محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

تسلیت میگم شهادت امام حسین(ع)واهل بیتش را..فدای قلب کوچک وپردرد رقیه....

1393/8/12 19:27
نویسنده : مامان ناهید
664 بازدید
اشتراک گذاری

هر چي عشقه يه طرف عشق به مولا يه طرف

اين کيه هر کي صداش مي زنه ديوانش مي شه

ديگه جايي نمي ره گداي اين خونش مي شه

 

 


سه سالگی‏ اش بر مدار عاشورا می‏چرخد.
اتفاقی که طنین خنده‏ های کودکانه‏ اش را به غارت می‏برد
در عطش می‏ ماند و می‏گدازد.
فرات از چشمانش مهاجرت می‏کند.
بی‏ پناهی ‏اش، در تمام بیابان‏ها تکثیر می‏شود
این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.

گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند؛ آن هم در میان خرابه‏ای در یک شهر بزرگ که مردمانش یک روز تمام را بر آنان سنگ زده‏ اند و بر غم کاروان افزوده ‏اند و اینک رفته‏ اند تا آسوده بخوابند؛ آسودگی‏شان را صدای گریه کودکی سه ساله برهم می‏زند. سه سال بیشتر ندارد، اما صدای گریه‏ اش، خواب آسوده یک شهر را برهم می‏زند... و چقدر زود صدایش خاموش شد!


ای عمه ! بیا تا که غریبانه بگرییم
دور از وطن و خانه به ویرانه بگرییم


پژمرده گل روی تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم


لبریز شد ای عمه دگر کاسه صبرم
بر حال تو و این دل دیوانه بگرییم


نومید ز دیدار پدر گشته دل من
بنشین به کنارم که پریشانه بگرییم


گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق
چون شمع دراین گوشه غمخانه بگرییم


این عقده مرا می کشد ای عمه! که باید
پیش نظر مردم بیگانه بگرییم


 
 
سلام به دوستان خوبم ببخشید باید زود برم مسجد تو یه فرصت مناسب کامنتهای
 
پرمهرتون را تائید می کنم ممنون از حضور سبزتون
 
التماس دعا دوستان خوب ومومنم
پسندها (6)

نظرات (12)

