ماهگرد.........پارک ............وبازم تولد.............تب
سلام به همه شما دوستان خوب وگلم
وسلام به جوجوهای خودم
چند روزی بیشتر به پایان سال 92 باقی نمانده وهمه وارد یه سال جدید
میشیم که می دونم همه تو این فکرن که سال 93 چه شروعی داره وچه پایانی.........
من از هم اینجا از ته قلبم آرزو ودعا می کنم که همه شما دوستان گلم
بهترین لحظات رو با شیرین ترین خاطرات بگذرانین وتا پایان سال کانون
گرم خانواده همچنان گرمتر وصمیمیتر از قبل باشه دوستان خوبم اگه
میشه برا ی ماهم دعا کنید چون این روزها خییییییییییییییییلی به دعای
شما محتاجیم مرسی
ماهگیت مبارک نخود فرنگی مامان
محمد رضا نفس مامان با یک روز تآخیرشانزدهمین ماهگردت رو بهت تبریک
میگم دعا می کنم از این لحظه به بعد بهترین زندگی به کامت باشه موفق
وپیروز باشی بزرگ بشی وقد کشیدنت رو ببینم وروزی هزار مرتبه قربون
صدقت برم امیدوارم هیچ وقت درمانده نشی وهمچنان خداوند پشت وپناه
ومحافظت باشه عزیزم
در آخرین روزهای پایانی سال 92 هستیم وگفتم شاید آخرین پست باشه
تو این سال ،چند تا عکس بذارم از بچه ها با اینکه خاطرات این مدت زیاده
ولی به خاطر مشغله ای که دارم وقت نمیشه منو ببخشید مامان جان
این عکسها مربوط میشه به همون روزی که خاله فاطمه از کربلا اومده بود
با دختر دایی ها ودختر خاله زهره کلی خوش گذروندید و حیاط آقا جون هم
اونقدر بزرگه وهمه چیز برا وسیله بازیتون فراهم هست که نیازی به اسباب
بازی هم نداشتید
فاطمه گلم خوشگل مامان الهی فدات بشم که الان تو بستر بیماری
هستی وتب کردی
فاطمه دایی الله کرم
فاطمه دایی الله کرم ،نرجس دایی روح الله وفاطمه ناز نازی خودم
فدای هر سه تاتون
عاشق ماسه بازی هستید از موقعی که اومده بودین یا بو ماسه ها
بودید یا سوار تاب ویا دور باغچه پرسه می زدید وبلند بلند تعریف
می کردید ومی خندیدید الانم دارید باز می رید سراغ ماسه ها.....
اینم پلاک سینه که خاله فاطمه برات از کربلا آورده بود با یه سری موگیر
وکش مو
اینجا هم یه روز بسیار خوب با هوای ابری بود ولی همینکه رسیدیم
تو پارک هوا آفتابی شدولی هوای خوبی بود
اونروز من یکی از دوستامو دعوت کردم بعداز ظهر با هم رفتیم پارک و
کلی بهتون خوش گذشت البته که ماهم برا روحیه مون عالی بود و
خوش گذشت
این سر سره منو یاد کوچکیهای فاطمه می ندازه که وقتی می آوردم
پارک بیشتر از این سرسره فیض می برد
وحالا فاطمه روزهای کوچولوییشو زنده کرد فدای خنده هات
بشم امیدوارم همیشه لبت خندان باشه
این سه چرخه مال یه دختر خانم بود که محمدرضا فقط دور
برش می چرخید وهرجا می رفت دنبالش بود ولی نه دختره
ونه مامانش تعارف نکردن که سوار بشی اگه من بودم هرجوری
بود سه چرخه رو از زیر پاهاتون در می اوردم تا اونی که اینقدر
دوست داره حتی یه کوچولو سوار بشه ازش لذت ببره ولی دریغ
از یه حرکت کوچولو نمی دونم چقدر بعضیها دلشون سرد هست
ولی خدابزرگه ودلش به حال کوچولوی من به رحم اومد ولحظه ای
که مامانش می خواست ببرش دست وصورتش که با بستنی کثیف
شده بودبشوره شما خودتو به سه چرخه رسوندین وتا اومدن یه چرخ
خوردید ولی با پوزش من هم کاری از پیش نبرد ودو دستی ازت گرفتن
وشما کلی گریه کردید بمیرم عزیزک مامان
ولی همین کوچولو هم برات لذت بخش بود
