محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

دلنوشته هایم در قالب دلتنگی...........

1393/5/23 3:23
نویسنده : مامان ناهید
1,336 بازدید
اشتراک گذاری

نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانش نمی کند!کسانی

 

هستند که هرگز تکرارنمی شوند.. مثل شما دوستهای مجازی گلم و

 

بچه های دوست داشتنیم و..

وحرف هایی که معنیشان را خیلی دیرمی فهمیم...!

 

 برای روزی که شاید نباشم ::..

 

 اگر روزی حضورم جاری نبود بدانید به دریا پیوستم و راکد...!!!

 

 فقط موج نگاهی می ماند که روانه خواهد شد، به ساحل گرم دلتان

 

از دور دست ها..

 

 توانستید حلال کنید...

 

امروز خورشید درخشان تر است و آسمان آبی تر

 

نسیم زندگی را به پرواز میکشد و پرنده آواز جدید می سراید

 

امروز بهاری دیگر است امروز را شادتر خواهم بودمتنظر

 

اما بر خلاف امروزهای دیگرامروز هوای دلم ابریست اکنون که

 

آرام خوابیده اید وپاسی از شب گذشته ومن اونقدر روزهای با شما

 

بودن را مرور می کنم ومادرانه را که درحقتان به جا آورده ام را نادیده

 

گرفته وبه آن دقایقی می اندیشم که شما شیطنتهایی کرده اید ومن

 

سرزنش.........ای وااااااای بر من ...

 

همه را می دانم که قشنگی کودکانه تان شیطنتهای وقت وبی وقت

 

شماست همه را می دانم که  از هوش وسلامت شماست که باید

 

خرابکاری کرد که باید وقت وبی وقت از من سوال پرسد هرچند که

 

گاهی در مقابل این همه پرسشهاکم می اورم اما بدانید که احساس

 

دلتنگی،تنهایی بد طوری روی تنم سایه افکنده کاش میشد همه چیز

 

را گفت کاش میشد از دلتنگی حرفی زددنیا بی رحم است چه میشود

 

کرد گاهی ارام  وبی صدا میگریم وگاهی گریه ام از هیجان بودنتان در

 

آغوشم،.......

گاهی انقدر ناچیز میشوم که خود را لایق شما نمی دانم

 

گاهی اخمهایم در هم فرو می رود که چرا من باید مادر .........

 

انوقت هست که از خودم به شدت بدم می آید ..خدا نکند این دلتنگیها

 

در موقع خفتنتان در ذهنم تداعی شود وگرنه دیوانه وار اشک حسرت

 

می ریزم

 

 چقدر دلم تنگ است نیاز به آغوشی گرم ومهربان دارم که مغز مرا از این

 

افکار غم انگیز شستشو دهد نیاز دارم آنقدر مرا نوازش کند که یادمم رود

 

اخم کردن ، داد زدن وخودخوری کردن را..

 

انقدر مهربانی ومحبت را به قلبم منعکس کند تا همچون مادری مهربان به

 

شما عشق بورزم مهربانی کنم ودر آن لحظه برق رضایت را در چشمان

 

زیبایتان ببینم

 

هرصبحم را با عشق شما آغاز می کنم ویادم می رود خستگی چیست......

 

آن لحظه که شمارا در آغوشم می فشارم دنیایم دنیایی میشود که گرمایش

 

عجیب می سوزاند گلستانی میشود که گلهایش لبخند کوکانه

 

شماست وشبنمش اشک چشمان من .........

 

وقتی شبانه در میان هردوی شما می خوابم تمام دنیای من روشن میشود

 

وآرام میگیرم از وجود تان وانوقت  که هرکدامتان می خواهید رویم در مقابل

 

رو ی شما .......

 

در آن لحظه رویم را به سوی آسمان می کنم وشکر عظمت

خداوندرا به جای می آورم

 

نمی دانم چه طور بنگارم تا دلم آرام بگیرد شب چه غمگین است آن هنگام

 

که تنها در کنج  خانه به کمبودهایت فکر کنی اما  به خاطربودنتان، به خاطر

 

عشقی که به خانواده دارم می کوشم تا این احساس  شوم برمن غلبه

 

نکند مرا سست وبی جان نکند ...........

