جشن تولدی دوباره..............( تولدتون مبارک)
سلااااااااااااااااااااااااااااااام
سلام به همه دوستان خوب وجوووووووووووووووووووووووون جونی وبه
همه بچه های گلتون
وسلام به پرنسس فاطمه گلی وشاهزاده کوچولویم
بچه های گلم بالاخره قولی که بهتون داده بودم رو عملی کردم
ببینید
فرشته های کوچولوی من قبل از هرچیزعذر می خوام از اینکه این
پست خیلی طول کشید
فاطمه جونم امسال هم مثل سالهای قبل تولدت تو ماه محرم صفر بود
که نمی تونستیم برات یه تولد خوب بگیریم هر سال بعد ما محرم یه تولد
چندنفره می گرفتیم به جز دوسال پیش که تولد شما با خاله فاطمه رو تو
یه شب اونم خونه اقاجون گرفتیم بابایی که نبود ولی همه خاله ها و
دایی ها جمع بودن کلی هم خوش گذشت ولی امسال بهت قول دادیم
که تا اونجایی که بتونیم تولد خوبی برات بگیریم امسال داداشت هم یک
ساله شد وباز تولدش تو ماه محرم بود این شد که تولد دوتایی رو با هم
برگذار کردیم
مامان جان من خیلی برنامه برات داشتم از پذیرایی رو گفته تا تزئین و
عکس وفیلم برداری، وقصد داشتم بعد آرایشگاه آتلیه هم ببرم ولی چون
دست تنها بودم نشد ،چقدر حسرت آتلیه رو می خورم چون کسی نبود
که ببرتت منم که کلی کارهام مونده بودتازه بدون من یا بابات قدم بر
نمی داری
تو عرض دوهفته بدون کمک همه کارهارو باید انجام می دادم همه برنامه
هارو نتونستم عملی کنم
همه تزیینات مراسم رو خودم درست کردم البته تو خرید کاغذ رنگیها خاله
فاطمه زحمتشو کشید وخیلی کمک کرد ولی چون آقا جون حیدر بیمار شد
اون هم به شکل فجیح خاله فاطمه نتونست بیاد خونه بهم کمک کنه جز
روز مراسم که از صبح ساعت 10 تا آخر شب یه تنه کمکم کرد چقدر اون
روز کارها زیاد بود وبیچاره خاله فاطمه یه لحظه رو زمین ننشست حتی
وقت نشد غذادرست کنیم این بود که بیرون سفارش دادیم
آش رشته وسالاد الویه وژله از برنامه حذف شد چون اصلآ به تنهایی امکان
تهیه شون نبود ولی بعد که جشن تمام شد چقدر همه راضی بودن
مخصوصآ خودم که گفتم خوب شد که حذف شدن وگرنه همش باید پذیرایی
می کردیم ولی یه شب خوب وبه یادماندنی برا بچه ها شد برگزار کننده
خودم بودم چنان مجلستونو گرم کردم که همه تو جشن به هر شکلی
شرکت کردن وبه همه بچه ها حتی بزرگترها خییییییییییییلی خوش
گذشت
75 نفر دعوتی داشتیم ومن مجبور شدم به علت کمبود جا اتاق
خوابهارو خالی کنم تو این مدت دست تنها بودم ولی با عشقی که به
شماداشتمنفهمیدم خستگی چیه
البته تعدادی از مهمانها تشریف نیاوردن وبعد زنگ زدن عذر خواهی کردن
آقا جون حیدر هم سخت بیمار بود نتونست بیاد ومادر جون هم نیومد به
خاطر مراقبت از آقاجون........
