عکسهایی از بدو تولد فاطمه
من وعمه سلیمه اتاقتو برای ورودت تزیین کردیم
کیک به مناسبت تولدت
عکس از بدو تولدت (نیم ساعت بعد از تولد در حالی که در دست آقاجونت مرتضی بودی
برات اذان گفت وشماباچشم گوش باز ندای الله را پذیرفتید
روزدوم تولدت روی تخت بیمارستان ( ١٧ساعت بعداز تولد)
همین که خونه رسیدیم مادر جون وزن عمو وحیده حمومت دادن مثل اینکه گریه هم کرده بودی
نمی دونی صدات چقدر نازکه وقتی کریه می کنی همه از صدای گریه ات ذوق زده میشن
وای حالا چه ماه شدی دخمل گلم .......چیه؟ داری یواشکی چیو نگاه می کنی شیطون بلا؟
دوست دارم یه عالمه
حالا هم لباساتو پوشیدی خوب چرا گریه می کنی فکر کنم گرسنته خوابتم میاد
بعداز حمام خواب میچسبها ...........نگاه کن تورو خدا باناخونات لپای نازکتو چکار کردی
وای بیدار شدی.....سلام عصربه خیر پاشو یه عالمه مهمون داریم بابایی هم که خودشو
خفه کرده که تورو تو بغل بگیرتت
اوووووووووووهه چرا مشت کردی چیه عصبانی هستی فکر کنم به خاطراینکه بسته بودیمت
یعنی قنداقت کرده بودیم ببین بازت کردم حالادیگه خستگی در کن
اینم ابوالفضل کوچولوی ١٠ روزه که اومده دیدنت حموم ١٠روزگیشم بعداز شما انجام داد
نگاه کن عمه ها چکار کردن اماانگار ابوالفضل یه کم ناراحته شایدم جاش تنگه
سینا پسرعمه شهربانو که ٤ماه ازت بزرگتره اومده تولدتو بهت تبریک بگه
عکس سه تایی از فاطمه توتولو وپسرعمه ها
هاااااااااااااااااااا خوابیدید خوب بخوابید گلای مامانی
آقارضا پسرعمو محمد کنار گهواره فاطمه
این هم محمد واحمد دوداداش هستن پسرای همسایه
مرسی که اومدین پیشم و مرسی که منو دوست خودتون دونستین.منم لینکتون کردم و امیدوارم واسه هم دوستای خوبی باشیم.