فاطمه واوضاع این چند روزش
سلام به دوستای خوب وبا معرفتم
وبچه های ناز وخوبم
دوستان ایام محرم وعاشورای حسینی رابه همتون تسلیت عرض می کنم امیدوارم در این
ایام بیشترین استفاده را ببرید وحاجت روا بشید ودر دعاهاتون مارا هم فراموش نکنید ما هم
این روزها اگه خدا قبول کنه در مراسمات شرکت می کنیم ودعاگوی شما هم هستیم
وحالا بفرمایید ادامه مطلب
این روزها با وجود مهد رفتن شما فاطمه گلم کارام بیشتر شده یعنی خودم
صبح باید ببرم وبیارم وتو این فاصله داداشی هم بیدار میشه وچون خوابش
نیمه تمام می مونه کلی بهانه گیری می کنه اونم بهانه آجی
وتو خونه می چرخه دنبال رفیقش............ فداش بشم میره کنار در حال میشینه
پاهاش ودراز می کنه وآجی جی می کنه ومنتظر می مونه کی بریم دنبال آجیش
فاطمه تو این مدت پیشرفتت خوب بوده حروف الفبا را با اینکه 20 روز بیشتر از
کلاس عقب ماندی و دیشب همه حروفهایی که درس گرفتین یعنی تا حرف سین
را بلد بودی با داستان هم خیلی خوشگل تعریف می کردی نوشتنیهات هم خیلی
بهتر شده هروقت می خوام باهاتتکالیفتو تمرین کن یک ونیم تا سه ساعتی طول
میکشه بعض وقتها هم کلافه میشم از بازیگوشیت
با اینکه کمی بازیگوشی می کنی ولی خیلی علاقه داری وقتی میگم فاطمه اگه
خسته ای ویا می خوای بازیگوشی کنی دیگه درس تعطیل ....... ناراحت میشی
ومیگی نههههههههه وبازم ادامه میدیم
آموزش حروف الفبا واعداد به روش اشاره وداستان هست ما هم باید هر
چندروز یکبار در کلاسهای اموزشی شرکت کنیم
از داستان حرف (خ)خوشت میاد می گم فاطمه داستانشو بگو میگی
یه خروسه داشت با توپش بازی می کرد افتاد بالای سر (ح) رفت بیارش
اون پایین یه حیوانی آقاخروسه را ترسوند یهو توپ از دستش ول شد افتاد
رو سرِ (ح) خروسه گفت خاااااااااااااااااا
واین شدکه اسم اون حرف را گذاشتن خاااااااااااااااااا
حالاااااااااااااا اسمش خاااااااااااااا صداش خ
داستان حرف (ج)
جواد داشت با جوجه قایم موشک بازی می کردجوجه رفت یه جایی قایم بشه
دید آقای(ح)اونجاست رفت تو دلش قایم شد پس اسمشو گذاشت جیم
اسمش جیییییییییییییم صداش ج
وشعرش
جواد یه جوجه داره
خیلی اونو دوست داره
جیک جیکو اسم اونه
براش جیک جیک می خونه
وبقیه حروفها هم که باداستان خوب می فهمی
من بچه شیعه هستم کلیک کنید را خیلی خوب تا اونجایی که یادتون دادن بلدی فقط
نمی تونی بگی بچه شیعه Tمی گی من بچه شیره هستم هرچی کلمه کلمه تو دهنت
می ذاریم
آخرش می گی من بچه شیره هستم
همچنان اتفاقاتی که تو کلاست می افته خود به خود تعریف نمی کنی کم کم
یادت بیاد یا بحث ش پیش بیا می گی همچنان راز نگهداری
مثلآ امروز بعد کلی زمان گفتی مامان ما کاردستی درست کردیم الان نشونت می دم
بعدِ ساعتی گفتی ما نمایش بازی کردیم نمایش سلام داد وجواب دادن
ونمایشِ حرف پدرومادرمون باید گوش بدیم وبا نظم باشیم وبهشون کمک کنیم
و...........که متآسفانه الزایمرم همچنان در حال پیشرفته وهرچی به مخم فشار
میارم یادم نمیاد
یه شعر دیگه یاد گرفتی که امروز ازت سوال کردم چی دیگه یاد گرفتی
میگی نمی دونم بعد لحظاتی دیدم داری می خونی
آفرین بر دختر نازم..........
