محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

فاطمه واوضاع این چند روزش

1393/8/8 10:39
نویسنده : مامان ناهید
1,278 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای خوب وبا معرفتم

 

وبچه های ناز وخوبم

 

دوستان ایام محرم وعاشورای حسینی رابه همتون تسلیت عرض می کنم امیدوارم در این

 

ایام بیشترین استفاده را ببرید وحاجت روا بشید ودر دعاهاتون مارا هم فراموش نکنید  ما هم

 

این روزها اگه خدا قبول کنه در مراسمات شرکت  می کنیم ودعاگوی شما هم هستیم

 

وحالا بفرمایید ادامه مطلب

این روزها با وجود مهد رفتن شما فاطمه گلم کارام بیشتر شده یعنی خودم

 

صبح باید ببرم وبیارم وتو این فاصله  داداشی هم بیدار میشه وچون خوابش

 

نیمه تمام می مونه کلی بهانه گیری می کنهبدبو اونم بهانه آجی

 

وتو خونه می چرخه دنبال رفیقش............ غمناکفداش بشم میره کنار در حال میشینه

 

پاهاش ودراز می کنه وآجی جی می کنه ومنتظر می مونه کی بریم دنبال آجیشغمناک

 

فاطمه تو این مدت پیشرفتت خوب بوده حروف الفبا را با اینکه 20 روز بیشتر از

 

کلاس عقب ماندی و  دیشب همه حروفهایی که درس گرفتین یعنی تا حرف سین

 

را بلد بودی با داستان هم خیلی خوشگل تعریف می کردی تشویقنوشتنیهات هم خیلی

 

بهتر شده هروقت می خوام باهاتتکالیفتو  تمرین کن یک ونیم تا سه ساعتی طول

 

میکشه بعض وقتها هم کلافه میشم از بازیگوشیتکچل

با اینکه کمی بازیگوشی می کنیsmile смайлики смайлы ولی خیلی علاقه داری وقتی میگم فاطمه اگه

 

خسته ای ویا می خوای بازیگوشی کنی دیگه درس تعطیل ....... ناراحت میشی

ومیگی نهههههههههشاکی وبازم ادامه میدیمsmile смайлики смайлы

 

آموزش حروف الفبا واعداد به روش اشاره وداستان هست ما هم باید هر

چندروز یکبار در کلاسهای اموزشی شرکت کنیم

 

از داستان حرف (خ)خوشت میاد می گم فاطمه داستانشو بگو میگی

 

یه خروسه داشت با توپش بازی می کرد افتاد بالای سر (ح) رفت بیارش

 

اون پایین یه حیوانی آقاخروسه را ترسوند یهو توپ از دستش ول شد افتاد

 

رو سرِ (ح) خروسه گفت خاااااااااااااااااا

 

واین شدکه اسم اون حرف را گذاشتن خااااااااااااااااااآرام

 

حالاااااااااااااا اسمش خاااااااااااااا صداش خ

 

داستان حرف (ج)

 

جواد داشت با جوجه قایم موشک بازی می کردجوجه رفت یه جایی قایم بشه

 

دید آقای(ح)اونجاست رفت تو دلش قایم شد پس اسمشو گذاشت جیم

 

اسمش جیییییییییییییم صداش ج

 

وشعرش

 

جواد یه جوجه داره

 

خیلی اونو دوست داره

 

جیک جیکو اسم اونه

 

براش جیک جیک می خونه

 

وبقیه حروفها هم که باداستان خوب می فهمیبغل

 

من بچه شیعه هستم کلیک کنید  را خیلی خوب تا اونجایی که یادتون دادن بلدی فقط

 

نمی تونی بگی بچه شیعه Tمی گی من بچه شیره هستم هرچی کلمه کلمه تو دهنت

 

می ذاریم

 

آخرش می گی من بچه شیره هستمخندونکخنده

 

همچنان اتفاقاتی که تو کلاست می افته خود به خود تعریف نمی کنی کم کم

 

یادت بیاد یا بحث ش پیش بیا می گی همچنان راز نگهداریsmile смайлики смайлы

مثلآ امروز بعد کلی زمان گفتی مامان ما کاردستی درست کردیم الان نشونت می دم smile смайлики смайлы

 

بعدِ ساعتی گفتی ما نمایش بازی کردیم نمایش سلام داد وجواب دادن

 