 

بدانید که شما تمام هستی من هستید اگر نباشید منم نیستم زندگی

 

من در شما خلاصه میشود عشقهای بی همتای من .............

 

پروردگارا تمام داراییم را ازتو دارم تمام زندگی وهستیم از آنِ توست

 

خدایم مرا مرحم باش وقلبم را به آرامش برسان تا کمبودهایم را جبران

 

کنم یگانه بی همتای من، فرزندانم را صالح از تو می خواهم

 

لطفآ کمکم باش

چقدر من این خوابیدنتان را دوست دارم که در عالم خواب هم

 

خوتان را به هم می رسانیدمحبتبغلبوس

 

پسندها (9)

نظرات (24)

مامان کیانا و صدرا
23 مرداد 93 9:28
سلام ناهید مهربون و نویسنده عزیزمبا خوندن خط به خط جملاتت خودمو مثل خودت تصور کردم و دیدم چقدر احساسات مادرانه ی ما به هم نزدیک است....تو مادری خوب و بهترین مادری...شک نکن عزیزمنازنین های خاله رو ببوس و امید که همیشه کنار هم شاد و سلامت و پایدار باشیدممنونم از حضور گرمت
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم شما محبت داریدچقدر به من انرژی میدید با این تعریفهای قشنگتون شمااینقدر خوب درمورد من ونوشته های من تصور می کنید ممنونم عزیزم از مهربونی شماست که مارا خوب جلوه میدید چشم شما هم نازگلاتونو ببوسید
مریم طلایی
23 مرداد 93 10:11
سلام دوست عزیزم بنظر من شما یکی از مهربون ترین مامان های دنیا هستید چون با وجود دو تا کوچولوی شیطون باز هم از ثبت خاطرات لحظه به لحظه شون غافل نمی شید.... حتی شده ساعت 1 شب هم میاید اینجا تا خاطره یا عکسی از قلم نیوفته محبت هاتون پایا دوست مهربونم
مامان ناهید
پاسخ
وااااااای مریم جون منو بردید تو رویا به من امید دادید چقدر من داشتم از خودم نا امید میشدم شما دوستان خوبم نبودید من چکار می کردم ممنونم از مهربونیتون به نظر شما اینطور هستم ولی کاش بودم ...اینو راست میگید من اکثرآ برای گذاشت پستهاشون از 12 یا 1 شب می شینم تا ساعت 3/30 ولی من بهتراز شما ومامانای دیگه نیستم خیلی به من لطف دارید عزیزم...همینطوری برایخودم ذوقلو شدم
مریم
23 مرداد 93 10:12
همیشه زیر سایه حق شاد و خوشحال و سلامت باشید
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم مریم مهربونم
آجی مهربـــــــــــان
23 مرداد 93 10:22
سلام نزن این حرفارا دور از حونت دلم گرفته دیشب تا 3فکر غزه وعراق وسریه بودم فکر اینایی که تو هواپیما بودندوهزاران نفردیگه که بی گناه کشته شدند قربونت برم اگه میرفتی نویسندگی نویسنده خوبی میشیدیا
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم فاطمه جون خوبید اول یه معذرت خواهی بابت دیروز که سیستم خاموش شد وبچه ها نق زدن نتونستم تو نی نی گپ به صحبتهام ادامه بدم وبدون خداحافظی همه چیز تعطیل شداز دست بچه های شیطون بلا شرمنده.......فدای دلت بشم اره به خدا منم این استرسهای غزه وعراق کم رو اعصابم اثر گذاشته بود که حالا این سانحه هواپیما وقطار مشهد هم بل کل دیونه م کردهاز فکرش بیرون نمی رم مخصوصآ تصویر اوینا وخانواده ش مرتب جلو چشمام هستن
مامان سوده
23 مرداد 93 13:04