مامان کیانا و صدرا
13 آبان 93 6:45
التماس دعا
مامان ناهید
پاسخ
محتاجیم به دعا عزیزم
اقازاده
13 آبان 93 13:19
انشالله امام حسین نگهدار عزیزات
مامان ناهید
پاسخ
همچنین نگهدار شماها عزیزم
مامان سوده
13 آبان 93 15:59
التماس دعا نازنینم...
مامان ناهید
پاسخ
محتاجیم به دعا گلم
بابا و مامان
14 آبان 93 0:59
التماس دعا عزیز دلم
مامان ناهید
پاسخ
محتاجیم به دعا
مامان کیانا و صدرا
15 آبان 93 8:41
سلام گلم و صبح زیبات بخیر.میدونم عزیزم و درکت میکنم.سرت شلوغه کمرت چی شده خواهر؟ایشا....زودتر خوب بشه و روز خوبی داشته باشی.از جلسه تون بیا و برام بگو.دوست دارم بدونم مدیر اصلی مهد فاطمه جون چی گفته؟؟
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم صبح شما هم به خیر ممنون که درکم می کنیکمرم نمی دونم چی شده فقط خیلی درد می کنه به خاطر مشغله زیادهست وحرکتهای ناموزنی که نا خدا گاه پیش میاد می ترسم منم دیسک گرفته باشمراستش قبل از اذان صبح بود وقتی محمد رضا داشت شیر می خورد داغ شدم دیدم محمد رضا بدنش داغه تب سنج که گذاشتم دیدم تب داره صبح زنگ زدم به مربی مهد گفتم من نمی تونم بیام نرفتم قراره آبجیم که اونجاست صحبتهاشو انتقال بده وبگه چی گفته منم نرفتم چندروزیه محمد رضا سرما خورده الان یه کم بهتره تب هم نداره نمی دونم ببرم دکتر یا نه دارو مصرف می کنه ولی در کل با آمپول وشربتهای چرک خشک کن مخالفم چون مقاومت بدنشونو کم می کنه الان ستریزین ودیفین هیدرامین وسرما خوردگی می خوره شما بگید ممکنه بدنش عفونت داشته باشه چون دیشب تبش هفت و6 دهم بوداستامنفون دادم ولی الان تب نداره
مامان کیانا و صدرا
15 آبان 93 12:41
سلام خواهر جونم.ایشا....ویروسیه.راستش صدرا هم چند روزه سرما خورده و امروز که خونه ست مدام بهانه میگیره و حالمو گرفتهولی منم دکتر نبردم و سرماخوردگی بهش میدم اما نمیدونم چرا از سیتیزین میترسم و میخوام برم براش کتوتیفن بگیرم کمی هم تب میکنه ولی زیاد نیست و با استامینوفن زود رفع میشه.کلا خواهر با این هوای وحشتناک اکثر بچه ها درگیرن.ایشا....محمد رضا جونم چیزیش نیست و زود خوب میشه ولی اگه دیدی ترشحات بینیش سبز شد و تباش بالا و بالاتر رفت باید ببریش دکتر. امیدوارم سرماخوردگی معمولی باشه و زود خوب شهراستی ممنونم از حضور گرمت.بعدا مفصل میام پیشت
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم از اینکه از دو دلی درم آوردی ممنونم الان می برمش دکتر انشالله صدر جون هم حالش زود خوب بشه عزیزم چرا از سیترزین می ترسی ضد حساسیت هست من همیشه برا بچه ها استفاده کردم مشکلی نداشته دکتر تجویز می کرد
مامان کیانا و صدرا
16 آبان 93 9:23
سلام.ناهیدی جونم اون نظر بلنده رو تایید کنم؟اشکالی نداره؟
مامان ناهید
پاسخ
تایید کن عزیزم
مامان کیانا و صدرا
17 آبان 93 17:31
سلام ناهیدیبچه ها بهترن؟چه خبرا؟؟نیستی؟؟؟شبتون بخیر
مامان ناهید
پاسخ
سلام خواهر جان شرمنده آبجی فاطمه اومده بود خونه مون دیگه با هم شب رفتیم خونه بابایی وتا برگشتم دیر شدشب شما هم به خیر
مامان کیانا و صدرا
19 آبان 93 17:16
سلام ناهید خانم.بابا فاطمه میره مهد یا شما یا همه تون؟؟؟ما گفتیم فاطمه رو بفرستی مهد سرت خلوت تر میشه ولی مثل اینکه اینجوریا نیستشاد باشید خانمی کنار خونواده
مامان ناهید
پاسخ
سلام خواهر جون نه بابا کارام بیشتر شده علاوه بر بردن وآوردنش از مهد باید تکالیفشو هم باهاش کار کنم این چند روز حال روحیم خوب نیست یه کم هم از اون ویروسه گرفتم بد طوریحوصله پست گذاشتن ندارم دارم یه چندتا لباس زمستونه برا بچه ها می دوزم حسابی گرفتارم اگه اومدم نت بعد می بینم بچه ها چکار کردن این خونه وزندگی رادعام کن عزیزم حالم خوب بشه
مامان کیانا و صدرا
21 آبان 93 17:02
سلام.خوش به حال بچه ها که دارین براشون لباس میدوزینایشا....زودتر خوب میشی.منم حال و حوصله ندارم ولی چیکار کنیم دیگه باید یه جوری سرمونو گرم کنیمشبتون خوش
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که اینقدر بهم لطف دارید خوش به حال شما که سرتونو این جوری با دیدار با دوستان سرگرم می کنید که لطف ومهربونیتونو می رسونه من از بس وقت کم میارم که جایی برا م نمی مونه که بیام اینجا وخودمو سرگرم کنم
مامان کیانا و صدرا
22 آبان 93 19:28
آخه ناهیدی جونم شما هر دو تا بچه تون کوچیکن و مخصوصا محمد رضا انرژی زیادی ازتون میگیره و خیاطی هم که نگو و نپرس.واسه همینم وقت نمیکنی.فقط ایشا....سلامت باشی.اینم بگم الان اکثر دوستان یا بی حالن و پر مشغله یا منصرف از نوشتن.اینه که دیگه چندان هم نمیشه سرگرم شد.چاره ای نیست جز شکیبایی.یه دلیل دیگمم اینه که ما بیرون نمیریم و همش خونه ایم غیر از ساعات کاریمون.خب حوصله ی کارهای خونه رو نداریم و میایم وبشبتون خوش ناهیدی خانم
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم خوبید اره جانم واقعآ من دست تنها با دوبچه وهمه مسولیت زندگی را به دوش کشیدم در کنارش خیاطی هم دست پا گیره بعد برام انرژی نمی مونه البته همیشه اینجور نیست یه وقتهایی همه با هم دست یه دست می دن وازم صلب انرزی می کنن وبی حوصله م می کنن الان بهترم دیشب می خواستم بچه ا را بخوابونم بیاتم خودم هم از خستگی خوابم برد.....اره دوستان هم به یه طریقی گرفتارن شما هم که کارمندید دیگه خسته تر من می تونم درکنوم کنم خود من وقتی می رم بیرون دنبال یه سری کارها وقتی میام خونه از خستگی نمی تونم کار خونه کنم یه راست می رم سر وقت نتانشالله تنتون سالم باشه ممنونم که وقتی نیستم هم میای بهم سر می زنی وفراموشم نمی کنی
مامان کیانا و صدرا
24 آبان 93 10:53
سلام ناهید خانمی.خوشحالم که بهتری و کمی از فشار کاریت کم شده راستش منم از خیلی از کارهای تکراری بدجوری خسته شدم ولی چاره ای هم ندارم.حالا باید یه پست اختصاصی به نام دغدغه های زنان بذاریم و بیاییم خودمون واسه خودمون راه حل ارائه بدیم خواهش میکنم گلم.وظیفمه
مامان ناهید
پاسخ
سلام گلم شما خوبید فدات بشم که به فکرمی عزیزم تازه داره فشار کاریم شروع میشه بگو چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چون عروسی خواهر شوشو افتاده بعد ماه محرم وحالا من باید لباسای اونا به اضافه لباس خودم وفاطمه را بدوزم هنوز مدل هم انتخاب نکردم ذهنم حالا حالاها درگیره عزیزم فکر خوبیه یه نظر سنجی در مورد دغدغه زنانه خیلی عالی میشه شاید راه چاره ای برای ما هم شد تا اینقدر سختی نکشیم وخسته نشیم