شرمنده دوستان خوب وگلم .........تولد دوسالگی گل پسرم مبارک
سلام به همه دوستان گلم ونی نی های ناز نازی ودوست داشتنیتون
وبه بچه های خوشگلم
دوستان قبل از هرچیز یه عذر خواهی بدهکارم بایت تاخیرم بابت اینکه با وجود
اینکه عاشق همتون هستم ونتونستم درست حسابی بهتون سر بزنم البته
نمی تونستم که اصلآ نیام به وبتون به عنوان خواننده خاموش بودم ولی باور
کنید تو همون زمان هم یا وقتم محدود بود ویا اینقدر خسته وبی حوصله بودم
که نای نوشتن دوکلمه را نداشتم ومن خصلتم اینه که بایدکامنتهام پراز شورو شوق
باشه با دقت همه مطالب زیباتونو مرور کنم .....
این مدت همینطور که اطلاع داریدمشغول محمد رضا وپروژه پوشک گیری بود که داغونم
کرده نمی دونم این بچه چطور بچه ای هست هنوز تا هنوزه خودش خبر نمیده تا
5 دقیقه دیرتر به دستشویی بردم خونه را نجس می کنه کمرم دیگه شکسته در
کنارش یه عالمه سفارش خیاطی که هرکاری می کنم قبول نکنم ولی مشتریها
فقط کار خود منو می خوان وبا التماس منو وادار به دوختن می کنن و ما هم از
خود گذشتگی ...........
خلاصه که بازم شرمنده
راستش بعد ماه محرم عروسی خواهر همسری هست ومن تازه گاوم زائیده .....
واز دوروز دیگه لباس عروسی خواهر شوشوهارا می دوزم وبعد اگه فرصتی باقی
بمونه برا فاطمه وخودم که هنوز مدلشو انتخاب نکردم می دوزم کلی هم خریدام
مونده برا بچه ها لباس نخریدم تنها این چند روز چند تا لباس استین بلند وشلوار بایه
کاپشن شلوار برا محمد رضادوختم به خاطر سرما ،فاطمه هم رختش کامله به
اندازه یه نو عروس پارچه براش خریدم ولی هنوز ندوختم هنوز پالتو هاش وسویشرتش
رو هم ندوختم انشالله میره زمستان سال بعد
دوستان هرچی بگم خسته ام ودست تنهام بازم فکر نکنم کسی بتونه درکم کنه جز
شما دوستان مجازی که از وضعیت من بیش از سایر خانواده ونزدیکانم خبر دارید
این صحنه پایین را ببینید همین چند ساعت قبل بعد نماز عشاء می خواستم برم طبقه
بالای کمد دیواری برا پایین آوردن یه سری لباسهای زمستانی بچه ها که صندلی زیر
پاهام در رفت ونقش بر زمین شدم خدا رحم خودم وبعد بچه هام کرد که اگر بلایی
سرم میومد چه خاکی به سرم می ریختم کی بچه هام واین همه کارهای عقب
مونده را می تونست انجام بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا بازم شکرت
اینم چشمانی که چقدر با دیدن این صحنه گریه کردن فدای هر دوتایشون بشم
که چطور محمد رضا سرشو گذاشته بود روی شکمم وفاطمه هم رو سینه م و
زار زار گریه می کردن منم چشمامو بسته بودم یه لحظه فکر کردم الان اگه من
روحی در بدن نداشتم واین بچه ها مظلومانه چقدر گریه می کنن بعدش چطور میشد
؟؟؟؟؟بعد یادم به حضرت رقیه افتاد فداش بشم اونوقت اشکم دراومد وبلند شدم
بچه هارا در آغوش گرفتم نمی دونید چقدر امشب برام دردناک بود با گریه وشیون
بچه ها الهی درد وبلاتون بگیره به جونم که فاطمه می چرخیدی می گفتی مامان،
عزیزم، قربونم، عشقم، تمام زندگیم، قربون پاهات بشم که افتادی خلاصه یه ریس
قربون صدقه م می رفت ومن هی می گفتم مامان نگو درد وبلاتون بخوره به جون
من وخلاصه آخر عشق وعشق کشی
دوستان عزیزم خیلی خاطره از بچه ها دارم که باید براشون تو یه پست ثبت کنم
شاید این پست انگیزه بهم بده وبا وجود شما دوستان گلم بیام ودوباره عزممو جزم
کنم وبنگارم
وحالا روزی که انتظارش را می کشیدم فرارسید وچقدر براش برنامه داشتم ولی
حیف که بد موقعی شد ومنِ بی حوصله نتونستم برنامه هامو تک تک انجام بدم
واین که محمد رضا امروز ساعت 2/45 دقیقه دوساله میشه
تولدت مبارک عزیزدلم انشالله از این لحظه به بعد دعا می کنم همه
بچه های دنیا به خصوص بچه های این سایت وشما گل پسرم سالم وتندرست
باشید وآینده ای روشن داشته باشید وباعث افتخار پدر ومادرهاتون بشید امین.......
