محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

سال 92 وکوچولوهای من

1392/1/13 2:04
نویسنده : مامان ناهید
402 بازدید
اشتراک گذاری

سال boom_2.gifboom_9.gif

سلام

مجددآسال نو رو تبریک میگم به همه فرشته های تی تیش مامانی خودمون

ومامانای مهربون

خوب حالا عید وبهار وشادی وهر کس سال نورو با برنامه ریزی شروع کرده وانشالله

به خوبی به پایان برسونه

ماهم شروعش تا حالا خوب بوده فقط مامانی بعد از سال تحویل بر اثر خستگی حالش

بهم خورد آخه فشار خیاطی یک طرف کار خونه وبچه داری هم یه طرف بسیار خستم

کرده بود که صبح روز عید هم به خاطر قولی که داده بودم تا یک ساعت قبل سال تحویل

تو اتاق خیاطی مشغول بودم داشت حالم بهم می خورد بابات هم از وضعیتی که برا خودم

به وجود آورده بودم خیلی ناراحت شد

بعدسال تحویل اول همگی با هم رفتیم خونه اقا جون مرتضی بعد هم رفتیم خونه عمو

محمد که عمه سکینه وعمه صدیقت هم همرامون امدن برا تبریک عید یک ساعتی اونجا

بودیم از اونجا هم رفتیم خونه عمه بابایی وشب هم قرار شد بریم خونه آقا جون حیدر چون

قرار شد شب همگی (داداشها وابجی) اونجا همدیگه رو ببینیم ولی انگار عجله داشتن

وزودتر رفته بودن وسر ما بی کلاه موند متفکر

اونروز تا فردا حالم اصلآ خوب نبود همش حالت تهوع وسر گیجه داشتم چشمم هم

سیاهی می رفت روز 5شنبه نهار دعوت آقا جون مرتضی بودیم همونجا بود که عمه ها

با بایی تصمیم گرفتن سفر دو روزه ای با هم به شیراز داشته باشن اولش قبول کردم به

شرطی که یه کار خیاطی نیمه تموم دارم اگه تمومش کنم ولی بعد فکرشو کردم که

خودم هنوز حالم خوب نیست بعد با دو بچه کوچک وهوای سرد واز طرفی تعداد افراد هم

زیاد هست وجا کم باید یه جورایی تو ماشین تحمل کنیم همدیگه رو آخه چه طور با این

همه مشکل اونم کم راهی نیست صرف نظر کردم بابایی هم با نظر من موافق بود خوب

دیگه نشد بریم حالا هم که باز فاطمه سرما خورده اگه بهتر شد آخر هفته چهار تایی یه

سفر می ریم نورآباد استانی که بابایی توش مشغول کاره بسیار سر سبز وخوش

آب وهواست انشالله که بشه

اینم روزهای آخر عید وهمراهی کردن مامانی تو اتاق خیاطی فدات بشم

که آروم بودی وگذاشتی مامان به کارش برسه

فدای خنده هات عزیزم جااااااااااااااااااااااااااااااااااانم

دوروز مانده به عید تو آرایشگاه

وایییییییییییییی نمی دونی اونجا چه ذوقی می کردی همه رو شیفته

خودت کرده بودی خانم ارایشگر لیلا خانم می گفت اینو از جلوم دور کنید

که میام لپاشو گاز می گیرماااااااااااا دندونام خورد شدن از بس فشارشون

دادم اخه سرما خورده بود نمی تونست بهت نزدیک بشه

دستت رو تا ته تو دهانت می کردی هی درش می آوردیم بازم تکرار می کردی

اینم از تنگ ماهی فاطمه که صبح عید پا شدیم دیدیم ماهی بیچاره مرده ناراحت

بابایی رفت یکی دیگه خرید

سفره که تو دقایق آخر تند تند آماده شد چون وقت نکردم نتونستم

خوشگلترش کنم

فاطمه

لحظه سال تحویل عیدتان مبارک عزیزم

کیک سه سالگی فاطمه سرسفره عید

بعد از سال تحویل وعید مبارکی آبجی وداداش

غافل کردن ما وبرداشتن شکلات وای وای وای

اولین عید آقا محمد رضا عیدت مبارک خوشگلم

عصر همون روز خونه عمو

آقا رضا و حسین کوچولو

عکسهای افتخاری با داداش محمد رضا

سینا وابولفضل پسر عمه ها

سینا پسر عمه شهربانوئ وداداش جونیییییییییییی

فاطمه گلی وداداشی

امیر علی پسر عمه مهدیه وعمو اکبر شوهر عمه شهربانو

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

اینجا هم رفته بودیم خونه عمو عباس دهقان( همسایه)داشتی

از خودت پذیزایی می کردی گلم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بقیه عکسها هم تو حیاط آقا جون حیدر بابای مامانی گرفتید

بهار که میاد حیاط آقا جون پراز گلهای جورواجور هست

که زحمت کاشتنشونو مادر جون می کشه معروف شده

تو کشت گل وگیاه

ولی شمانوه های شیطون میاین گلهارو یکی یکی می چینیدکلافه

فدای خنده هات

قربون چشم گردت برم عسسسسسسسسسسسسس

واییییییییییییی تعجب کردم که رفتی سوار موتورآقا جونتعجبتعجب

آخه همیشه از موتور می ترسی حالا که رفتی دیگه راضی

نمی شدی که دربیایزبان

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

خاله منو محکم بگیر یه وقت نیفتمنگران

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

اینجا گذاشتمت بالای درخت اولش خیلی ترسیدی ولی بعد

اصرار می کردی که بازم می خوام برم بالای درخت

ممنون از اینکه وقت گذاشتید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)