تولد فاطمه 4دی هست ومحمدرضا 25 آبان وتولدتون رو تو 4بهمن
گرفته شد
از آیسان جونم هم تشکر می کنم بابت همون روز که باهام تماس داشت
ودلداریم داد آخه خیلی دلشوره داشتم که نکنه نتونم از عهده مراسم به
خوبی بر بیام ممنونم آیسان جون انشالله به مراد دلت برسی واز همه
دوستان گلم هم تشکر می کنم که قبلا هم تولد بچه هارو تبریک گفتن
حتی مامان پارسا ویاسمن جون هم تو وبشون یه پست تولد رو به ما
اختصاص داده بودن انشالله خدا بچه های گلتون رو بهتون ببخشه وسالم
باشن از هموتون ممنونم
تولدتون مبارک
میریم به سراغ عکسها
تم تولدتون رو کفشدوزکی انتخاب کردم چون خیلی به نظرم جذاب
میومد وشما هم دوست داشتید
این از تزئینات
این رد پای واقعی فاطمه ومحمد رضا هستن
ساعت تولد دوتاییتون
فاطمه 2/45 عصر جمعه
محمدرضا ساعت3 صبح پنج شنبه متولد شدید
اینم برگهای یادگاری
این کیک تولد فاطمه
وکیک تولد محمدرضا رو باب اسفنجی انتخاب کردیم تا یه کم متنوع
باشه
البته خیلی هم خوشمزه بود با لایه های موز وگردو جای دوستان
خالی
فاطمه که فدات بشم فقط خامه شو دوست داشتی ومرتب ناخنک
می زدی
اینجا هم گفتیم تا مهمانها نیومدن یه چنتا عکس از فاطمه بندازیم
که بعدآ بچه ها شلوغ می کنن وچقدر خوب شد چون بعدآ محال بود
که بشه تو ورجه وورجه های بچه ها یه عکس خوب انداخت
داداشی هم که اینجا خواب بود
منظر روشن شدن شمها که همه آماده فوت کردن بودن
فدای هردوتاتون گلهای نازم
فاطمه دایی الاکرم پرنسس شاهزاده وساینا دوست فاطمه
این تاجی که تو سرت هست زن دایی زهرا زحمتشو کشیده بهت
کادو داده
خودش درست کرده دستش درد نکنه یه پست مخصوص هم انشالله
برا زندایی در راهه آخه یه خبرای خوبی دارم
قسمت جذاب برا بچه ها برف شادی هست که چقدر همه ذوق کردن
راستی تاج تولد همه بچه هارو هم خودم درست کردم که کلاه
پسرها سفید بود ودخترها صورتی که متاسفانه یادم رفت ازشون
عکس بگیرم
کلاه فاطمه ولی اصلآ سرش نذاشت خواست مثل بچه ها تاج بذاره
سرش
فدات بشم خوشگل پسر
فدای دست زدتهات بشم
اینجا هم به زور به من جادادن بیام بینشون
تولد تولد تولدت مبارک بیا شمعهارو فوت کن تاصدسال زنده باشی
چقدر فوت کردن محمدرضا معرکه بود بعد فوت با صدای بلند می گفت
هااااااااااااااااااااااااا
بریدن کیک توسط توت فرنگی مامان
اینجا هم محمد رضا به جای بریدن کیک همش با فندک ور رفته بود
چنان مجذوب فندک شده بود راضی به بریدن کیک نمی شد وما
خودمان این کارو کردیم
بازم برف شدی وبعد هم آتش زدن فشفشها که که همه داشتن
ذوق می کردن وکسی ازقسمت فشفشه ها عکس درست نگرفت
جز اون دو عکس پایین
ساینا دوست فاطمه
این لباس فاطمه که خودم براش دوختم
ظرف میوه وکیک وشیرینی
پفیلاکه زن دایی مرضیه زحمتشو کشید وبرا
درست کردنش کمکم کرد
کادوها
پاکتهای پول
این ها هم کادو مامان بابا به گلهای نازم
کادوهای مهمانها دستشون درد نکنه
اتوی مو که عمه ربیده زحمشو کشید
این گوشواره کفش دوزکی کادوی بابا ومامان
قرمزی گوشت به خاطر این گوشواره نیست نه این که می خواستی
مدروز باشی یه گوشواره بدل پافیلی کرده بودی گوشت از اونجایی
که پوستت مثل پوست مامانی به وسایل بدلی حساسیت داره
گوش نازتو به این روز انداخت
راستی یه گوشواره دیگه برات خریده بودیم که تو تولد چهارنفره ای که
برات گرفته بودیم وپستش تو پستهای قبلی هست بهت دادم ولی از
آنجایی که گل گوشی بود پین پشتش افتاد وهردوتا گم شدم ولی به
زور پیداش کردیم این بود که گفتم دیگه از خیرش بگذریم واین گوشواره
که مناسبت داشت با تم تولدت برات خریدیم مبارکت باشه گلم
اینم گل گوشی بود که خیلی دوسش داشتم ولی پینش افتاد
وگم شد
خوشگلای مامان ببخشید که کیفیت عکسها خوب نشد آخه تنظیم
دوربین دایی روح الله بهم خورده بود وبقیه هم که رو عکساشون حساب
باز کرده بودم خوب نشد از بس همه تو حرکت وبپربپر بودن اصلآ تاخیر
این پست صرفآ به خاطر دیر رسیدن همین عکسها به دستم بود انشالله
سال آینده اگه عمری باقی ماند ومشکلی پیش نیامد بهتر برگزار می کنیم
ولی در کل همه خوششون اومده بود واز تم ایده گرفتن با تولد بچه هاشون
تولد شما تو طایفه تک شد خخخخخخخخخخخخخخ
از همه شما تشکر می کنم که تا آخر با ما بودید
بوووووووووووووووووووووووووووووووس