به تصویر کشیدن حس زیبای مادرشدن مجدد ووجودفرشته کوچولویم
سلام به دوستان خوب ومامانای گل نی نی وبلاگ
امروز قصددارم از یه فرشته کوچولو که مدتیه تو دل من لونه کرده ویکبار دیگه حس زیبای
مادر شدن را به من هدیه کرده بگم وبگم خوشحالم که این حس زیبارو یکبار دیگه دردوران
بارداری در سراسر وجودم می تونم تجربه کنم وبا یه موجود که در تمام لحظات با من هست
وبا من نفس می کشه وبزرگ میشه می تونم همنفس باشم
خدایا شکرت به خاطراین همه حکمت ورحمتت که به ما افزونی داشتی وشکر به خاطر حس
قشنگی که خواستید وتوانسید یه موجود از جنس خودمون از گوشت وخون خودمون در دلمون
قرار بدید تا بتونیم ارتباطی مستقیم وعاطفی با اون برقرار کنیم
فرشته کوچولوی من الان تو ماه ششم هست که پنج روز دیگه وارد ماه هفتم میشه........
قبلا از وجودش تواین وب خبرداده بودم واکنون اگر عمری باقی ماند
می خوام از لحظه های شیرین با هم بودن بگم آخرای ماه سوم بودم که همه
از وجودتو فرشته مامان خبردار شدن چون حال مساعدی نداشتم اون موقع
جنسیتت معلوم نبود از خدا فرزندی سالم می خواستم دلشوره اینکه سنوگرافی
از سلامتی شما به من خبر بده دل تودلم نبود ولی باید تا دوهفته دیگر صبر می کردم
آخرای 4ماه بود که سنو انجام دادم وخدارا هزار مرتبه شکر سالم بودید به صورت
عرضی در دل مامان خوابیده بودی
من تا اون موقع فقط یکبار تکونتو حس کرده بودم اونم روزی که تازه سه ماهه بودم
واون روز حالم خیلی بدبود ازبس استفراغ کرده بودم
معده ام خالی خالی بود نزدیکای ساعت ٢/٣٠ بود که یه چیزی محکم شروع کرد
به کوبیدن دیواره دلم اول نفهمیدم چیه ولی این تکون ادامه داشت وقتی متوجه
شدم دیدم خودم هم از گشنگی نایی ندارم فهمیدم نخودچی مامان هم گشنشه
رفتم شروع کردم به نهار خوردن تکونات بیشتر شد نمی دونستم داشتی چکار
می کردی ولی حس کردم داری قدردانی می کنی یااینکه دولپی می خوری قربونت
برم که بااینکه چندگرمی بیش نبودی ولی فهم ودرکت خیلی بود
خلاصه من روتخت درازکشیده بودم وفاطمه ابجی کوچولوت پایین پای من کنارصندلی
دکتروایستاده بودوبه مانیتور کامپیوترنگاه می کرد وپشت سرهم سوال می کرد مامان
این چیه دکتر کچار(چکار) می کنه دکتر هم با حوصله جوابشو می داد وقتی به منشیش
می گفت اونم می نوشت تو بین گفته هاش شنیدم که گفت میل (male)
فهمیدم که جنسیتش پسره
به فاطمه نگاه کرد وگفت چه شانسی مامانت داره یه دختر
حالا هم یه پسر
خدارا شکر کردم که هم سالمی وهم خدا خودش این طور صلاح
دیده و هردو جنس رو به من داد دعای من همیشه این بود که خدایا هرچی خودت صلاح
دیدی به من عطا کن اگربچه بخواد باعث سرافکندگی من وباباش بشه ازم بگیر و
حالا خیالم راحت شد که سرنوشت بچم روسپردم دست خدا وخودش تصمیم گرفت
وصلاح دید که به من ببخشد وقتی از مرکز سنو بیرون اومدیم به بابا خبردادم که بیاد
دنبالمون بابا تو ماشین از فاطمه سوال کرد نی نی چی بود داداشی یا آبجی؟ وفاطمه
جواب دادابجی گفتم نه مامان به بابا بگو داداشی بابا سوال کرد سالم بود گفتم اره
خداراشکرکرد ورفتیم بابستنی مخصوص خودمونو مهمون کردیم
و وقتی آبپخش رسیدیم چون هوا خیلی گرم بود بهترین شیرینی همین بستنی
بود که گرفتیم وبردیم خونه اقاجونت وخبرتورودادیم همه کلی خوشحال شدند
امیدوارم همه مامانهای آینده هم تجربه مامان شدن پیدا کنند
وهم بچه هایی سالم وصالح داشته باشند