محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

به روایت تصویر........فقط عکس

1393/4/19 4:56
نویسنده : مامان ناهید
1,228 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان گلم وبچه های خوشگلممحبت

دوقلوهای ناناز عمه که دوروز پیش رفته بودیم پیششون

عکس 13 روزگیشون

سمت راست علیرضا وسمت چپ امیر حسین که خدارا شکر

خوب شدن وشیرشونو می خورنمحبت

نانازای خودم جیگرتونو بخورممحبتبغل

محمدرضا در انتظار بیدارشدن نی نی ها

وهمچنین فاطمه قربونت برم که تب داشتی وبیحال بودی زود برگشتیم خونه

استامینوفون دادمت عصری بردمت دکتر گلوت چرک کرده بودغمگین

امیر حسین ریزه میزه چقدر دوست دارم منمحبت

علیرضا جیگر عمه تورو هم دوست دارممحبت

عکس افتخاری با امیر حسین

قربون توت فرنگیِ خودم

راستی این لباس روتازه برافاطمه دوختم قضیه اینه که یه لباس با همین پارچه همین

مدل برای خودم دوختم فاطمه گیر داد برا منم عین لباس خودت بدوز خلاصه مجبور

شدیم تو تکه های اضافی به زور یه لباس شکل لباس خودم براش بدوزم هوووو

نداشتیم که الان خدارا شکر از این نمونه ش نصیبم شدخندونکزبان

 

اینم شکلاتمهخوشمزه

اینم یه نمونه تاب خوردنخندونک

درحال گرفتن عکسهای بالا بودیم ناگهان پسر خاله سینا ودختر خاله صالحه وارد شدن

سینا مثل بقیه بچه های فامیل مادری عاشق محمد رضاست

 

ذوق محمدرضا روببین داشت از ذوق خفه میشدبغل

ویه ماچ آبداربوس

وساعت کوکی ما برای سحر بلند شدن برا ی خودش دستیار گرفته وکلی سر سفره

سحری صفا کردنمحبت

 

ومحمد رضا که رفته از کابینت مایع ظرفشویی رو درآورده وروی شلوار وپیراهن وفرش

ریخته ومن بیچاره کاری از دستم بر نیامد جز اینکه حالت گریه گرفتم وغافل از اینکه

چقدر دل پسمل گلم نازکتراز دل مامانش هست

با حالت گریه من شروع به گریه کردقربونت برم

که دلم آتیش گرفتبغلگریه

 

واما وقتی دید مامان داره می خنده وقربون صدقه ش میرود پی به این بردکه

گریستن الکی بودوشروع کرد به خندهقه قهه

ویکی از طرفداران سر سخت محمدرضا جناب محمد دایی بهرام

درحال حباب درست کردن وکلی ذوقلو شدن جشن

 

وکسی که آبجیش فاطمه باشه آخر عاقبتش این میشه

کمال همنشین.......... خخخخزیبا

رژلب مالیده به خودش

چه خوشگل شدی ای جانقه قهه

 

واما تبلیغ مورد علاقه محمدرضا جان

تبلیغ ما بی بی که هرکجاباشه خودشو می رسونه وچنان تقلیدی ازشون

می کنه که نگوزبان

وخودکفایی از نوع شدیدش........

 

قربونت برم گه هم سشوار میزنی وهم برسمحبت

 

وامادیروز نشسته بودم داشتم کامنتهارو تایید می کردم که فاطمه اومد گفت مامان

بیا بفرما اینارو برای شما درآوردم اینا اعدادن ،دیدم تلفن رو هم گذاشت کنارم گفت

حالا می تونی با این حروفها به هرکی می خوای تلفن بزنی منم که محو نت بودم

گفتم مامان اینا چیه فقط زباله میریزی برو بریز دور تو اتاق نریزیراضی

دستاشو زد زیر چونه ش گفت با هزار زحمت اینهارو برات قیچی کردم وآوردم حالا میگه

اینا چین اینا زباله انقهر خدای من نمی دونید چقدر از رفتارم خجالت کشیدم چقدر تو خودم

خرد شدم هم خنده م گرفته بود از حرفش هم بغضم گرفت که چرا من نفهمیدم چقدر تو

این مدت وقت گذاشته وقیچی کرده که بیاد منو خوشحال کنه ولی من.........خجالتخجالتگریه

آخه شما بگید به منم میگن مادر من چه مادریم آخ اههههههههههههه ازخودم بدم اومد

نازیلای مامان منو ببخش قربونت برم که گاهی وقتها شما ادب ونزاکت یادم میدیخجالت

 

