محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

تولد فاطمه گلی مبارک

1398/10/7 8:46
نویسنده : مامان ناهید
1,600 بازدید
اشتراک گذاری

دخترگلم وپسر نازنینم آدم هایی را که زیاد دوستت دارند بیشتر دوست داشته باش و آن هایی را که زود ترکت می کنند  زودتر فراموش کن…
زندگی همین است
تعادل میان عشق و نفرت
تعادل میان بودن ها و نبودن ها
تعادل میان آمدن ها و رفتن ها
زندگی مرزی ست که می گذاری
تا کسی هستی تو را نیست نکند
مرزی برای آن هایی که می گویند
“دوستت دارم” و “همیشه با تو خواهم ماند

سلام وصد سلام 

به دوستان گلم

به همه ی مخاطبهای نازنینم 

وسلام به بچه های گلم

اومدم از تواد بچه ها بگم

تولدتون مبارک خوشگلای من

😍😘😘

چقدر زمان زود میگذره ومن هم تمام وقتم را با شما مشغولم که وقت، زیاد نمیارم بیام واز شما وروزشمارهاتون بگم

بله این روزها هوای تولد از سرتون بیرون نمیرفت امسال که با وجود اینکه محمدرضا کلاس اولی بود کارم سخت ودشوار بود وکلا تمرکزم رو درس ومشق داداشی بود گفتم کیک درست میکنم چهارتایی منو شما وداداشی با بابایی تولد میگیریم اما شما از من عمل اوردید یه تولد مختصر اونم با دوستای شما ودوستای داداشی منم که دست تنها هرچیم از دستم براومد براتون انجام دادم بدون ذره ای کمک از دیگران ولی خیلی نفس گیر وخسته کننده بود🙁

تولد محمدرصا ۲۵ آبان بود که نتونستم تولد براش بگیرم گذاشتم با تولد دختر گلم که ۴ دی بود اما چون تو وسط هفته نمی تونستم بخاطر مدرسه گداشتم روز جمعه اما متاسفانه جمعه هم اکثر دوستاتون  رفته بودن بیرون ...بگذریم

اول از همه کیک های تولدتونو درست کردم که خیالم از این بابت راحت باشه

این از کیک فاطمه گلی

اینم از کیک داداشی هردوبا فیلینگ موز وگردوکه دوست دارید اما تزیین کیک محمدرضا کامل نیست چون قراربود بسکویت کرمدار و رولی بذارم روش وتزیین کنم اما ظهر بود وقت نکردم برم بگیرم از بس گرفتار بودم بعدشم  مشغول تزیین شدم بعد هم که دیگه مهمانهاسررسیدن  ....خوب دیگه تمام سعی خودمو کردم اما بدم نشد بعداز مدت زیادی که کیک درست نکرده بودم😊

ژله با قلب سوپرایز درست کردم وپفیلا که اینارو از شب قبل اماده کردم 

میوه ها رو هم فاطمه گلی خودت وصالحه شستین

نخود هم که همه بچه ها عاشقشن هم رست کردم وهمه چیز اماده بود اما وقتی جشن تموم شد از بس خسته بودم که فقط می تونستم این خستگی را با دیدن پدر ومادرم برطرف کنم این بود که زهرا ونرجس که هنوز خونمون بودن بردم خونشون رسوندم من وشما وصالحه رفتیم خونه اقاجون داداشی هم که بابابایی رفته بودن خونه اقاجون بابایی اینم از جشن شما🤩

خلاصه از دوستای فاطمه زهرا اسکندری فاطمه رضایی نرگس بحرینی صالحه ی خاله زهره دوست وخواهر جون جونیت  نرجس دایی فاطمه دایی حلما دایی نیایش دایی 

آناهیتا صمصامی  بقیه دوستات هم که نمی دونم چرا نیومدن

دوستای محمدرضا هم فقط پویا ودادشش اقا پارسا ودوقلوهای دایی علیرضاو امیرحسین وعلی کوچولوی دهقان همسایه نازنینمون بودن همینا برات ارزشمندترین بود بقیه هم هرکدوم به هربهانه ای ومشکلی نیومدن ولی بااین دوستات هم کلی بهتون خوش گذشت امیدوارم همیشه تو زندگی شادووموفق وپیروزرباشید

هرگز دوستانی که بهتون بها میدن رها نکنید هواشونو داشته باشید هیچ وقت از روی  احساس کسی را دوست نداشته باشید بلکه با منطق واحساس درست😊

دختر خاله صالحه

 

 

 

فاطمه دایی

 

بقیه عکسهارو تو پست بعدی میذارم

 

پسندها (6)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
7 دی 98 11:57
تولدشون مبارک همیشه به شادی
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیز دلم