مسافرتی کوتاه به بی بی حکیمه خاتون (س) خواهر امام رضا(ع) وماهگرد17 ماهگی محمدرضا
سلام به همه دوستان گل وجون جونی
وسلام به بچه های نازم
چقدر تو این فصل آدم کسالت می گیره هوای داره گرم وگرمتر میشه
باز باید تو خونه حبس بشیم از دست این گرما خوب منم اصلآ حس آپیدنم
نبود ولی گفتم تا بیشتر دیر نشده موضوعی که مد نظر دارم بذارم
اگه خسته نمی شید بفرمایید ادامه مطلب
بی بی زینب خاتون خواهردیگر گرامی امام رضا(ع)در روستای کاهین مدفون می باشند.
روستای کاهین در بخش مود از توابع شهرستان سربیشه دراستان خراسان جنوبی
واقع شده است.از شهر بیرجند که به سمت زاهدان می روی وبعداز پیمودن 30کیلومتر
به شهر مود می رسی.از شهر مود حدود 18کیلومتر به سمت ارتفاعات می روی که
منطقه ای خوش آب وهوا می باشد.جاده در تمام طول مسیر آسفالت هست وخیالتان
از این نظر راحت باشد.
برای اطلاع بیشتر از این بانوی بزرگوار روی
عکس کلیک کنید
روز پنج شنبه یهویی یه مسافرت دو روزه باداداشا جور شد که منم سر و
دست می شکستم برا همچین لحظاتی باهاشون همراه شدیم وقرار شد
که یه مسافرت زیارتی به بی بی حکیمه خاتون که خواهر امام هشتم مون امام
رضا(ع) هست تو استان کهکلویه وبویر احمد شهرستان گچساران داشته باشیم
اگه اشتباه نکنم 3/5 تا 4 ساعتی راه هست 4 سال پیش من برا زیارت رفته بودم
این بار چهارمم بود با اینکه راهش خیلی پیچ در پیچ وخسته کننده هست قربون
بی بی برم خودش آدمو به طرفش جذب می کند
بعد ظهر ساعت 3/30 که حرکت کردیم تقریبآساعت 7 بود که رسیدیم من
که تو مسافرت حالم بد نمیشد 4 بار حالم بد شد وگلاب به روتون
دیگههههههههه...........
باورم نمیشد برسیم خدارا شکر بچه ها اروم بودن واصلا اذیت نکردن چون
فاطمه داداشم هم پیششون بود سرگرم بودن فاطمه داداش هم برا
برگشتن حالش بد شد
ولی از شانس بد ما اونجا از بس شلوغ بود که نشد بریم زیارت یعنی تو
اطرافش هم نه جا برا اسکان بود ونه خونه کرایه ای رفتیم یه روستای
اطرافش به زور یه جا پیدا کردیم چادر زدیم وصبح زود هم حرکت کردیم
به طرف خونه
البته صبح کله سحر داداشم با خانم ش ومامانم رفتن برا زیارت ولی من به
علت اینکه بچه ها تازه بیدار شده بودن وباید بهشون می رسیدم برا دسشویی
و..........این بود که گذاشتیم یه کم بعدترهمراه با یکی دیگه داداشم بریم ولی
وقتی برگشتن گفتن ما نتونسیم با ماشین بریم یه موتر سوار سه چرخ کرایه
کردن تا زیارتگاه بردن ما هم بر خلاف میل باطنی از رفتن منصرف شدیم چون
موقعی که ما می خواستیم بریم دیگه همون موتر هم برا کرایه گیر نمیومد از
شلوغی
دست از پادرازتر برگشتیم چه مسافرت خسته کننده ای بود شاید بیشتر به
خاطر اینکه نتونستیم زیارت کنیم و حتی نتونستیم زریشو هم ببینیم
بی بی حکیمه خاتون خواهر امام رضا(ع) هست که با یکی از کنیزاشبه نام
گل گل خاتون از دست کافران فرار می کنه وبعداز مسافتهای طولانی ومشکلات