ونمایشِ حرف پدرومادرمون باید گوش بدیم  وبا نظم باشیم وبهشون کمک کنیم

 

و...........که متآسفانه الزایمرم همچنان در حال پیشرفته وهرچی به مخم فشار

 

میارم یادم نمیادغمگین

 

یه شعر دیگه یاد گرفتی که امروز ازت سوال کردم چی دیگه یاد گرفتی

 

میگی نمی دونم بعد لحظاتی دیدم داری می خونی


کربلا کلیک کنید
 

آفرین بر دختر نازم..........بغل

  وهمچنان چیزهایی که یاد گرفتی زود رو نمی کنیبغل

 

می تونی تا شماره 4 بنویسی البته قبلآ هم بلد بودیچشمک

 

خوب دیگه خیلی زیاد به نقاشی ورنگ کردن علاقه شدید پیدا کردی همینطور نقاشی

 

می کشی اونم خیلی خوشگلمحبت

 

امروز یه پسر بچه را نقاشی کرده بودی که انگار تو هوا داشت پرواز می کرد گفتی

 

مامان ببین نقاشیمو این پسر بچه داره ورزش می کنه وشاد هست داره حرف می زنه

 

ومی خنده تمام تصورش را تو پسر بچه پیاده کرده بود

 

اینم یکی از نقاشیهات که با چه ذوقی نشون می دادی

 

 

اینم کاردستی که درست کرده بودی یه صورت خندونکخندونک

 

 

روز جمعه صالحه از صبح خونه مون بود کلی بازی کردید وبهتون خوش گذشت

 

تو اون فرصت فرم صالحه را دوختم عصر هم سه تاییتونو حمام دادم گفتم حالا

 

بگیرین بخوابید دیدم داری به صالحه میگی صالحه اول بسم الله بگو بعد اگه

 

می خوای فرشته ها بیان تو خوابت این ذکرو بخون

 

صالحه: خوب چه ذکری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فاطمه: شما بلد نیستی من میگم شما تکرار کن

 

فاطمه :بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

 

(یا حولِ) لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ

 

صدق الله العلي العظيم


به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانى‏اش هميشگى است،جنبش و نيرويى

 

نيست جزبه خداى والاى بزرگ

 

وصالحه هم کلمه به کلمه تکرار می کرد

 

بعد فاطمه گفت حالا پتو روت بگیر بخواب تا فرشته بیاد تو خوابت

 

صالحه: فرشته ها کلاه سرشون می ذارن

 

 فاطمه: نه فرشته ها بال دارن یه چوب تو دستشون هست که تو هوا می چرخونن یه چیزی

 

ظاهر میشه

 

صالحه: ستاره ظاهر میشه .........

فاطمه: نه همین جور که می چرخونن ستاره میشه بعد مثلآ خودشون عوض میشن یا پادشاه میشن ویا پرنسس ویا لباسشون خوشگل میشه ......عوض میشن دیگه..........

منم همینطور دادشتم گوش می گرفتم واز مکالمه شون غش وضعف می کردم قه قهه

 

بعد هم گرفتید خوابیدید عصر هم به زور بلندتون کردم        

اینم چندتا عکس از اون روز که با هم گرفتیدبغل

 

این روزها هم صبحها تو مهد سینه زنی وزنجیر زنی دارید وعصرها هم با هم میریم مهدتون

که سخنرانی وزیارت عاشورا برگزار میشه وشبها هم میریم مسجد که مراسمات

متنوع وخوبی داره

 

پنج شبه گذشته هم با خانواده 4 تا دایی وپسر عموی من وخانواده پدر زن دایی الله کرم ومادر

جون اینا رفته بودیم یه زیارتگاهی به اسم بی بی پنهان که هوایی بسیار خوش  وسرسبزی داشت

مادر جون نذر داشت وحلیم درست کرده بود جای همه دوستان خالی به بچه ها خیلی خوش گذشت

تا ساعت 8 شب برا خودشون تو وسط باغ بازی کردن

 

اینم قابلمه حلیم

 

اینم عکسها

این یکی از دوقلوها اگه یادتون بیاد عکسهاشونو کذاشته بودم کوچولو بودن

 

الان کلی تغییر کردن وناز نازی شدن

 

این داداش بزرگه  کلوچه عمه علیرضا هست معروف به کلوچه که مثل مامان زهراشه

 

فداش بشم که چقدر برام شیرینه اینم بابای گلشه

 

