محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

عزیزم ولنتاینت مبارک.............

  سر میگذارم بر روی شانه های تو آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو دلم پرواز میکند در آسمان قلبت میشنوم صدای تپشهای قلبت اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت تا خودم را از خودت بدانم تا همیشه برایت بمانم چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم   نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم! نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند! آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی! از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم! باارزش تر از تو ، تو ...
25 بهمن 1392

عزیزم تولدت مبارک....................

برای تولدت...   یک نفر هست   که بی بهانه گریه می کند   تا اشک هاش برسد بر گونه های خیس تو   اشک من خیسی چشمانم   باران می آید ؟یانه، بغض فرو نخورده با تلنگر چشمان   هدیه ای است تا  باور کنی یک نفر هست    که هنوز شب هاش خواب همان دیروز ها را می بیند   که گوشه پارک روسریش را راه راه می پوشید   تا پیچیده نشود قسمت زندگیش   برای من   و لبخندش با گل های روسریش ست می شود   که گل و لبخند   و رنگ قرمز گونه هاش همان عروسک چشم...
19 بهمن 1392

من اومدم............... ،محمدرضا واولین اصلاح

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دوستای جون جونی خودم           حالتون خوبه بچه های خوشگلتون خوبن فدای همه شما وبچه های گلتون بشم کلی دلم براتون تنگ شده بود باورم نمیشد که زود بیام وقتی اومدم و دیدم این همه کامنت از شما دوستای گلم ،کلی انرژی گرفتم وشرمنده همه شما شدم از آیسان جونم هم ممنون که مرتب از طریق تلفن و اس حال مارو جویا بود می بوسمت آیسانم ببخشید که بی خبر رفتم آخه نتم قطع شد ونتونستم بهتون خبر بدم بعد هم گرفتار یه سری تدارک بودم که تو پستهای بعدی توضیح مختصر وسورپرایز براتون دارم نمی دونم دیگه چی بگم از ذوق همه حرفهام یادم رفت جز اینکه ب...
18 بهمن 1392

عزیز نازم قدم برداشتن ومروارید پنجمت مبارک

  سلام به پسر گلم به فرشته آسمانیم محمدرضاشازده کوچولو ای جاااااااااااااااانم مامان جان محمد رضا الان داری آخرای 14 ماهگیتوسپری می کنی شما الان 4 روزی میشه که راه میرید نمیدونی چقدر ذوق زده میشی...........    هنوز یک سالت تموم نشده بود که سه قدم بر می داشتی پیش خودم می گفتم یک سالت که تموم بشه شما کامل راه می رید ولی از بس بیماری پشت بیماری که شمانتونستید تو این مورد پیشرفت کنید ولی الان که خدارا شکر دیگه بیماریتون بهبود یافته ودیگه خوب شدید دیدم دوروزی خیلی سعی به راه رفتن دارید ومن خوشحال از اینکه پسرم داره راه میره دیگه بزرگ شده  حالا هم که موفق شدید یه جا نمیشینی...
18 دی 1392