محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

روزی بسیارمهم وحساس

  شکوفه مامانی سلام چندروزیه گرفتاربودم ووقت مناسبی برای حرف زدن باهات نداشتم ولی اکنون باوجود اتفاقات مهمی که رخ داده کارامو راست وریس کردم واومدم که بنگارم از آنچه که باید گفت. روز 4شنبه 30 تیرماه بود که برای یک سری آزمایشات وسنوگرافی به برازجان رفتم خدارا شکربابات مرخصی بود واین بود که هم خیالم راحت بودوهم بابودنش کلی از مشکلات من حل می شداون روز مشخص می شدجنسیتت چیه دختریا پسر؟   من برام فرقی نمی کرد چون هم بچه اول بودی وهم فقط می خواستم سالم باشی ولی بابات عاشق دختربود می گفت اول سالم بعد دختر   بابایی رفت که نوبت سنو واسی من بگیره منم تواین ...
19 ارديبهشت 1391

صدای تپش قلبت

مدتیست که با کوچولوی درونیم روی صفحات خاطرات روزانه ام صحبتی نکردم واکنون می خواهم حرف بزنم ازاتفاقاتی بگویم که باگامهای عاشقانه بسویش برداشتم چندروزی صدای تپشهای بی امان قلبم تمام بدنم را به لرزه انداخته بودآخرنمی دانی لحظات شنیدن صدای قلب تونازنینم مرا دیوانه کرده بود آن شب زودتراز همیشه خوابیدم تابه خیال خودم زودترصبح شود من وعمه سکینه ات که تا آن روز اوهم در انتظار ورود نی نیش دراین دیارمثل من لحظه شماری می کرد قدم برداشتیم به طرف مطب دکتر بیچاره بابایی هروقت که نوبت دکتر میشه صبح زود بعداز اذان صبح میره برازجان نوبت دکتر می گیره بعدمیاد مارو میبره خلاصه گام برداشتیم به...
19 ارديبهشت 1391

روزی نو

سلامی دوباره به شکوفه وجودم مامانی من درهمه لحظات با توآم باتوست که حرف می زنم باتوست که روزهای پرخاطراتم راسپری می کنم ودرهر لحظه مواظبت هستم ولی ای کاش ویار نداشتم تا بیشتر به جوانه زندگیم حیاط می دادم گل سرسبد زندگیم وعشق بابا ومامان برای قدم گذاشتن در این دنیا من وبابات روزشماری می کنیم ولی انگار لحظه ها هی کندتر میگذره وتونازم قوی باش که تنها امید من باباتوهستی می دونی امروز چندوقته که دردل من وبابات جاگرفته ای؟ امروز دقیقآ یک ماه وبیست وهفت روزه سه روز دیگه دو ماهت تموم میشه می ری تو ماه سوم آرام بگیر کوچولوی نازم 88/2/30 ...
19 ارديبهشت 1391

خبری خوش

کوچولوی نازم سلام مامان جون امروز خبر خوشی شنیدم خبر وجود تو تویی که انتظار بودنت مرا بی طاقت کرده بود امروز رفتم آزمایش دادم وقتی جواب رو گرفتم تمام وجودم سرشاراز عشق بود ولی یک لحظه نفسم بندشد نتونستم طاقت بیارم که خودم رابه دکتربرسونم وجواب روبگیرم همون جاازخانمه جواب روپرسیدم وقتی گفت خانم مبارکه جواب مثبته روحم تازه شد قلبم سرشاراز عشق تو به تپش افتاد دراون موقع خدارو شکرکردم واحساس غرور کردم ووجودتورا خیلی خیلی احساس کردم بابات خارج ازاستان سرکار بود نمی دونستم خبر وجودتورو چه جوربهش می دادم بایه پیام تقریبآگنگ که: چه خوبه وقتی یه خبرخوشی می شنوی بهترین یارو...
19 ارديبهشت 1391