 

اینم نخودی جناب امیر حسین  خان که الهی قربونش برم  داداش کوچیکه

 

اینم کپیباباییش امشب تو مسجد هرچی بوسش می کردم سیر نمی شدمبوس

 

 

 

این نخودی خیلی خوردنی شده به خدا خوشمزه

 

 

واینجا هم عمو چه بلایی که سر بچه ها در نمیارهچشمک

 

 

این فندق ،......میگن اسمش ثریا ..........دختر پسر عموم که باباش زرنگی کرد

 

وامیر حسین که ساکت تر وآرومتر از علیرضا بود را به عنوان داماد آینده انتخاب کرد

 

خیلی زرنگ تشریف دارنخنده

 

موش بخوردتتبوس

 

 

از سمت راست علیرضا  ثریا امیر حسینمحبت

 

 

ونشست بچه ها در هوای آزاد روی سنگهای تیز که اصلآ  تیز بودنشو حس نمی کردنخندونک

 

فاطمه گلی خودم وفاطمه دایی ماریا خواهر ثریاکه مشغول عکس گرفتن از محمد رضاست

 

نرجس دختر دایی وصالحه با خرس صورتیش پسر کوچولوی منبغل

 

 

ای بهش خوش گذشت بچه م انگار تو قفس بود  وحالا آزاد شدهفرشته

 

 

قربونتون برم الهیبغلمحبت

 

 

 

واین هم تنها عکس یک منظره که من تنبلی کردم ومناظر چشم اندازهای

 

دیگه را از دست دادم ازشون عکس نگرفتم اینجا به یاد عکسهای هنری

 

الهام مامان علیرضا جون ومامان کیانا وصدرا جون افتادم که هرجا میرن

 

عکسهای خوشگل از طبیعت یادشون نمیره

 

اینم کفش دوزک فاطمه که یک روز بیشتر نتونست ازش نگهداری کنه

 

خانم کرده بودش تو شیشه فردا دیدیم مردهغمگین

 

فاطمه عجیب عاشق کفشدورکهمحبت

 

عاقبت نت اومدن من وکار خرابی محمد رضاکچل

 

این کارها را خودش به تنهایی انجام داده آقا طبق معمول از راه کشوها

 

رفته بالای کابینت ودستبرد زد به قابلمه فلافل واین نونها که چه

 

برسرش آوردهزیبا

 

.: محمدرضا تا این لحظه ، 1 سال و 11 ماه و 13 روز سن دارد :.
 
 
.: فاطمه تا این لحظه ، 4 سال و 10 ماه و 4 روز سن دارد :.
 
پسندها (3)

نظرات (35)

