عکس از 3روزگی فاطمه گلی تا 4ماهگی
عکس 3روزگی فاطمه( تواین روز برده بودیمت برای سنجش شنوایی
وآزمایش غده تیروئید)
که من وعمه سلیمه وبابایی اول رفتیم مرکز خدمات درمانی شهر
خودمون نتونستن از پاشنه پات خون بگیرن کلی گریه کردی گفتن
برو فردا بیا ین ولی دیگه تحمل گریتو نداشتیم رفتیم برازجان مرکز
درمانی امام سجاد(ع)وقتی از پاشنه پات خون گرفتن خواب بودی
دست خانم بهیاراونقدرسبک بود که اصلآدردت نگرفت کلی براش دعاکردم
توهمون مرکزهم سنجش شنوایی انجام دادی خداراشکرسالم سالم
بودی الهی مامانی قربونت بره
پنجمین روز تولدت درحالی که توبغل بابااحمدت خوابیدی
کمی هم یرقان داشتی مهتابی نورآبی روشن کردیم تا زردیت بیشترنشه
داشتی لبخند می زدی که من عکستو گرفتم
شش روزت بود که من وبابایی وعمه سلیمه وزن عمووحیده رفتیم بوشهرپیش دکتربرای
چک کردن یرقانت که دکترسریع آزمایش خون برات نوشت ومن کلی گریه کردم چون دکتر
گفت که فاطمه یرقان داره اگه درصدش بالاباشه باید بستری بشه بعدازاینکه آزمایش دادی
وجواب گرفتیم جواب روکه دکتردید گفت 13درصدهست ببرین خونه فرداعصربازم یه آزمایش
دیگه بده اگرکه کمترشد لازم نیست بستری بشه درغیراین صورت باید بستریش کنید من
همون جانذرکردم که اگه بهتربشی ببریمت قدمگاه حضرت عباس من وبابات هم یه نذر دیگه
کردیم که برای سلامتی همیشگیت اگه فرزند دومی خدابهمون داد اگه دختربود اسمشو
بزاریم زینب واگه پسره اسمشو بزاریم محمد ومن اون شب با عرق کاسنی تمام بدنتو
شستم وخنک نگهت داشتم فردای اون روز مجددآ آزمایش که دادی درصدیرقانت 8شده
بود وکلی خوشحال شدیم خدانذر مارا قبول کرده بود
حالات خواب تاتنه گلی ببین چقدر آروم خوابیدی عزیز دلم
اینجا قدمگاه حضرت عباس است واینم گهواره علی اصغرکه توش خوابیدی
منو عمه سکینه با ابوالقضل کوچولو بابایی وعمه سلیمه باهم اومدیم
چهاردهمین روز تولدت
اینم از ابولفضل22 روزه توی گهواره علی اصغر
کوچولوی مامانی وقتی که دنیا اومده بودی از بس ریز بودی هیچ یک از لباسای زمستونت
اندازت نبود هرچی گشتیم هم نتونستیم یه لباس اندازت پیدا کنیم این بود که با اجازه سوزان
خانم یعنی عروسکت کاپشنشو درآوردیم وتنت کردیم کلی خندیدیم نگاه کن عینهو خرگوش
کوچولو شدی
اینجاهم رفته بودیم خونه آقاجونت
تواین عکس نزدیک به یک ماهت میشه رفتیم خونه آقاجونت
اینم عمو محمودت هست که تازه از تهران اومده وقبلش اصلاندیده بودت
عمومحموددخترخیلی دوست داره وبرای دیدنت لحظه شماری می کرد
روزی که می خواست بیاد منو شما وبابارفتیم بوشهر توفرودگاه استقبالش
وقتی می خندی دنیا هم می خنده ناز گلم
اینم عکس چهار ماهگی تاتنه توتولو فاطمه مامانش