محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

عکس از 3روزگی فاطمه گلی تا 4ماهگی

1391/3/4 20:22
نویسنده : مامان ناهید
488 بازدید
اشتراک گذاری

عکس 3روزگی فاطمه( تواین روز برده بودیمت برای سنجش شنوایی

وآزمایش غده تیروئید)

که من وعمه سلیمه وبابایی اول رفتیم مرکز خدمات درمانی شهر

خودمون نتونستن از پاشنه پات خون بگیرن کلی گریه کردی گفتن

برو فردا بیا ین ولی دیگه تحمل گریتو نداشتیم رفتیم برازجان مرکز

درمانی امام سجاد(ع)وقتی از پاشنه پات خون گرفتن خواب بودی

دست خانم بهیاراونقدرسبک بود که اصلآدردت نگرفت کلی براش دعاکردم

توهمون مرکزهم سنجش شنوایی انجام دادی خداراشکرسالم سالم

بودی الهی مامانی قربونت بره

پنجمین روز تولدت درحالی که توبغل بابااحمدت خوابیدی

کمی هم یرقان داشتی مهتابی نورآبی روشن کردیم تا زردیت بیشترنشه

داشتی لبخند می زدی که من عکستو گرفتم

شش روزت بود که من وبابایی وعمه سلیمه وزن عمووحیده رفتیم بوشهرپیش دکتربرای

چک کردن یرقانت که دکترسریع آزمایش خون برات نوشت ومن کلی گریه کردم چون دکتر

گفت که فاطمه یرقان داره اگه درصدش بالاباشه باید بستری بشه بعدازاینکه آزمایش دادی

وجواب گرفتیم جواب روکه دکتردید گفت 13درصدهست ببرین خونه فرداعصربازم یه آزمایش

دیگه بده اگرکه کمترشد لازم نیست بستری بشه درغیراین صورت باید بستریش کنید من

همون جانذرکردم که اگه بهتربشی ببریمت قدمگاه حضرت عباس من وبابات هم یه نذر دیگه

کردیم که برای سلامتی همیشگیت اگه فرزند دومی خدابهمون داد اگه دختربود اسمشو

بزاریم زینب واگه پسره اسمشو بزاریم محمد ومن اون شب با عرق کاسنی تمام بدنتو

شستم وخنک نگهت داشتم فردای اون روز مجددآ آزمایش که دادی درصدیرقانت 8شده

بود وکلی خوشحال شدیم خدانذر مارا قبول کرده بود

حالات خواب تاتنه گلی ببین چقدر آروم خوابیدی عزیز دلم

اینجا قدمگاه حضرت عباس است واینم گهواره علی اصغرکه توش خوابیدی

منو عمه سکینه با ابوالقضل کوچولو بابایی وعمه سلیمه باهم اومدیم

چهاردهمین روز تولدت

اینم از ابولفضل22 روزه توی گهواره علی اصغر

کوچولوی مامانی وقتی که دنیا اومده بودی از بس ریز بودی هیچ یک از لباسای زمستونت

اندازت نبود هرچی گشتیم هم نتونستیم یه لباس اندازت پیدا کنیم این بود که با اجازه سوزان

خانم یعنی عروسکت کاپشنشو درآوردیم وتنت کردیم کلی خندیدیم نگاه کن عینهو خرگوش

کوچولو شدی

اینجاهم رفته بودیم خونه آقاجونت

تواین عکس نزدیک به یک ماهت میشه رفتیم خونه آقاجونت

اینم عمو محمودت هست که تازه از تهران اومده وقبلش اصلاندیده بودت

عمومحموددخترخیلی دوست داره وبرای دیدنت لحظه شماری می کرد

روزی که می خواست بیاد منو شما وبابارفتیم بوشهر توفرودگاه استقبالش

وقتی می خندی دنیا هم می خنده ناز گلم

اینم عکس چهار ماهگی تاتنه توتولو فاطمه مامانش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)