مریم(مامان کیان)
8 آبان 93 11:34
عزیزم خدا برات حفظ شون کنه چقدر کیف کردم عکساشون و دیدم معلومه حسابی خوش گذروندن........ چقدر کیف کردم از حرفای فاطمه جونم در مورد فرشته ها
مامان ناهید
پاسخ
سلام مریم جون خوبید ممنون از حضورتون واینکه محبتتون بیش از اندازه هست مرسی لطفتون کم نشه می بوسمتون کیان جونو ببوسید
مامان کیانا و صدرا
9 آبان 93 6:25
سلام ناهید جونم.اومدم کامل پستو خوندم یه دفعه صدرا خان بیدار شده اومده رو پام نشستهآخه بچه ساعت 6.5 صبح چی از جون من میخوای؟؟؟؟بعدا میام خواهر نظراتمو میگم
مامان ناهید
پاسخ
سلام خوشگلم خوبید آخیییییییییییی فدای شما وصدرا جون نمی دونی که پسر عاشق مادر وقت نمیشناسه حالا ممکنه ساعت 3 نمیه شب باشهممنون که وقت گذاشتید هروقت اومدید قدمتون بر روی چشم
مهسا خانوم
9 آبان 93 13:06
سلام...خوبین؟؟ بخشید که دیر رسیدم اخه درسام ترکوووووندن زیاد این صالحه چقده شبیه فاطمه است عکسا خیلی ناناز بودن دوقلوهاهم خیلیییییی خوشمل شدن فاطمه جونم ان شالله که توی درسات موفق بشی عزیزم معلومه که خیلی زرنگی دخملی جونـــــــــــــــــــــــــــــــــــ میبینم که کلی هم توی دشت صفا کردین جام خالی
مامان ناهید
پاسخ
سلام مهسا جان شما خوبید به به درسها حسابی سرتو گرم کردن موفق باشی گلم راستییییییییعنی صالحه شبیه فاطمه هست؟ دوقلوها به نظر خودم هم خیلی تغییر کردن ممنون خاله مهسای عزیز بازم شرمنده تون شدیم
مامان کیانا و صدرا
11 آبان 93 9:09
خب ناهیدی جونم سلام.پسری مهده و دختری مدرسه و شوهریم دنبال کارهاش و من اومدم نتخوبی خواهر؟چه خبرا؟
مامان ناهید
پاسخ
سلااااااااااام عزیزم چه خانواده فعالیوچه مدیریتیانشالله همیشه شاد وموفق باشیدممنون ما خوبیم نه ببخشید بچه ها سرما خوردن منم بازم گرفتارشونم شما خوبید
مامان کیانا و صدرا
11 آبان 93 9:11
میبینم رفتی تو مایه های عکسهای طبیعت!!!!!آفرین خوشم میاد که به طبیعت اطرافت خوب توجه داریعکسهای قشنگیه.شاد باشید همیشه کنار خونواده.نذری مادر جون هم قبول درگاه الهی.ما هم فردا قراره حلیم دایی جانو بخوریم که نذر و وقف بابابزرگ خدابیامرزمونه.
مامان ناهید
پاسخ
ممنون آره خیلی خوشم میاد ولی وقت نشد برم تو دل باغ واز جاهای دیدنی عکس بگیرم آخه دور هم بگو وبخند بود گفتم من نباشم مجلسشون سرد میشهممنون عزیزم پس شما هم حلیم دارید اینجا محرم که میشه قدم به قدم خونه ها حلیم پزون هست همین الان هم خونه یکی از فامیلهامون بودم هر سال تاسوعا حلیم دارن اونم چه حلیمی معروف باورت نمیشه چه جمعیتی اونجا جمع میشن وتو صف حلیم می ایستن منم آخر همه رفتم ولی پارتیم قوی بود زود حلیم بهم رسید جاتون خالی خواهر جون می خواستم برم باشگاه بعد فکرشو کردم که این ایام بخور بخور حلیم هست هیچ فایده ای نداره هی کرون کرون کالری به بدنمون تزریق میشه به همین خاطر گذاشتم بعد 10 محرم برم انشالله.......... واین کالریهارا بسوزونم
مامان کیانا و صدرا
11 آبان 93 9:13
خواهر میگم ها کلی پول میدیم این بچه هامون برن مهد حرف زدنشون درست شه باز میان میگن شیره به جای شیعهآخه صدرا هم اونروز میگه:کشورمون:ایران،مذهبمون:شیـــــــــــــــــره،دینمون:اسلارخب ما دیگه چیکار کنیم؟؟؟؟
مامان ناهید
پاسخ
فدای صدرا جون عاشقشم مخصوصآ حرفهای شکستشون آره والا خوب فاطمه نمی خواد قبول کنه که شیعه هست میگه شیره
مامان کیانا و صدرا
11 آبان 93 9:15
راستی هزار ماشا....دوقلوها حسابی کفتری شدنخدا از چشم بد حفظشون کنهاون عکس سه نفره ی بچه ها رو ببین فاطمه چنان دست انداخته دور گردن محمدرضا و صالحه که جفتشون مچاله شدنعجب احساسی از خودت دروکردی خاله جونم
مامان ناهید
پاسخ