 

اگر برای کسی مهم باشی
او همیشه راهی برای وقت

گذاشتن با تو پیدا خواهد کرد
نه بهانه ای برای فرار
و نه دروغی برای توجیه...
محبت

.: فاطمه تا این لحظه ، 4 سال و 6 ماه و 15 روز سن دارد

 : محمدرضا تا این لحظه ، 1 سال و 7 ماه و 25 روز سن دارد

پسندها (11)

نظرات (35)

بابا و مامان
19 تیر 93 16:18
الاهی ماشالاه چقد نازند خدا حفظشون کنه
مامان ناهید
پاسخ
فدات بشم ممنون عزیزم
بابا و مامان
19 تیر 93 16:19
الاهی من بمیرم قربون اون دل نازکت فدات بشم ببین چه اشکی می ریزه عزیزم
مامان ناهید
پاسخ
واااااای نمی دونی مامانی مثل دخترها ناز می کنه
بابا و مامان
19 تیر 93 16:20
فاطمه جونم ایشالاه که الان خوب شدی لباست خیلی قشنگه دست مامان جون درد نکنه خیلی بهت میاد عزیزم
مامان ناهید
پاسخ
مرسی گلم چشماتون قشنگ می بینه
بابا و مامان
19 تیر 93 16:21
فدای اون صورت ماهت بشم ببین با خودش چکار کرده
بابا و مامان
19 تیر 93 17:04
ممنونم عزیزم از توضیحاتتون
مامان ناهید
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم
سوگند
19 تیر 93 17:23
لباسش خیلی قشنگ شده...اگه کلا دختر بزرگتره باشه این چیزا طبیعه مثلا من با چادر نماز مامانم برا داداشم کلی لباس درست میکنم...تازه خودش میگه رژلبم بزن...
مامان ناهید
پاسخ
ممنون ای وااااااااای شما هم چه عالمی دارید احسنت یه خیاط میشی برا خودت سوگند جون فدای سینا جون که رژ هم طلب می کنه
سوگند
19 تیر 93 17:23
چه قشنگم رژ زده بچه
سوگند
19 تیر 93 17:24
چه قدر دوقلو ها ناز شدنممنون عزیزم
مریم طلایی✿
19 تیر 93 17:40
سلامـــــــــــ متنی که آخر پست نوشتی خیلی قشنگ بود موفق و پیروز باشی
مامان ناهید
پاسخ
مرسی مریم جونم خوشحالم همچنین شما گلم
منتظر
19 تیر 93 18:59
ناهید جون تا تلگراف می زنم وبمو حذف می کنه نمی دونم چرا بقیه هم ماشالله پر کردن که من مردم و خودمو جای دختر جا زدم نمی دونم چی به مدیریت گفتن
مامان ناهید
پاسخ
یعنی شما غیر از این وب دیگه ای داشتین که حذفش کرده باشن؟ نمی دونم چی شده بذار شاید مدیریت هنوز داره بررسی می کنه یه کم دیگه صبر کن انشالله که درست میشه .......واااااااااا کی فکر کرده شما مردید آخه از طرز رفتار وحرف وپستهات معلومه که شما یه خانوم هستید به حق چیزهای ندیده ونشنیده
مامانه ملیکا
20 تیر 93 14:39
سلام عزیزم فردا وقت زایمانم هست و محتاج دعایه شما عزیزه دل هستم
مامان ناهید
پاسخ
به به مامان ملیکا جون انشالله به سلامتی براتون دعا می کنم وااااای چقدر غیر منتظره بود برام خوشحالم لطفآ شما هم حین زایمان برامون دعا کنید اونموقع دعا بی برو برگشت فبول میشه ممنونم انشالله زودی دوباره بیای پیشمون
مامان کیانا و صدرا
20 تیر 93 17:49
گرچه به ما سر نمیزنین ولی ما به یادتونیمسلااااااااااااام عزیزم الهی فدات بشم دورت بگردم خاک بر سرم به جون بچه هام میگم تا باورم کنی یه لحظه از فکرم نمی رید هروقت قصد داشتم بیام یه موردی پیش پام میفته که نتونستم بیام شاید این اتفاق برای شما هم افتاده باشه به خدا همین چند دقیقه پیش هم توفکرم بودید اگه این بار حتمآ بهتون سر یزنم ولی بازم نشد شما والهام مامان امیر علی پیشتون شرمنده شدم وقتی کامنتتونو دیدم گفتم ای واای چه بد شد اگه الان نتونستم ولی امشب سعی می کنم بیام گلم ببخشید تورو خدا شمابه من خیلی لطف داریدمنم فراموشتون نکردم