ادامه مطلب را بعدآ با یه سری عکس ودلنوشته تکمیل می کنم
الان می تونید پست بدو تولد پسرم که اینجا ست وتولد یک سالگیش اینجا واینجا هست
را ببینید با همون رمز قبلی
پسر گلم این صفحه اول وب که دوسالگیتو اعلام کرده
اینم متولدین امروز
واینم باز متولدین امروز که من عکس را عوض کردم
تا این لحظه سن شمار بچه ها
هورااااااااااااااااااا
محمدرضا ، 2 سالگیت مبارک :
: فاطمه تا این لحظه ، 4 سال و 10 ماه و 21 روز سن دارد :
بازم از حضور سبزتون ممنون
پی نوشت: ادامه مطلب اضاف شده ولی نا تمام
25آبان بعد ظهر
این چندتا عکس را روز تولدت گرفتم زیاد بازیگوشی کردی این بود که گذاشتم
رو چهارپایه که بتوانم چندتا عکس ازت بگیرم که ناگهان یه چیزی تو چهره ات
توجه منو جلب کردو منو خیلی نگران کرد واون لکه های کبود زیر لبت اول فکر
کردم شاید جای آب انار باشه با این که از دیروز تا حالا انار نخوردی ولی هرچی
دست کشیدم تمیز نشد خیلی نگرانم که نکنه نوعی بیماری ویا کمبود ویتامین
باشه دعا می کنم چیزی نباشه وگرنه من چکار کنم؟
برا روز تولدت فقط فعلآ توانستم سه دست لباس بگیرم که یکیش اینه که تنته انشالله خریدای بعدی در راهن ودوختن یه کاپشن وشلوار چرم آتلیه هم ماند برای بعد محرم با تولد فاطمه یکی میشه
اینم دوتا دیگه ش
قربون ژست گرفتن برم
اینم یکی از اون بلوزهای فاطمه که تازه براش دوختم
دوستت دارم به اندازه به گفته خودت خدا ولی یه کم کمتر
کی دلش میاد به دختر من بگه زشته خدا لعنتش کنه اووووووووون
قربون عشقتون برم
26 آبان
پی نوشت1: گفته بودم متوجه لکه های کبود اطراف لبت شدم سریع بردم دکتر، دکتر خیالمو راحت کرد وفرمود این چیز مهمی نیست ممکنه براثر تماس با اسانس پوست نارنج ولیمو شیرین ویا نارنگی باشه وفکر کنم درست گفتن اون شب که رفته بودیم خونه عمو محمد با آبجی خوب نارنگی خوردید وچون سرما خورده بودید این مدت براتون نخریدم زیرا که الرژی وحاسیت زاست واونجا هم هر کاری کردم حریفتون نشدم واما ممکنه لیمو شرین باشه چون من هرشب خودم براتون پوستمی گرفتم و بهتون می دام بخورید ولی چندروز پیش دیدم لیمو را با دندونای خوشگلت سوراخ کردی وداری آبشو می خوری از اونجا فهمیدم روی پوستت اسانش اثر گذاشته وحالا دکتر به پماد هیدروکورتیزول داده ویه کرم ویتامینه ومرطوب کننده مخصوص کودکان با سفارش دکتر داروخانه که دلم راضی نشد به اونم نشون دادم حالا داری مصرف می کنی ببینم چی میشه
پی نوشت 2: الهی بمیرم امشب فاطمه جونم دعوات کردم آخه امشب گوش به حرفهام نمی دادی منم عصبی شدم چون دوست نداشتم دختر خوشگلم اینقدر به حرفهای مامانش بی تفادت باشه دعوات کردم شما هم که رو ناراحتی من حساسید هنوز چیزی نگفته می زنید زیر گریه ومعذرت خواهی ومیای خودتو بهم می چسبونی تا اینکه دل منو به دست بیاری فدات بشم ببخش مامان نمی دونی چقدر خواب بودی نگات کردم وبوست کردم بیشتر وقتها احساس می کنم مامان خوبی نیستم الان یه بغض سنگین تو گلومه کاش بیدار بودی اونقدر فشارت می دام ومی بوسیدمت تا سبک می شدم مامان قربونت برم منو ببخش
پی نوشت 3:دیروز با مهد رفته بودید کتابخانه چون هفته کتاب بود واز اونجا رفتید پارک اومدی میگی مامان ما با ماشین مامان ساینا ومامان مهسا رفتیم پارک اینقدر خوش گذشت همهمون تو جعبه عقب سوار شدیم گفتم چی؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟شمارا گذاشتن جعبه عقب ماشین گفت اره پتو پهن کرده بودن همه مون اینقدر خندیدم هرچی ادرس می دام که مامان مثل جعبه عقب ماشین مامان که وقتی می ریم خرید خریدامونو اونجا می ذاریم هم شک داشتی هم می گفتی اره وقتی از خاله فاطمه پرسیدم تازه فهمیدم چون جا کم بوده صندلیهار خوابانده بودن به طرف جعبه عقب تا جا بیشتر باشه
فدات بشم این مدت که سرما خوردی نمی دونم چرا چهره ت عوض شده،شدی چینی ژاپنی
راستی این کاپشن را هم تازه برات دوختم البته این مدت که بی حوصله بودم زیاد خوب نشد
اینم گلهای درختی حیاط ما که هرسال تو فصل پاییز چشم انداز میشه
از همه دوستان تشکر می کنم به خاطر مهربونی وتبریکاتشون دوستتون دارم
اینم یه کارت پستال خیلی زیبا از طرف مامان کیانا وصدرا جون صبا جان دستت درد نکنه
ویه تشکر ویژه به مامان یاسمن وپارسا جون که هرساله یه پست اختصاص میده به تولد
بچه های من تو وبشون ومنو شرمنده می کنه ممنون عزیزم
این هم عکس پست بازم تشکر می کنم
این هم از طرف دوست خوبم مهسا جان دستت درد نکنه خیلی زیبا بود