سلام عزیزم خسته نباشی گلم....من همیشه وقتی به امیر مهدی و محمد طاها نگاه میکنم خدا رو سپاس میگم که این دو نعمت بزرگو به من داده ...تو زندگی غم و شادی با هم هست دلتنگی هست شادمانی هست بیماری هست سلامتی هست و همه و همه برای محک زدن ماست تا در هر شرایطی چقدر شکر گذار باشیم...ما مادریم و اسطوره گذشت و ایثار و فداکاری هستیم اگه خدا شرایط سختو بهمون میده تحمل سختی رو هم به ما میده ...همیشه وقتی مردها رو میبینم با بی صبری و کم طاقتیشون با خودم میگم اگه قرار بود مردها باردار بشن همون ماه اول با اولین ویار بچه شونو سقط میکردن اما کی میتونه مثل یک زن تمام اون شرایط سختو تحمل کنه و بعد و بعد و بعد هم ...و بدون اینکه چشمداشتی از دیگران داشته باشه حتی برای یک تشکر خشک و خالی !و نه حتی از فرزندانش!ناهید گلم !من و تو وخیلی خانمهای دیگه نمونه های صبریم گذشت و فداکاری!اگه دلخوشیمون به نوگل هامون نباشه پس چکار کنیم؟خدا به کی این قدرت رو داده که هر شب تا صبح به پای بچه شیر خوارش بشینه و فردا نقش مادری و همسریشو هم بخوبی ایفا کنه...در انتظار تشکر هم نباشه چه برسه به محبت!و بازهم محبتشو به اطرافیانش بی وقفه نثار کنه...جز قدرت عشق چی میتونه این همه صبر و بردباری بهمون بده؟میدونم وقتی به قد کشیدن بچه هات نگاه میکنی وقتی لباساشون کوچک میشه وقتی کفشهاشون تنگ میشه وقتی کلماتو درست ادا میکنن وقتی ...وقتی ...قلبت لبریز از عشق میشه چون من همین احساسو دارم ...اما میدونم وقتی هم که خستگی های روزمره که با قدر نشناسی توامان میشن قدرت صبر و تحملتو پایین میاره ممکنه این شیطنتهای بچه گانه ای که ازشون یاد کردی برات سخت بیاد و اون وقت....اما اینم میدونم هیچ چیز نمیتونه ذره ای از عشق بیکران ما رو کم کنه عشقی که خدا تو وجود مادر گذاشته!و مطمین باش از عشق بچه ها هم نسبت به مادر کم نمیشه چون ایمان دارم عشق یک چیز دو طرفه هست ...ناهید وقتی خودمو تو محبت بچه هام غرق میکنم میبینم چقدر بی نیاز هستم از محبت های دیگه ..و وقتی میبینم بچه هام دارن بزرگ میشن خدا رو لحظه لحظه سپاس میگم که بهم توان داد تا دسته گلهامو بزرگ کنم و چقدر در این راه یاریم کرد!ناهید گلم خدا با دادن فاطمه اولین و بزرگترین موهبت رو بهت داده چون یک دختره !و لطیفه و پر از احساسات قشنگ !و با دادن محمد رضا بهت موهبتشو تکمیل کرده چون پسره !و برات برادره !پدره!و پشتیبانته درست مثل یک کوه!...پس تنها نیستی و خدا رو داری که خدا دوستت داره که دو نعمت بهت داده و صبرشو قدرت تحملشو داده تا بخاطرشون باایستی و ادامه بدی...پس نذار حس دلتنگی و افسردگی بهت دست بده چون بزرگترین کمبودها که در گوشه خانه میشینی و به قول خودت بهشون فکر میکنی با این دوتا فرشته جبران میشه چون مطمین باش گرچه بچه ها کوچکند و اما قلبهاشون بزرگه...و تمام تلاشهای تو رو برای اینکه اونها رو شاد نگهداری و براشون کم نذاری میبینن...چون گاها امیر مهدی حرفهایی میزنه که انقدر متعجب میشم که حد نداره میبینم چقدر درک بالایی داره ...پس اگه منتظر یک اغوش باز و پر از عشق هستی اونو فقط و فقط از خدا انتظار داشته باش چون همیشه سرشار از عشقه و همه چیزو میبینه ...مطمین باش اخمهای تو و خستگیهات نمیتونه ذره ای از عشق بچه هاتو بهت کم کنه...