بابا و مامان
20 تیر 93 19:17
عزیز دلم قصه اماما را نوشتم دوست داشتید برید ببینید
مامان کیانا و صدرا
21 تیر 93 10:38
خواهش میکنم گلم.این حرفها چیه فقط فکر کردم شاید چیزی شده.مرسی خانمی ممنونم
مامان ناهید
پاسخ
نه عزیزم موضوع همین بود که فقط فقطم خیلی محدوده می بوسمت
مامان کیانا و صدرا
21 تیر 93 10:39
خدا مرگم! عزیزم من قبولت دارم.قسم نمیخواد بخوری گلم. شاد باشین کنار خانواده همیشه و همیشهبفرمایید خصوصی
مامان ناهید
پاسخ
فدای شما دوست خوبم
مامانی
21 تیر 93 14:29
سلام عزیزم چون سوالتون رو بسته بودین اینجا واستون مینویسم بهتون پیشنهاد میکنم کتاب تربیت کودک با عشق و منطق و تربیت خردسالان با عشق و منطق رو بخونید واقعا عالیه البته اگه بتونید به راهکارهاش عمل کنید(روش تنبیهی این کتاب اینه که یه جای مخصوصی رو واسه بچه ها در نظر بگیریم و برای کارهای اشتباهشون باید برن اونجا همونطور که خیلی از دوستان گفته بودن)البته بطور کامل توضیح داده همراه با مثالهایی که خیلی کاربردیه اگه بتونید کتاب رو پیدا کنید من این کتاب رو چهار پنج سال قبل از نمایشگاه کتاب خریدم واقعا مفیده مخصوصا واسه شما که دوتا وروجک دارین در ضمن این کتاب میگه که برای تربیت بچه ها نباید صبر کنید تا به یه سن خاصی برسن بلکه از همون ابتدا (یک سالگی ) باید شروع کنید برای آریا که واقعا جواب میده امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم شما خیلی به من لطف کردید سعی می کنم پیداش کنم بازم ممنونم پرسش وپاسخ که گفتید سوال رو خودم نبستم مدیریت به خاطر بحث های بیجا ی بچه ها بست نه تنها سوال من بلاکه کل سوالهارو بستمامانی جون ممنون
مامان هدیه
21 تیر 93 16:38
ناهید جون دارم دیوونه می شم ناهید جون چیکار کنم اوضاع بدتر ازاینه که فکر می کردم به همه گفتن من مردم و خودمو جای یه دختر جا زدم تازه گفتن من چندتا وب دارم و می رم مامانا رو اذیت می کنم مدیریت جوابمو نمی ده
مامان ناهید
پاسخ
عزیزم اگه واقعآ اینطوره که شما میگید ونمی تونید کاری کنید بسپارشون به خدا که به اشتباهشون پی ببرن نمی دونم شاید مدیریت اینطور که بچه ها میگن فکر نکنه مدیریت کارخودشو می کنه اینقدر ناراحت نباش فوقش یه وب دیگه درست کن می دونم خیلی براش زحمت کشیدی ولی خدارا شکر کن که نی نیت یه موجود خیالی بود از این به بعد می تونی با انرژی بیشتر وخیلی جدی تر تو وبت مطلب بذاری تا زمانی که مدیریت وبتو برگردونه اگه هم نشد که میشه چکارش کرد نمیشه که جنگید اوضاع بدتر میشهنگاه دیگه خودتو اذیت نکن به آینده با امید نگاه کن یه دوست داشتم که خاطرات بچه شو تو یه وب می نوشته اونم مدت طولانی از زمان تولدش تا سه سالگیش فکرشو کن سه سال با این وبش اخت شده بود می گفت خودمم نمی دونم چطور حذف شد تو بلاگفا وب داشت تا اینکه اینجا آشنا میشه ودوباره از اول با عشق شروع به نوشتن می کنه عزیزم خودتو ناراحت نکن هر مطلبی که می دونی تو اون وب داشتی اگه یادت مونده دوباره بنویس در ضمن اگه نسخه پشتیبانی گرفته بودی راحت می تونستی وارد یه وب دیگه می کردی انشالله که همه چیز درست میشه
فایضه مامانِ عسل
21 تیر 93 21:25