نمی دونی چقدر هوادار دارن تو مسجد به خودمون نمیرسه همش بغل بچه های مسجد ودوستان هست امشب از بس بوسشون کردم که بیچاره ها از خواب پریدن ودیگه خواب نرفتن اون امیر حسین که دیگه از بس دلبری می کنن می خوام درسته قورتش بدمبچه م منبع احساس وعاطفه هست داداش بیچاره شو با این عشق وعشق کشی کشته
مامان کیانا و صدرا
11 آبان 93 9:17
آفرین به فاطمه درسخونولی خواهر این بچه رو سال دیگه چی میخوای یادش بدی؟؟؟چون نیمه دومیه با صدرا میرن مدرسهخیلی خسته اش نکنی عزیزم
مامان ناهید
پاسخ
چی بگم خواهر با معلمش ومدیرش هم صحبت کردم میگه قانون اینه که این سنین باید پیش دبستانی باشن سال دیگه یه درجه بالاتر حالا بالاتر شدنشو من نمی دونم چی می خواد بهش اضافه بشه قربونش برم تا بازیگوشی می کنه میگم خوب بسه خسته شدی می زنه زیر گریه که مامان قول میدم بازیگوشی نکنم بیا باهام کار کن فکر می کنه من ناراحت شدم وقهر کردم وحالا بیا وقانع ش کن مجبور میشم تا آخر درس باهاش کار کنم
مامان کیانا و صدرا
11 آبان 93 9:18
خب ناهیدی من دیگه باید برم و یه خورده اوضاعو مرتب کنم.عزاداریهاتون قبول درگاه الهی و فعلا خدانگهدارتان
مامان ناهید
پاسخ
برو به سلامت عزیزم عذاداری شما هم قبول موفق باشید
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:18
ناهید جونم ما هم التماس دعا داریم عزیز
مامان ناهید
پاسخ
محتاجیم به دعا گلم
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:19
هزار آفرین به دختر زرنگ و درسخون
مامان ناهید
پاسخ
ممنون خاله جون
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:21
ای جونم داستان حروف چه بامزست..من اولین باره اینو شنیدم
مامان ناهید
پاسخ
آره خاله روششون اینه دیگه کا هک که عاشق قصه وداستانیم
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:23
قربونت بشم چه شعرهای نازی میخونی
مامان ناهید
پاسخ
خدا نکنه خاله جون
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:25
آفرین به دختری که فاطمه باشه و ذکر خواب و دیدن فرشته ها تو خوابو بلده و هزار آفرین به مامان ناهید که یادش داده
مامان ناهید
پاسخ
فدای خاله عزیزم هوارتابووووس
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:26
فاطمه و صالحه چقدم با هم جورنوای محمد رضا هم که هستش
مامان ناهید
پاسخ
اره خدارا شکر صالحه به عشق فاطمه ونرجس از یه مهد دیگه به این مهد نقل مکان کرده
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:27
زیارت و نذرتون قبول
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم قبول حق
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:29
خدا حفظشون کنه دو قلوها خیلی ماشالله بزرگ شدن
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم آره دلبری شدن
مامانی ماهان جون
11 آبان 93 10:31
این همه نشین پای نت محمد رضا همه جا رو به هم بریزهنوش جونش از پس خودش بر میاد خب
مامان ناهید
پاسخ
اره پسرم مردی شده برا خودش
مهسا خانوم
11 آبان 93 12:57
اره صالحه رو با فاطمه قاطی کردم..خخخخ
مامان ناهید
پاسخ
واااااای یعنی اینقدر به هم شبیهن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
مامان سوده
12 آبان 93 3:49
سلام عزیزم بخاطر دیشب شرمنده ام گلم...نتونستم بیام...به هر حال کامنت پر از محبتتو خوندم..عاشق خوندن کامنت هات هستم ناهید انگار کنارمی و باهام حرف میزنی...خیلی دلم میخواد از نزدیک ببینمت عزیزم...در این روزها و شب ها ملتمس دعای خیر هستم گلم...من که خوب نیستم اما همیشه به یادت هستم و دعات میکنم...دوستتون دارم...فاطمه و محمد رضای گلمو ببوس...تو خیلی لطف داری که محمد طاها رو مثل پسرت میدونی ...برای منم فاطمه و محمد رضا با امیر مهدی و محمد طاها فرقی ندارن و مثل هم دوستشون دارم...خدا دسته گلهاتو برات نگه داره انشاالله ...غم رو دلت نشینه هیچ وقت عزیزم...به همه ارزوهای قشنگت برسی ...الهی امین.خواهر گل من.
