نیشگونهای بی رحمانه ..............یادت باشه
سلاااااااااااااااااااااااااااام
سلام عزیز دل مامان وفرشته های نازنینم
مامان بی حوصله رو ببخشید می دونید چرا بی حوصله ام چون همش تو
خونه از بس نگاه درودیوار کردم کارهای تکراری انجام دادم که خسته شدم
این آقای پدری هم نمی دونم که مرخصی میگیره که بیاد ماها رو از این حال
و هوا دربیاره
هرچی فکر کردم چه خاطره ای بنویسم از شما که حوصله
نوشتنشو داشته باشم پیدا نکردم تا اینکه یادم به دیشب
موقع خوابیدن افتاد گفتم بنویسم
دیشب بابایی یه کم زود اومد خونه وکلی شما خوشحال بودید وبا هم بازی کردید بابایی
شده بود اسب شما وهرکدوم از شما به نوبت سواری می خوردید ولی به شرط اینکه
هرکی زودتر غذاشو بخوره سوارمیشد محمد رضا شما که باج گرفتن وشرط وشروط
حالیت نبود اگه دوست داشتی می خوردی اگه هم نه که هرچی اصرار می کردیم نیم
نگاهی هم نمی کردی ومرتب می گفتی ها ها ها......... یعنی سواری ولی فاطمه برا
سواری خوردن تا اون موقع که حتی نهارشو هم نخورده بود کل پلوهاشو خورد خوب بابای
بیچاره با اون همه خستگی وکمر درد شمارو تحمل کرد ولی صدای خنده شماکه فضای
اتاق رو پر کرده بود به یه دنیا می ارزید بعدشم بابایی دوش گرفت وخوابید ما هم که باید
می خوابیدیم موقع خواب فاطمه با هربهانه ای چراغ رو روشن می کردوشما هم در حین
شیر خوردن بودید این نکته مهم که شما می می رو که داشته باشید دیگه جداکردنت
سخته میشه دنیای شما، ودرحین خوردن هم می خواین برید دنبال فاطمه و تو بغل
بابا، اینکه هم دلت راضی نمیشد از می می جدا بشی مونده بودی کدوم رو
انتخاب کنی یه کوچولو می خوردی ول می کردی بلند می شدی ولی باز خودتو
قوسی شکل می خواباندی وشروع به خوردن ،حالا دل کندن خیلی سخته واین کارو
چندین بار انجام دادی ولی باز می می رو ترجیح دادی به ورجه وورجه وبازی کردن نیمه
شبتون که بیشتر از بازی در روز بهتون می چسبه نمی تونم رفتار دیشبت رو خوب بیان
کنم ولی واقعا تماشایی بود ومنو کلی خندوند بعدِ چراغ خاموشی کامل، شما چون
خوابت نمی گرفت از بس پیچ وتاب خوردی ومن بیچاره رو نیشگون گرفتی وسوراخ
سوراخم کردی که دیگه تاب نیاوردم به زود از خودم جدات کردم وشما با گریه ومنم
با خواباندنت به پشت ودراز کشیدن روی پاهای مبارکم به زور خوابت کردم تا نصف
شب فقط بدنم رو می خاروندم که اثر نیشگونهای بی رحمانه شما بود
اینم چندتا عکس از چندروز قبل، درِ اتاق که باز میشه انگار در زندان باز میشه وشما
بدو بدو تو حیاط وشما همچنان که عاشق خاک بازی هستید تا بذاریم وکاری باهات
نداشته باشیم میشنی وبازی می کنی حتی متوجه گرمی هوا هم نمیشی
فداااااااااااااااااااااتون