فاطمه جان ایشالله که خوب میشی .... لباسی که مامانی برات دوخت خیلی قشنگه ... دستش درد نکنه بهت میاد عروسک ... محمد رضا جونو از طرفم ببوس
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم خدارا شکر دیشب دروش تمام شد الان خوب هست خدارا شکر
مامان سوده
21 تیر 93 23:40
ناهیددددددددددددددددددددد....کجایییی؟؟؟؟
مامان ناهید
پاسخ
سوده جون اومدم خوبید ببخشید
مامان امیرصدرا
22 تیر 93 11:03
مبارک باشه چه دوقولوها نازی
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم ممنون چقدر الان تو فکرتون بودم میام پیشتون گلم
مامان هدیه
22 تیر 93 13:06
ناهید جون وب جدیدمو مسدود کرد مدیریت اینجا چه خبره چرا اینجوری می کنه مدیریت مگه من بدبخت چیکار کردم خودم خبرندارم می گی ناراحت نباش چطور نباشم هر چی وب می سازم یا حدف می کنه یا مسدود می کنه جواب تلگرافمو نداد هر چی التماس کردم بی فایده بود آخه من کاری نکرده بودم به خدا آزارم به یه مورچه نرسیده تا حالا
مامان ناهید
پاسخ
عزیزم منم نمی دونم چی بگم والا منم نمی تونم بفهمم اینجا چه خبره نمی دونم چی شندیدن که اینجوری میشه خیلی ناراحت شدم
هدیه
22 تیر 93 17:53
سلام ناهید جون میشه یه خواهشی ازت کنم میشه به مدیریت تلگراف بزنی و آدرس دفترشو برام بگیری ببینم اگه تهرانه برم پیششون هرچی وب می سازم یا حدف می کنه یا مسدود می کنه جواب تلگرافمو نمی ده خیلی کلافم شما تلگراف می کنید جواب شما رو می ده یا نه ؟
مامان ناهید
پاسخ
هدیه جون اگه اینجوریه شاید جواب منو هم نده یعنی ادرس بهم نده می ترسم خودم هم مجازات بشم به خدا خیلی دلم می خواد بهت کمک کنم اگه بدونم اتفاق بدی نمی افته حتمآ برات انجام میدم
هدیه
22 تیر 93 18:14
باشه ممنون ببخشید مزاحم شدم برام دعا کن اگه گناه کار بودم اصلا به روی خودم نمی آوردم اما ازاین دلم می سوزه که بی گناهم و کاری به کسی نداشتم ببخش مزاحمت شدم ممنون که به حرفام گوش کردی
مامان ناهید
پاسخ
خواهش می کنم هدیه جون به خدا می خوام به مدیریت تلگراف بزنم می ترسم وب خودم رو هم مسدود کنن نمی دونم چکار کنمبراتون دعا می کنم
هدیه
22 تیر 93 18:39
دستت درد نکنه عزیزم همینکه به حرفام گوش کردی برام کلیه خدا کوچولوهاتو برات نگه داره واقعا برام خواهری کردی
مامان ناهید
پاسخ
سلام هدیه جون من می تونم درکت کنم خیلی هم ناراحتم کاش مدیریت یه لطفی می کرد ووبتو برمی گردوند آخه به نظر من اتفاق خاصی نیفتاده من بارها شاهد این بودم که بچه ها سر یه موضوعی با هم به تفاهم نرسیده اند وحتی به هم توهین کردن انشالله که زود حالت خوب بشه ببخشید که بیشتر از این نتونستم کاری برات انجام بدم
مریم طلایی✿
22 تیر 93 23:55
سلام ناهید جون گفته بودی که آیا آدمایی هستن که تو هر جمعی برن همرنگ جماعت بشن؟این تجربه من بود: بنظر من یک سری از کارهارو آدما بدون اینکه فکر کنن دارن چی کار میکنن انجام میدن.... من همیشه می دونستم که نیازی نیست در هیچ جمعی الکی همرنگ جماعت بشم، اما متاسفانه چندین ماه پیش با چند تا دخترای خیلی عالی مدرسه دوست شده بودم،1 ماه که گذشت دیدم درسته میخوام ویژگی های خوبی رو که اونا دارن در خودم بوجود بیارم ، اما راهم خیلی اشتباهه چون یجورایی بیشتر از اینکه واقعا یکسری ویژگی هارو در خودم بوجود بیارم میخوام تظاهر کنم به داشتنشون...خدا رو شکر بعد از مدتی فهمیدم که نیازی نبوده که الکی خودم رو همرنگ اونا کنم...خوب من هم ویژگی های خوبی دارم که اونا ندارن.اما مشکل این بود که متاسفانه"اون موقع حواسم نبود بخاطر همین همیشه نمی تونم بگم کسی که بزور میخواد خودش رو همرنگ جماعت کنه مقصره...چون ممکنه حتی خودش هم ندونه ...