مامان ناهید
پاسخ
سلام سوده عزیزم شما خوبید گلم؟؟؟؟؟؟؟؟سوده چون شما خیلی محبت دارید اینا همه لطف ومهربونیتو می رسونه منم دوستتون دارم منم عاشقتونم همینطور بچه های خوشگلت هم مثل بچه های خودم هست عاشقشونم الهی همیشه زنده وسالم وشاد باشید از هر درد وبلایی به دور باشید زندگیتون مثل عسل شیرین بشه من دیشب تو روضه خیلی دعاتون کردم انشالله خدا قبول کنه ممنون از دعای خیرت سوده جون می بوسمتون
مامان اعظم
12 آبان 93 10:40
سلام مامان ناهید جون. همگی خوبید گلم. ان شالله همیشه به تفریح و خوشی. ببخشید دیر کردم آخه بابای فاطمه از حج اومده و این روزها حسابی سرمون شلوغ شده. خودمم که ان شالله شنبه ی آتی یعنی 5 روز دیگه وقت عملمه و خیلی کارای عقب افتاده دارم. می بوسمتون
مامان ناهید
پاسخ
سلام اعظم جون دل به دل راه داره چقدر تو فکرت بودم ولی وقت نمیشد بیام پیشت می دونستم همسری اومده وسرتون حسابی شلوغه به سلامتی عزیزم انشالله در آینده ی نزدیک نصیب 4تاییتون بشه برید حج زیارتش هم قبول باشه وااااااااای اعظم جون پس این فرشته کوچولوی ما به زودی میاد ودنیاتونو روشنتر می کنه قدمش خیر باشه وبه سلامتی دنیا بیاد وخودتون هم سالم وسروحال این دوره را بگذرونید خوشحال شدم پس بی صبرانه منتظر این روز قشنگ هستیماعظم جون به خودت فشار نیار اگه کاری که دیگران می تونن برات انجام بده ازشون خواهش کن حتمآ دریغ نمی کنن فدات بشم فاطمه جونو ببوس
مامان اعظم
12 آبان 93 10:41
فاطمه محمدرضا در کنار اون دوست جونیا حسااااااااابی خوش گذروندن آفرین ماماتن ناهید
مامان ناهید
پاسخ
ممنون اعظم جون قربونت برم
مامان اعظم
12 آبان 93 10:42
ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااانم اون نی نی های گل علیرضا و ثریا جون و امیر حسین الان کجان بیام بخورمشون. ماشالله چقدر خواستنی هستند
مامان ناهید
پاسخ
مرسی گلم ای وای اعظم جون من اونشب امیر حیسنو گاز گرفتم نمی دونی چطور نگام می کرد رغض کرده بود ولی قربونش برم مثل همیشه آروم ومظلومه اشکش در نیومد
مامان اعظم
12 آبان 93 10:43
باز محرم رسید، ماه عزای حسین سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین التماس دعا
مامان ناهید
پاسخ
محتاجیم به دعا
مهسا خانوم
12 آبان 93 14:22
اره خیلیییییییی کپیییییییییییییییییییییییییییی اپ شدم
اقازاده
12 آبان 93 23:07
بابا و مامان
14 آبان 93 1:06
الاهی ببین چه خانم شده فاطمه جونم قصه حروفت خیلی قشنگه عزیزم
مامان ناهید
پاسخ
ممنون خاله جون
بابا و مامان
14 آبان 93 1:07
نذرتون قبول عزیز دلم
مامان ناهید
پاسخ
ممنونگلم قبول حق
بابا و مامان
14 آبان 93 1:08
الاهی ماشالاه به این دو قلوهای ناز و خوشگل
بابا و مامان
14 آبان 93 1:08
ذکر خوابت خیلی خوبه عزیز دلم
مامان ناهید
پاسخ
فدای حاله مهربونم
بابا و مامان
14 آبان 93 1:09
وای اون بالاه مواظب باشید شیطونکا
بابا و مامان
14 آبان 93 1:10
الاهی قربونت بشم خوب گشنه بوده مامان بده خودش کاراش و می کنه مزاحم شما نیست نوش جونت عزیز دلم
مامان ناهید
پاسخ
خدا نکنه این پسملی اگه کاراشو خودش انجام بده بعد باید خونه تکونی کرد
بابا و مامان
14 آبان 93 1:11
دوستتون دارم خیلی زیاد
مامان ناهید
پاسخ
ما بیشتر عزیز دلم
مامان امیرصدرا
19 آبان 93 10:43
خدا حفظشون کند عزاداری هات قبول خوشگل خاله چه عکس های قشنگ و جالبی مخصوصا اخرین عکس
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزاداری شنا هم قبول باشه
فایضه مامانه عسل
26 آذر 93 4:48
سلام خوبین ؟ عزیزم به رای شما برای جشنواره نی نی وبلاگ نیاز دارم .... کاردستی دخترم توی وبم هست برای رای دادن بهش لطف و خواهشا با گوشی تلفنتون عدد 4 رو به شماره 1000891010 اس کنین .... مرسی ....
مامان ناهید
پاسخ
چشم میام عزیزم