سراز کوه وبیابان درمیارن که به یه غار پناه می برن وبه اذن خداوند غار باز میشه
وبی بی با کنیزش وارد غار میشن وبعد غار بسته میشه از اون موقع به بعد
کسی نفهمید اونها کجارفتن تا کی زنده بودن این بود که زیارتگاهی اونجا
زده شد وچقدر هم حاجت میده
من فکر کنم شاید شما تا حالا درباره این بانوی گرامی چیزی نشنیده باشید
من پیشنهاد می کنم برید ودر این مورد مطالعه ای داشته باشید خیلی
داستانش جالب هست اگه مایلید بدونید اینجا کلیک کنید
اینم چندتا عکس از فضای داخلی وبیرونی ضریح مبارک که از اینترنت گرفتم
ولی بعد قرنها اصلآ بهش رسیدگی نشده وبسیار مظلوم واقع شده تا جایی
که کلی زائر از استانهای دور میان به این مکان با کمبود جا مواجه میشن و
بدون دیدن حتی فضای بیرونیشون باید برگردن
اینم عکسهای مسافرت که فقط توراه گرفتیم متاسفانه از اونجا عکسی ندارم
اینجا قبل از حرکت خونه دایی روح الله که شما بچه ها وقتی تاب رو ببینید ازش رد نمیشین
مخصوصآ محمدرضای وروجک منم گذت وار باید در خدمتتون باشم
واما فاطمه دایی الله کرم که حالش بسیار وخیم بود
وفاطمه شما هم که خوابتون میومد ولی خواب نمی رفتین
ومحمرضا که وقتی عصای مادر جون یا آقاجون رو گیر بیاره دیگه دست بردار نیست باید
برداره وفرار کنه
تو پارک ساحلی بندر گناوه موقع برگشتن روز جمعه
اینجا هم که دریا رودیدی وبدو که رفتیم................
اینجا هم یه چاله که با پادرست کرده بودن وشما وروجک تا رسیدن خودتو با همه
چیز انداختی توش
واما ماسه بازی واب بازی حسابی بهت میچسبه
واما با وجود پوشک حسابی سنگین شدی وتعادل حرکت نداشتی این بود که.......
سکسی میشویییییییییییی..............
به روایت تصویر
چقدر هم به خودت می بالیدی
فاطمه هم که نترس اگه گذاشته بودیم تا می تونست تا دل دریا پیش می رفت
واما سکسی ادامه دارد وبه گفتن خودت دودو تودستت بود وول کن هم نبودی
کلی ما واطرافیان رو خندوندی
واما بعد مسافرت حمام کردنتون که نمی دنم چرا اینقدر از حمام خوشتون میاد
وبرخلاف بعضی بچه ها که ماماناشون میگن از حمام کردن می ترسن وفرارین
واما چون خسته بودم ویادم رفت تشت آبهارو خالی کنم شب بود که صدای ها های
شما شیطون بلارو شنیدم فهمیدم که در راهرو باز هست وشما به حمام راه پیدا کردی
وقتی رفتم ودیدم با این صحنه مواجه شدم
آقا رو خودش آب می ریخت وکیفشو می برد
راستی امروز یه روز مهم دیگه هم هست
ماهگرد 17 ماهگی محمدرضا پسر قند عسلم
عزیزم ماهگرت مبارک انشالله که از این روز به بعد روزهای خوشی روپیش
داشته باشی
تو پست بعدی پیشرفتها وشیطنتهاتو می نویسم
پ ن پ : محمدرضا تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و روز و 3 ساعت و 17 دقیقه و
33 ثانیه سن دارد
پ ن پ :فاطمه تا این لحظه ، 4 سال و 3 ماه و 21 روز و 8 ساعت و 55 دقیقه و
44 ثانیه سن دارد :.