ایا بزرگترین چیز همین نیست که:همین بس که خدا را دام ؟؟!!!و همین خداست که بهت دو تا فرشته داده !و همیشه اماده هست تا درد و دلهای مادرانه ات رو بشنوه و درد دلهایی که خواستی با خانواده بکنی اما شنیده نشده...حرف های نگفته ...محبت های لمس نشده...عشق های پاسخ داده نشده ....همه و همه رو باید از خدا بگیری و لاغیر !ما چون همسریم چون مادریم و البته چون زن هستیم باید کوه باشیم !دلتنگیهات بجز ایجاد ناراحتی برای روحیه لطیف و سرشار از عشقت برات چه حاصلی داره؟ایا جز اینه که تو رو افسرده میکنه؟و بازم به اون چیزی که میخواهی نمیرسی؟ناهید اونی که باید محبتو بفهمه میفهمه و اگه کسی هم نخواد محبت دیگرانو درک کنه اگه زمینو به اسمون بدوزی نمیتونی عوضش کنی !پس به پاس زن بودنت به پاس مادر بودنت و به پاس همسر بودنت که میدونم برای همسرت بهترینی !با عشق ادامه بده و با شادمانی ...هرچند خسته باشی هر چند دلتنگ باشی هر چند...خدا صدای ما رو میشنوه و بی پاسخ نمیذاره شاید یک روز زمینی های دورو برمان هم شنیدند! پس به امید اون روز!...
مامان ناهید
پاسخ
وااااااااااای ممنون سوده جون شما بهترین خواهر ودوست من هستید در همه زمانها منو دلداری وکمک کردید شما خوب منو می فهمید خوب درکم می کنید من دوباره مثل همیشه این پند واندرزهارا در ذهنم می کنجانم وتشکر می کنم ازت انشالله شما هم همچنان که با وجود بچه های مهربون وخشگلتون احساس خوشبختی ودارید همچنان در کنارشون سعادتمند باشیددعا می کنم این خوشبختی وسعادت تکملتر وهمیشگی بشه امیدوارم همیشه دلتون شاد وپراز امید باشه ممنون گلم
بابا و مامان
23 مرداد 93 16:13
چقد زیبا می نویسی مامان جون فدای هر دو تون که چقد ملوس خوابیدید همیشه سلامت باشید عزیزای دلم
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم نظر لطف شماستخدا نکنه عزیزم ......ممنون
سمانه(مامان سروش)
23 مرداد 93 18:48
مامانی دوست داشتنی
مامان ناهید
پاسخ
لطف داری عزیزم
سوگند ❤سپیده
23 مرداد 93 19:15
وای خاله من بمیرم نارحت نبینمت.. ایشالله سایت هزار سال بالا سر دوتا فرشته کوچولوت هست.. الان خیلی یهویی اومدم پست قبلیتو فردا میخونم
مامان ناهید
پاسخ
خدا نکنه عزیزم .......ممنون سپیده جونمقدمت روی چشم
بابا و مامان
24 مرداد 93 1:16
عزیزم اطاعت امر شد
مامان ناهید
پاسخ
مرسی عزیزم فدات بشم
مهسا خانوم
24 مرداد 93 14:18
سلام خاله ی مهربونم. شما جزو بهترین وبرترین مادران سر زمین ما هستی. که با وجود اینکه دو تا خوشگل شیطون داری تمام خاطراتشون رو ثبت میکنی. خاله جان شما بهترینی اینو فراموش نکن. درسته که من مامان نیستم ولی خاله هستم.خاله ی یک کوچولوی شیطون وبلا که وقتی اذیت میکنه بدجوری عصبی میشم. ولی اون همچنان به کار خودش ادامه میده.اینا شیطنت های دوران کودکیه این بچه های پاک هنوز به دنیا نیومدن .شاید این حرفم مسخره به نظر بیاد.ولی واقعا به دنیا نیومدن چون هنوز دنیارو درک نمیکنن.هنوز نمیدونن چی خوبه چی بده. ولی مایی که به دنیا اومدیم مایی که دنیارو درک میکنم .مایی که سختی وراحتی دنیارودیدیم باید بهشون اجازه بدیم کارشون رو انجام بدن.تایک روزی عقده ای توی دلشون باقی نمونه.