محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

سلااام بهار نو خوش آمدی

1397/1/3 3:20
نویسنده : مامان ناهید
267 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به بهار
بهاری نو
بهاری که باامدنش خنده وعشق را مهمان دلهای خستگان می سازد وهمه جارا به رنگ خود سبز سبز سبز میکند وپاکی ،شادی وشور را به همگان هدیه میدهد
چقدر زیباست اسم بهار وچقدر شیرین است روزهای بهار...
این روزها کودکانه های شما بچه های خوشگلم مرا به وجه می آورد خستگی را بر تن خسته ام می زداید چقدر دوست دارم پای کوبی هایتان را برای رفتن به عید دیدنی... مرایاد کودکیهایم می اندازد ...عید ،لباس نو... عید،گرفتن عیدی ...عید، شیرینی وآجیل،عید دید وبازدیدها.... عید شوروشوق وخنده....
والان من یک مادرم وکودک درونم همچنان فعال فعال فعال هست....
اکنون من یک مادرم وکودکانم برایم کودکی میکنند برام می خندند ازمن عیدی میگیرند ،برایشان لباس از جنس عشق میدوزم ، عیدتان مبارک تمام زندگیم..
سلام به دوستانم به اونهایی که به بهانه این وبلاگ ونو شتن خاطرات شیرین دلبندشان طرح دوستی باهم ریختیم من می بالم به وجودشان....
سلام به کادر مدیریت نی نی وبلاگ عزیز که بهانه ای دست ما داد تا بتوانیم این خاطرات را در اینده تقدیم به شکوفه های زندگیمان کنیم ووخاطراتشان ماندگار شود مرسی از همه تون...
وبگویم از روزگار خودم که کار خیاطی مرا حسابی مشغول کرد ودرکنارش راضی نگه داشتن شوهر وبچه واقعآ خسته کننده هست یک نفر همه کاره باشد ...بگویم از خانه تکانی که روز عید شروع کردم به نظافت وچه گذشت برمن اما بنظرم همه خاطره هستن ..
سال که داشت تحویل میشد من ساعت از دستم دررفته بود داشتم کیک را تزیین میکردم که آقای پدرتان با عجله وارد شدن با داشتن ماهی ویک گل زیبا... اما سفره ای پهن نشده بود کیک هم نیمه تمام وقتی پرسیدم چقدر دیگر سال تحویل میشود اقای پدر فرمودن ۲۰ ثانیه من خشکم زد دیگر فرصت هیچی نبود من هم ریلکس وبا خیال راحت نشستم وکیک را تمام کردم لباس پوشیدیم وبه دید وبازدید منزل پدر جون اینا رفتیم برای شما که شب خوبی بود تمام بچه ها دور هم جمع بودید واز بازی کردن هم که سیر نمیشدید جالبتراز این که هرکی عیدی خودشو به هم نشون میداد ولباس نووووو الهی قربون دنیای کودکانه شما بشم


خوب این از کیک که تزیینش تمام شد وواقعآ بافت خوب وخوشمزه ای داشت نوش جونتون ناز نازیهای من





اینم برش کیک



قربون ژستت بدم گل پسرم
راستی امسال دیگه هنر به خرج دادم لباستو خودم دوختم خیلیم خوشت اومد خیلم اقا شدی..
اول که پرو نکردی ازت پرسیدم چرا نمی پوشی گفتی آبجیم ازم خندیده گفته رنگ لباست رنگ لباس دختراست گفتم کی گفته الان یه چی ی بهت بگم گفتی اره مامان بگو گفتم بابات شب دامادیش رنگ لباسش مثل رنگ لباس شما بود خیلی خوشحال شدی پوشیدی بعد دیگه شعار زبونت شد به آبجی به بابا وبه هرکی رسیدی گفتی حالا لباستو دوستش داری اونم چطورررر


اینجا بعداز اینکه از دیدوبازدید برگشتیم اومدین ازم سفره خواستین چون دیروقت بود سفره خیییلی مختصری براتون گرفتم که نه من ناراحت باشم نه شما تو ذهنتون نبودن سفره هک بشه خلاصه اینم سفره پر از عشق شما...



تمام عشقین




خداجونم بچه هامو به تو میسپارم‌نگهدارشون باش



اینجا آبجی داشت یه چیزی بهت یا میداد انجام بدین منم منتظر مانوم چی می تونه باشه



ای جااااانم این حرکت را کجا یافتین



این لباس دختر گلم که خیلی باعجله دوختم با یه لباس دیگه بقیه پارچه هات هم تو نوبتن



ولباس گل پسرم مبارکتون باشه



اینم کیک خیس برای سفره هفت سین مدرسه دختر خوشگلم بود که انتخاب خودت بود گل نازم آخه کیک خیس خیلی دوست داری
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)