محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

تاامروز نخودچي مامان ١٧روزه كه توماه هشتم رفته مبارکه

1391/7/19 16:55
نویسنده : مامان ناهید
353 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه ٦مهر٩١ بود که بابایی صبح زود قبل از طلوع خورشید رفت برازجان برام نوبت دکتر

گرفت اخه نوبت دکترم شده بود تا به این روز 17 روزی هست که تو ماه هشتم رفتی گل پسرم

خوب بابایی ساعت 10 اومد دنبالمون که بریم پیش دکتر تااون موقع من همه کاراموانجام دادهو نهار رو

همدرست کرده بودم یه رب به 11رفتیم ساعت 12 نوبتم شد دکتر وزن وفشارمو گرفت وزن اصلا اضاف

نکرده بودم مشکل خاصی نداشتم صدای قلب کوچکت بهم ارامش می داد خانم دکتر حسن زاده

خیلی وارده دست رو شکمم گذاشت گفت ماشالله الان وزنش 2کیلو هست بهش گفتم می ترسم

میشه شمارو دکترخصوصی زایمان بگیرم اخه زایمان اولم خیلی سخت بود گفت متاسفم من زایمان

خصوصی نمی پزیزم ولی تو ماه نهم بیا معاینه بشی اگه دیدم مشکلی دارید سزاریانت می کنم

گفتم نه می خوام طبیعی باشه قبول نکرد گفت اگه خواستید معرفیت می کنم به یکی از همکارام

سنو برام نوشت چون خودم می دونستم حتما سنو دارم ازقبل نوبت گرفتم ولی متاسفانه وقتی

رفتم دکتر داشت می رفت اصرار کردم ولی مثل اینکه تو بیمارستان بیمار داشت می بایست که

می رفت این بود که مجبور شدم برم سنو گرافی مرکزی که بهترین سنو گرافی بود نوبت سخت

گیر می یومد من کمتر موفق می شدم که اونجا برم ولی توکل کردم رفتم فردایاون روز تولد

امام رضا بود متوسل شدم به ایشون باور نکردنی بود بهم نوبت داد

فاطمه سرما خورده بود بابایی برده بودش پیش دکتر بهشون زنگ زدم نیم ساعت بعد اومدن

پیشمکلینشستم تااینکه نوبتم شد سنو همه چیزو طبیعی نشون داد وزنت همونطور که دکتر

گفته بود 2کیلو و26 گرم بود از سلامتیت کلی از دکتر سوال کردم گفت خداراشکر سالمید

خیلی دیر شده بود روده کوچیکه داشت روده بزرگه رو می خورد ساعت 3بود که رسیدیم خونه

نماز نخونده نهار خوردیم بابایی هم که نوبت دکتر داشت فداکاری کرد به جای خودش فاطمه رو برد

دکتر ولی من نمی دونستم که نوبت داشته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)