مامان وفرشته های نازنینم مامان بی حوصله رو ببخشید می دونید چرا بی حوصله ام چون همش تو خونه از بس نگاه درودیوار کردم کارهای تکراری انجام دادم که خسته شدم این آقای پدری هم نمی دونم که مرخصی میگیره که بیاد ماها رو از این حال و هوا دربیاره       هرچی فکر کردم چه خاطره ای بنویسم از شما که حوصله   نوشتنشو داشته باشم پیدا نکردم تا اینکه یادم به دیشب   موقع خوابیدن افتاد گفتم بنویسم   دیشب بابایی یه کم زود اومد خونه وکلی شما خوشحال بودید وبا هم بازی کردید بابایی   شده بود ا...
12 فروردين 1393