نمیدونم چرا این جمله ها توی ذهنم تداعی میشه .ولی هر دلیلی داره دوس دارم همشو برای شما بگم.شایدم شما رو کسی برای درد دل میدونم. شما یک مادری این مقام والایی هست.که خدا به انسان میبخشه. ولی ایا خدااین رو به همه میبخشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مطمئن باش نه شما لایق مادر شدنی خاله جون.وقتی خدا دوتا فرشته به شما بخشیده یعنی این که لیاقت بالایی داری.خیلی بالاتر از فکر ما. ما زن هستیم.باید مثل کوه در مقابل سختی ها بایستیم. هیچکی صدای مارو نمیشنوه مگر این که از نسل ما باشه.مگر این که زن باشه.مگر این که از جنس ما باشه. خاله جون از این حرفا نزن.خداخیلی دوست داره.خیلییییییییییییییی فکر کردی تا حالا؟نه جان من فکر کردی خدا چفدرررررررررر دوست داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا شما رو لایق مادر شدن دونسته.این چیز کمی نیست. تازه لایق مادر دووووووووووووووو تا فرشته.پس اینو بدون شما خیلی شایسته هستی.افرین بر شما. مطمئن باش این دو تا فرشته ی شما از زحماتی که براشون کشیدی ازت تشکر میکنن. مطمئن باش.من اینو تضمین میکنم. عصبی شدن که چیزی نیست.مادر از جان خودش برای فرزندش میزنه .مادر میخواد بچه اش راحت باشه به هرقیمتی فرقی نمیکنه ولی این براش مهمه.خیلی خیلی مهم.ایا این مادر حق نداره بعد از این همه مهر وعطوفت وقتی بچه اش اذیت وشیطونی میکنه عصبانی بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس این حق رو به خودتون بدین خاله جان. راستی حرف های مامان سوده رو خوندم واقعا راست میگه شما مادرین اسطوره ی ایثارر وفداکاری. پس هیچ وقت این حرف رو نزن که چرا خدا منو مادر.... .... من جوابش رو میدم چون خداشمارو لایق دونسته شایسته دونسته. وخدامیدونه که شما میتونی مادر باشی ودوفرشته ی خوب یه این دنیا بیاری وبزرگشون کنی. بازهم وبازهم میگم افرین مادر نمونه.افرین افرین افرین افرین وای مثل اینکه زیادی حرف زدم.بهتره ادامه ندم.بابای// بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس راستی خاله حالا بگذریم مسابقه شروع شده چرانمیای؟؟؟؟؟؟ جامیمونی هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. یک چیزی هم بگم شاید اصلا حرف هایی که گفتم ربطی به این پست نداشت.ولی این حرف ها وقتی از دست ایلیا عصبانیم میکنه ارومم میکنن.حتی وقتی مامانشون اذیت میکنه این حرف هارو برای مامانش میزنم اونم اروم میشه. دوستت دارم مادر نمونههههههههههههههههههههههههههههههه
مامان ناهید
پاسخ
سلام مهسا جون گلم چقدر حرفهاتون آرومم می کنه یه چیزی بگم وقتی میای بهم میگی خاله یه حس خوبی بهم دست میده با اینکه خاله هستم ولی شما دوست مجازیم وقتی خطابم می کنه خاله انرژی مثبت میگیرم عزیزم با اینکه مادر نیستی ولی خیلی خوب تونستید مادر بودن را درک کنید وخوب تونستید تجزیه وتحلیلش کنید خوب توصیفش کردید ممنون از اینکه زیاد وقت گذاشتید ممنون که اینقدر من رو خوب می بینید وجلوه دادیدفدای ایلیا بشم که خاله مهربونی چون شما داردهمه حرف های شما قشنگ ودوست داشتنی بود مرسی عزیزم.........چشم ببخشید یه روز خونه نبودم امروز هم مهمان داشتم ببخشید میام پیشت