اینم بچه های دوستم امیر حسین وآناهیتا که کلی با هم دوست
شدید وبازی کردید
اینجا هم مربوط به سه روز پیش یعنی روزجمعه میشه که تولد فاطمه
دایی الله کرم بود وتولدش رو تو یه باغ گرفتن وکلی هم بهتون خوش
گذشت
می خواستم چنتا عکس ازت بگیرم با طراحی قالب ولی از بس
شلوغ بازی کردی که هیچ کدوم خوب نشد
اینم استخر بزرگ باغ که داشت از آب پر می شد واز اینکه جیغ منو
دربیارید وبترسونید هی می رفتی کنار استخر وقه قهه می خندیدی
محمدرضا هم یه جا بند نمی شد اینجا در حال فرار بود
اینجا هم با دیدن همه بچه ها متعجب شدی وداشتی بهشون
اشاره می کردی
فاطمه دایی ودختر دایی فاطمه
فاطمه شما رو خیلی دوست داره وقتی همدیگرومی بینید چنان
ذوق زده میشیدکه مارو هم به ذوق میارید
اینجا هم همه مشغول باد کردن بادکنکها هستن برا جشن تولد
واما کیک قسمت خوشمزه ش
فاطمه جان تولدت مبارک
خوب دیگه وقتی کسی نرقصه این ناقلای ما شروع به رقص می کنه
اونم چه رقصی همه رو به شوق آوردی عزیزم
خوب هر کاری مخصوصآ اونم رقصیدن پاداش داره واجازه ناخنک زدن به
کیک......
نمی دونید اینجا چقدر مسخره بازی می کردی یه رقص که می رفتی
با یه طرفندی خودتو به کیک می رسوندی و می خواستی بهش حمله
کنی که بچه ها همه با هم می گفتن نهههههههههههههه وشما سر
جاتون میخ کوب می شدید
اینم قسمت خوب برف شادی که بچه ها عاشقشن وچون هواسرد
بود برفها تو هوا انگار یخ بزنه این شکلی میشد
این جا قسمت جذاب شهبده بازی دایی الله کرم که چون تازه وارد بود
چقدر خندیدیم وبیچاره می خواست کلکهاشو قایم کنه ولی افراد حاضر
در جشن کلی سر به سرش می ذاشتن ولی خیلی عالی بود
اینجا تو یه شیشه می گفت چایی هست ولی نمی دونم واقعآ چایی
بود یا نه می ریخت تو یه لیوان بعد که خالیش می کرد دیدیم که تبدیل
به آب شده
این طناب رو هم صاف می گرفت با یه انگشت شکستن طناب
می افتاد ودولا می شد
واما بعد جشن تاب بازی بچه ها که بازم بازی مورد علاقه شون
اینجا هم دادشی داشت می گفت بابابابا یعنی تاب تاب واین بود
که دوتایی با هم تاب خوردید
واما موقع رفتن هرکی چنتا بادکنک برداشت ورفت دایی پارتی بازی
کرد ویه عالمه بادکنک سهم شما شد ولی داداشی با فشار دادن
وناخن زدن همه رو ترکوند
فدات بشم این عکس از همین امروز هست که در بستر بیماری هستی
الان سه روزی میشه که تب داری وسه بار دکتر بردیم دکتر میگه یه سرما
خوردگی ویروسی بدون هیچ علائمی فقط گلود درد وتب
فدات بشم امروز که بابایی اومد می خواست برتت دکتر وازمایش بدی
اونقدر گریه کردی که من می خوام با مامانم برم وبابایی هم ناراحت شد
رفت نمی دونی چقدر ذوق کردم که اینقدر دوسم داری وبا اینکه کلی کار
داشتم دوست داشتم خودم ببرمت وبا هم رفتیم پیش دکتر وقتی اومدیم
خونه گفتم مامان اگه بابایی اومد ازش معذرت خواهی کن که باهاش نرفتی
گفتی چشم مامان معذرت خواهی می کنم میگم باباجون آخه من دوست
داشتم با مامانم برم ولی قول می دم دفعه دیگه با دوتاییتون برم
قربونت برم انشالله که دیگه مریض نشی
دوستان گلم پیشاپیش سال جدید رو به همتون تبریک میگم وآرزوی
موفقیت سلامتی وخوشی رو برای همه شما خانواده گرامیتان و
نی نی های خوشگل نازتون دارم امیدوارم تو دعاهاتون مارو هم
فراموش نکنید
دوستتون دارم از صمیم قلب ومی بوسمتون
بووووووووووووووووووووووووووووووووس