وهمچنان چیزهایی که یاد گرفتی زود رو نمی کنی
می تونی تا شماره 4 بنویسی البته قبلآ هم بلد بودی
خوب دیگه خیلی زیاد به نقاشی ورنگ کردن علاقه شدید پیدا کردی همینطور نقاشی
می کشی اونم خیلی خوشگل
امروز یه پسر بچه را نقاشی کرده بودی که انگار تو هوا داشت پرواز می کرد گفتی
مامان ببین نقاشیمو این پسر بچه داره ورزش می کنه وشاد هست داره حرف می زنه
ومی خنده تمام تصورش را تو پسر بچه پیاده کرده بود
اینم یکی از نقاشیهات که با چه ذوقی نشون می دادی
اینم کاردستی که درست کرده بودی یه صورت خندونک
روز جمعه صالحه از صبح خونه مون بود کلی بازی کردید وبهتون خوش گذشت
تو اون فرصت فرم صالحه را دوختم عصر هم سه تاییتونو حمام دادم گفتم حالا
بگیرین بخوابید دیدم داری به صالحه میگی صالحه اول بسم الله بگو بعد اگه
می خوای فرشته ها بیان تو خوابت این ذکرو بخون
صالحه: خوب چه ذکری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فاطمه: شما بلد نیستی من میگم شما تکرار کن
فاطمه :بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
(یا حولِ) لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
صدق الله العلي العظيم
به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانىاش هميشگى است،جنبش و نيرويى
نيست جزبه خداى والاى بزرگ
وصالحه هم کلمه به کلمه تکرار می کرد
بعد فاطمه گفت حالا پتو روت بگیر بخواب تا فرشته بیاد تو خوابت
صالحه: فرشته ها کلاه سرشون می ذارن
فاطمه: نه فرشته ها بال دارن یه چوب تو دستشون هست که تو هوا می چرخونن یه چیزی
ظاهر میشه
صالحه: ستاره ظاهر میشه .........
فاطمه: نه همین جور که می چرخونن ستاره میشه بعد مثلآ خودشون عوض میشن یا پادشاه میشن ویا پرنسس ویا لباسشون خوشگل میشه ......عوض میشن دیگه..........
منم همینطور دادشتم گوش می گرفتم واز مکالمه شون غش وضعف می کردم
بعد هم گرفتید خوابیدید عصر هم به زور بلندتون کردم
اینم چندتا عکس از اون روز که با هم گرفتید
این روزها هم صبحها تو مهد سینه زنی وزنجیر زنی دارید وعصرها هم با هم میریم مهدتون
که سخنرانی وزیارت عاشورا برگزار میشه وشبها هم میریم مسجد که مراسمات
متنوع وخوبی داره
پنج شبه گذشته هم با خانواده 4 تا دایی وپسر عموی من وخانواده پدر زن دایی الله کرم ومادر
جون اینا رفته بودیم یه زیارتگاهی به اسم بی بی پنهان که هوایی بسیار خوش وسرسبزی داشت
مادر جون نذر داشت وحلیم درست کرده بود جای همه دوستان خالی به بچه ها خیلی خوش گذشت
تا ساعت 8 شب برا خودشون تو وسط باغ بازی کردن
اینم قابلمه حلیم
اینم عکسها
این یکی از دوقلوها اگه یادتون بیاد عکسهاشونو کذاشته بودم کوچولو بودن
الان کلی تغییر کردن وناز نازی شدن
این داداش بزرگه کلوچه عمه علیرضا هست معروف به کلوچه که مثل مامان زهراشه
فداش بشم که چقدر برام شیرینه اینم بابای گلشه
اینم نخودی جناب امیر حسین خان که الهی قربونش برم داداش کوچیکه
اینم کپیباباییش امشب تو مسجد هرچی بوسش می کردم سیر نمی شدم
این نخودی خیلی خوردنی شده به خدا
واینجا هم عمو چه بلایی که سر بچه ها در نمیاره
این فندق ،......میگن اسمش ثریا ..........دختر پسر عموم که باباش زرنگی کرد
وامیر حسین که ساکت تر وآرومتر از علیرضا بود را به عنوان داماد آینده انتخاب کرد
خیلی زرنگ تشریف دارن
موش بخوردتت
از سمت راست علیرضا ثریا امیر حسین
ونشست بچه ها در هوای آزاد روی سنگهای تیز که اصلآ تیز بودنشو حس نمی کردن
فاطمه گلی خودم وفاطمه دایی ماریا خواهر ثریاکه مشغول عکس گرفتن از محمد رضاست
نرجس دختر دایی وصالحه با خرس صورتیش پسر کوچولوی من
ای بهش خوش گذشت بچه م انگار تو قفس بود وحالا آزاد شده
قربونتون برم الهی
واین هم تنها عکس یک منظره که من تنبلی کردم ومناظر چشم اندازهای
دیگه را از دست دادم ازشون عکس نگرفتم اینجا به یاد عکسهای هنری
الهام مامان علیرضا جون ومامان کیانا وصدرا جون افتادم که هرجا میرن
عکسهای خوشگل از طبیعت یادشون نمیره
اینم کفش دوزک فاطمه که یک روز بیشتر نتونست ازش نگهداری کنه
خانم کرده بودش تو شیشه فردا دیدیم مرده
فاطمه عجیب عاشق کفشدورکه
عاقبت نت اومدن من وکار خرابی محمد رضا
این کارها را خودش به تنهایی انجام داده آقا طبق معمول از راه کشوها
رفته بالای کابینت ودستبرد زد به قابلمه فلافل واین نونها که چه
برسرش آورده