علی شیرازی
24 مرداد 93 15:34
سلام خواهر،خسته نباشی،با اینکه من مادر نیستم و هیچوقت نمیتونم احساس مادرانه داشته باشم ولی از متنهای فوق العاده زیبایی که مینویسی لذت میبرم،زنده و سلامت باشی آبجی مهربان
مامان ناهید
پاسخ
ممنون آقا علی شما لطف دارید انشالله شما مردها هم خوب مادران را درک کنید وحمایتشون کنید این برای یک زن کافیست
مهسا خانوم
24 مرداد 93 19:59
خدانکنه خاله جان.وظیفه ی دوستای مجازی همینه دیگه. من هیچ وقت واسه هیچ پستی اینقدر صحبت نکردم بخدا. دلیلش اینه که اونایی که توی لینکام هستن نمیان مطالبم رو بخونن فقط میان وشکلکی چیزی میفرستن .مگر زمانی که حوصله داشته باشن. ولی شما میای وپست هارو میخونی وکامنت میدی. دوست دارم.بووووووووووووووووووووووووووس
مامان ناهید
پاسخ
من اصولآ اگه به وبی بروم باید اون پست را بخونم غیر از این که رفتنم معنایی ندارد نی بوسمت
علی شیرازی
24 مرداد 93 22:43
از میان هزاران راه برای سرگرمی و تخیله روحی نوشتن هم راهیست. معمولا انسانهای تنها مینویسند.قبلا هر کسی برای خودش دفترچه خاطراتی داشت و با وجودیکه همیشه قایمش میکرد باز هم لو میرفت اصولا ما آدمها پشتکار عجیبی در سرک کشیدن به دنیای خصوصی دیگران داریم اما وبلاگ نویسی و وب نویسی زحمت مردم را کم میکند چون هرچه هست بر ملاست.چیزی که آدم را آزار میدهد شنیدن قضاوتهای نابجا غیر منطقی بعضیهاست.گاهی نظر دیگران را راجع به مطلبی سوال میکنی و مسلما از نظرات دیگران بهره میبری اما گاهی بعداز جنگ و جدال با زندگی و مشکلات زندگی...مینویسی چون تنهایی چون دلتنگی چون بی پناهی چون حس میکنی خالی میشوی در چنین مواقعی اصلا دیدن کا منتهایی که قضاوتت میکنند حالت را جانمی آورد هیچ پشیمانت هم میکنند آنجا هستش که با خودت میگی آدم حسابی مگه مجبوری بیای خودتو افشا کنی،خخخخخخ
مامان ناهید
پاسخ
ممنون از نظرت ...... یعنی این پست من فکر می کنید پراز فراز ونشیب زندگی بود؟.......من از مادری گفتم که فکر می کنم مادرانه بودنم رادرست در حق بچه هایم بجا نیاوردم .....واون هم به خاطر این که دنیا فرصت نمیده خانواده همیشه دور هم باشن واز دلتنگ بودن وکمبودهای همدیگر با خبر شوندانوقت هست که با کوچکترین تلنگر ی بشکنی وسر دیگران خالیش کنی وشاید منم سر بچه ها.عیب از خودمن است که همیشه احساسات درونی ومشکلاتم را در خود می ریزم وبه این شکل هیچ کس نمی تواند کمکم کند بعد هم دلتنگ میشم ودوست دارم این دلتنگی را یه جورایی تخلیه کنم شما خواننده محترم همینطور که در مورد کامنت دیگران نظرت را گفتید میشه بفرماییداز این نوشته های من چه برداشتی کردید؟
مامان هدیه
25 مرداد 93 1:21
این متن تقدیم به شما گفتم: خسته ام…. گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله…از رحمت خدا ناامید نشوید(زمر/۵۳) گفتم:هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره… گفتی: ان الله بین المرء و قلبه…خدا حائل است میان انسان و قلبش(انفال/۲۶) گفتم: هیچ کسی رو ندارم… گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید…ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/۱۶) گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی… گفتی: فاذکرونی، اذکرکم…منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره/۱۵۲)
