ماهگرد 13 ماهگیت ودلنوشته ای تقدیمت
یه سلامی دیگه به پسر گلم
الهی مامان فدات بشم باور کن نفهمیدم زمان کی گذشت ویک ماه دیگه
گذشت وشما شدید یک سال ویک ماه
عزیز دلم نخودفرنگی من 13 ماهگیت مبارک
البته 25 یعنی دو روز پیش ماهگردت بود ولی من چون درگیر شما بودم
نشد که بیام وبرات بنویسم حالا اومدم با دوروز تاخیر
شیرین تر ولذت بخش تراز آن نیست که موجودی از گوشت وپوست خود
را در دورنت بپرورانی وتمام انتظارت لحظات در آغوش گرفتنش باشد
وزمانی که قدمهای لرزانش را در این دنیا می گذارد چقدر رویای شیرینی
میشود
لذتی برتر از آن نیست که خود فرشته نجاتش میشوی وبه تمام نیازهایش
جامه عمل می پوشانی وبا تمام وجود همه سختیها را به جان می خری
شبها با تمام خستگی وپلکهای درهم رفته وچشمهای خواب آلوده در
آغوشت می فشاریدش تا از شیره جانت خودرا تغذیه کند و وقتی گرمی
وجودش تنت را گرم کرد تمام خستگیها ،بدخوابیها از یادت می رود
خداوند تورا به من هدیه داد تاآرامش زندگیم دوچندان شود
آخ فرشته کوچولوی من وقتی که لبهای چون عسلت به گونه هایم ساییده
می شودانگار آرامش بهشت را در بند بند وجودم می فرستی
آن هنگام که چشمهایت را با ناز می بندی وسرت را به جهتی می چرخانی
گویی روشنایی چشمانت را به چشمانم منتقل ساخته ای که تمام دنیای
مرا نورانی می سازد
وآن هنگام که در آغوشم آرام میگیری وبا فشردن خودبه سینه ام وحلقه
کردن دستهای ظریف وکوچکت به دور گردنم تمام عشق را به من هدیه
می دهی واز فکر اینکه چه نعمتی گرانبهاتراز شما وجود دارد وچه
عظمتی دردرونت نهفته است اشکم جاری میشود وخدای بزرگ
راشاکر می شوم به خاطر زیباترین هدیه اش
وهنگامی که در آرزوی برداشتن اولین قدمهایت چه مشتاقانه وعاشقانه
به پاهای کوچکت خیره می شوم وچند قدم تا آغوشم را با خنده وهیجان
گام بر می داری برایم وصف ناپذیر است
واکنون بیم آن دارم که مبادا از پس نیازهای کودکانه ات برنیایم
بیم آن دارم که مبادا چیزی بخواهی ومن ناتوان از برآورده شدن خواسته ات
یک سال ویک ماه از فرشته زمینی شدنت گذشت ومن خوشبخت تراز قبل
گرمی وجودت را در خود طنیدم وبا خنده هایت عشق ورزیدم
وبا گریه هایت گونه هایم را خیس کردم تا خاطراتی مشترک باشد
میان من وتو واکنون زیباترین موجود دوست داشتنی من هدیه ای بودی
از طرف خدا
فدای خنده های دلنشینت بشم
خداوندا این خنده های پاک و معصومانه را هرگز ازش نگیر
این متن خیلی زیبا بود از نیما یوشیج برای فرزندش گفتم منم
برا پسرم بنویسم عزیزم نمی دانم چه زمانی این متن رو خواهی
خواند ولی دوست دارم همیشه مهربانی کنی
پسرم ، یک بهار یک تابستان یک پاییز ویک زمستان را
دیدی از این پس همه چیز تکراریست
جز مهربانی.........
فدای بوووووووووووووِِ گفتنت بشم که وقتی گفتم سنگ بووِ هست خوب
فهمیدی وتکرار کردی
وقربون شیطنتهای وقت خوابت برم با اون چشم تنگ کردنت
امیدوارم این دلخوشی وشادی بچه گانه تا ابد در قلب پاکتان ماندگار
باشد
اینجا موقع زلزله خونه آقا جون حیدر بودیم وچون وسیله بازی نداشتید
آقا جون این تاب رو درست کرد وشما هم کلی با این تاب صفا کردید
قربون آقاجونم هم بشم که چقدر شما نوه های ناز نازیشو دوست داره
این هم عکس یک سال ویک ماهگی فاطمه بود که با خانواده دایی ها ومادر جون
رفته بودیم بیرون برا نهار من این عکس رو خیلی دوست دارم چقدر از این روز زیاد
عکس داشتم بعد از اینکه سیستم رو عوض کردم نمی دونم چی شد فقط همین
یه دونه عکس مونده
فدات بشم چقدر خوردنی بودی تپلی مامان