ورودت به ماه هفتم روتبریک میگم

سلام به نی نی گلم وعزیز مامانی فاطمه گلی می دونی مامانی امروز 2روزی میشه که واردماه هفتم شدی درست روز عیدفطر شش ماهت تموم شد بهت تبریک میگم که با تلاشت گامهای ورود به این دنیا را طی می کنی مامانی زیاد حالش خوب نیست به خاطر همین دیر دیر می نو یسم آخه بدنم زیاد ورم کردم دستم درد می کنه شبها ازدرد دستم نمی تونم بخوابم حتی ماساژورهم نمی تونه آرومش کنه ولی به وجود توکه فکرمی کنم تحمل برایم ممکن میشه عزیز خوشگلم دوستت دارم ودرهمه لحظات با توآم حس قشنگ باتوبودن وتکان خوردن ولگد زدنت به شکم من برایم قشنگترین لحظات است توبااین حرکات قشنگ بامن ...
19 ارديبهشت 1391

ورود به ماه هشتم

کوچولوی نازم بمیرم که روز به روز جات تنگتر میشه آخه توماهی هستی که بیشترین رشدت شروع شده داری بزرگ میشی منم که طبق معمول حالم مساعدنیست دست راستم خیلی درد می کنه ولی دارم به خاطرت تحمل می کنم شمادخترگلم که به دنیااومدی می دونم که تمام دردهام هم ازبین میرن گلی جون امروز 2شنبه هست وتو8 ماه رفتی یعنی 11روزه که وارد 8ماه شدی که خطرناکترین ماهه 19روز دیگه و ارد ماه نهم میشی ومن اون وقته که خیالم راحت می شه وروزشماریها وشمارش معکوس برای به دنیااومدنت شروع میشه عزیزم این روزها همه از من می پرسن که بچه پس کی دنیا میادانگاراونااز خودم عجولترن همه دوست دارن بدونن شما...
19 ارديبهشت 1391

مسافرت پرازدلهره

سلامی دوباره به شکوفه عزیزم فاطمه گلی بعداز اتمام آزمایشات وسوگرافی خیالمان از بابت همه چیز راحت شدهم از اینکه سالمی هم اینکه دخترشدی آخه قرار بود ما جمعه همین هفته با خانواده مامانم وداداشام ودایی و پسرخاله عباس به مسافرت بریم یه چندروزی روبه خاطر ماعقب انداختند خاله زهره که خیلی حساس بود می گفت نرومسافرت برات خطرداره من خودم هم دلهره زیادی داشتم ولی من دلم می خواست برم چون آمادگی خودمو اعلام کرده بودم وتازه چون داداش عیسی هنوز ماشین نداشت قرار بود با ماشین ما میومدند اگه مانمی رفتیم برنامه سفر خراب می شد بنابراین توکل کردیم وبعداز اجازه گرفتن ازدکترم جمعه دوم مرداد...
19 ارديبهشت 1391

ورودت به ماه هفتم روتبریک میگم

  سلام به نی نی گلم وعزیز مامانی فاطمه گلی   می دونی مامانی امروز 2روزی میشه که واردماه هفتم شدی درست روز عیدفطر شش ماهت تموم شد بهت تبریک میگم که با تلاشت گامهای  ورود به این دنیا را طی می کنی                                                                     &...
13 ارديبهشت 1391

مسافرت پرازدلهره

سلامی دوباره به شکوفه عزیزم فاطمه گلی بعداز اتمام آزمایشات وسوگرافی خیالمان از بابت همه چیز راحت شدهم از اینکه سالمی هم اینکه دخترشدی آخه قرار بود ما جمعه همین هفته با خانواده مامانم وداداشام ودایی و پسرخاله عباس به مسافرت بریم یه چندروزی روبه خاطر ماعقب انداختند خاله زهره که خیلی حساس بود می گفت نرومسافرت برات خطرداره.................   من خودم هم دلهره زیادی داشتم ولی من دلم می خواست برم چون آمادگی خودمو اعلام کرده بودم وتازه چون داداش عیسی هنوز ماشین نداشت قرار بود با ماشین ما میومدنداگه مانمی رفتیم برنامه سفر خراب می شد بنابراین توکل کردیم وبعداز اجازه گرفتن ازدکترم جمعه دوم مرداد 8...
13 ارديبهشت 1391

روز معلم برتمام معلمان مبارک

ا ون روزها وقتی دانش آموز بودیم: یکی ازترسناکترین جملات دنیا این بود که: یه برگه ازکیفتون بیارین بیرون" تا خدا بوده وهست معلم بوده وهست وهر روز روزمعلم هست. معلمی هنراست ومعلمی عشق است آسمانی روزتان مبارک دایی بهرام وخاله زهره روز معلم برشما هم مبارک باد تاتنه توتولو   ...
12 ارديبهشت 1391