مامان ناهید
پاسخ
ممنون هدیه جان
مامانی ماهان جون
25 مرداد 93 9:41
وااااااااااااای ناهییییییییییییییییییدددددددمممممممممممممممممعجب دلنوشته های زیبااایییییییییییییییییییییییی..خدایی خیلی ناز نوشتی
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم شما زیبا می بینید عزیز دلم آخ آخ هواااااااارتا ماچ به گونه های نازت
مامانی ماهان جون
25 مرداد 93 9:43
از وقتی که میشناسمت همیشه به خودم گفتم جزو موفق ترین و مهربانترین مادرانی هستی که خودتو وقف بچه هات کردی..ایوارم بچه ها بزرگ که شدن اینو خوب درک کنن و جبران کنن برا مامان خوبشون
مامان ناهید
پاسخ
ای بابا شما خجالت زده م نکنید عزیزم نمونه کجا بود شما نمونه اید که داستان زندگیتون برای همه ما جالب وسرمشق هست مرسی گلم
مامانی ماهان جون
25 مرداد 93 9:47
گاهی اخم مادرحتی سیلی اش، برا بچه و آیندش هزار بار بهتر و برتر از بوس و نوازشش هست..همه بچه ها که بزرگ بشن باید جای سیلی مهربانانه و دلسوز مادرو ببوسن و میبوسن مطمئن باش
مامان ناهید
پاسخ
موافقم باهات آیسی جونم بهترین مادر دنیا
مامانی ماهان جون
25 مرداد 93 9:48
قربونشون برم فاطمه و محمد رضا جونمو که اینقد همو دوست دارن و هوای همو دارن حتی تو خواب
مامان ناهید
پاسخ
خدا نکنه خاله جون فداتون
علی شیرازی
25 مرداد 93 12:48
باسلام و عرض شرمندگی بزرگ ان متن بالا میخواستم تو وبلاگ دوستم بزارم اصلا حواسم نبود تو وبلاگ شما گذاشتم،روم سیاه معذرت ببخشید
مامان ناهید
پاسخ
سلام .......ولی خیلی موجب تعجب هست من نمی تونم بفهمم موضوعش خیلی به این پست من مطابقت داشت اگه منظورت کامنت قبلیتون بودخوب دیگه اشکالی نداره دشمنتون شرمنده
سحر
27 مرداد 93 12:27
ناهید جون اینها که نوشتی احساس همه مادرهاست. منم گاهی واقعاً دلم می گیره و از خودم می پرسم که آیا مادر خوبی هستم؟
مامان ناهید
پاسخ
ممنون سحر جون این حرفهای شما به من انگیزه میده فکر کنم مادر بدی نیستم فدات بشم
مامان خانم
30 مرداد 93 12:30
خیلی دلنوشته فوق العاده ای بود عزیزم.
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم شما حستون خوب هست
مامان خانم
30 مرداد 93 18:03
سلام عزیزم. من توی اون یکی وب دختر مهتابی چند تا کامنت گذاشتم. بعد متوجه شدم یه کم با هم فرق دارن حالا این یکی رو هم جزو لینکام می کنم
مامان ناهید
پاسخ
سلام خانمی خوبید......اخی نمی دونستید؟ فکر کنم بهتون گفته بودمممنون عزیزم
مامان خانم
30 مرداد 93 18:03
ممنونم آبجی گلم. امیدوارم همیشه خوشحال بمونی. البته که اشکالی نداره بخاطر جشن اتفاقا خوشحال هم میشم. من خودم هم لباسای نی نی رو و سیسمونیش رو می ذارم توی یه پست.
مامان ناهید
پاسخ
ممنون آبجی گلم واااااای سیسمونی راستی از بس ذوق زده شدم نپرسیرم بچه چیه دختر یا پسر؟
ارام
31 مرداد 93 20:40
سلام ناهید جان منظورتونو از کامنتی که گذاشتین متوجه نشدم یعنی نیفتاد برام
مامان ناهید
پاسخ
آمدم پیشت ارام جان