مامان ناهید
پاسخ
فدای شما مریم گلم مریم جون ادم تا یه راهی را نرود وطی نکنه تجربه کسب نمیکنه پی به اشتباهش نمیبره خوشحالم که از اشتباهاتت زود پی می بری شما بهترین دختر دنیا هستید چون جسورانه وبی ریا حرفتونو می زنید دوستت دارم به خاطر همین پاکی وصداقتت
مریم طلایی✿
23 تیر 93 0:00
سپاسگزارم بابت جملاتی قشنگی که در مورد دیدم به زندگی و گفته بودی.... نظرات شما دوست خوبم همیشه شادم میکنه و خوشحال میشم که اینهمه با دقت مطالب وبلاگم رو میخونید و نظرت و میگی...
مامان ناهید
پاسخ
خواهش میکنم گلم قابل شمارو نداشت از اینکه کلمات ناقابلم خوشحالت میکنه منم خوشحالم مریم جون من اگر دیر به شما یا دوستان سر می زنم به خاطر اینه که وقت کافی داشته باشم تمام متن را با دقت بخوانم من عاشق نوشته هات ودست نویسهاتم
مریم طلایی✿
23 تیر 93 9:37
سلام ناهید عزیز اولا ارزش این کلمات و کم در نظر نگیر...بعضی وقتا خیلی زوحیه میده بهمون و در مورد اینکه چرا رفتم بلاگفا... خودم مدتها بود در فکر انتقال بودم و از اول هم کار اشتباهی کرده بودم که اینجا وب درست کردم... چند روز پیش مدیریت هم گفتن که وبلاگت ربطی به سایت ما نداره بخاطر همین دیگه رفتم بلاگفا. مطالب رو هم اینجا نگه داشتم و فقط کپی کردم تو وب جدید و از مدیریت هم خواستم وبلاگم تو اینجا حذف نشه.البته نمیدونم چه جوابی دریافت بدن....
مامان ناهید
پاسخ
ممنون مریم جون شما لطف دارید این باعث خوشحالیمونه مریم جون هرجوری راحتی عزیزم هرکجا باشید ما هم میایم بهتون سر می زنیم شاد وموفق باشید
مریم
23 تیر 93 9:55
اما خوشحالم که اینجا بودم تا دوستای به این خوبی رو پیدا کنم.......
مامان ناهید
پاسخ
ما هم خوشحالیم مریم جون میگم مریم جون سراغی از مامان ریحانه نداری؟فکر کنم انتقال داده یه وب دیگه دوست نداشته باشه کسی بره پیشش چون همه پستهاشو حذف کرده تنها چند تاشوگذاشته اونم رمزدارشون کرده
مریم
23 تیر 93 15:10
از یکی از دوستای دیگه سراغشو گرفتم گفت حالش خوبه...نمیدونم دنیای مجازیه دیگه یهو یه دوست میره و تو نمیدونی دلیل چیه
مامان ناهید
پاسخ
آخرین بار که تو وبش سراغشو گرفتم گفت داریم اسباب کشی می کنیم می ریم بوشهر بعد اون دیگه کلآ رفت
مریم
23 تیر 93 15:12
یکی از مشکلات نوشتن من همینه...تا به اوج میرسه تموم میشه تصور کنید من فیلمنامه نویس بشم خخخخخ
مامان ناهید
پاسخ
ای واااای دختر اگه فیلمات هم اینجور تمام بشن همه بینندگان تا مدتی تو کفش می مونن وتا مدتی منتظرن ببینن بالاخره آخرش چی میشهخخخخخخخخخخ
هدیه
25 تیر 93 0:26
سلام ناهید جون بببخشید مزاحم شدم خواستم بگم مدیریت جواب تلگرافمو داد بعد چندتا وب ساختن و حذف شدن توسط مدیریت اینم متنشه : با سلام ، وبلاگ شما مسدود نگردیده و معلق میباشد . نگران مطالب خود نباشید . در صورت تصمیم گیری برای مسدود کردن وبلاگ ، حتما این فرصت در اختیار شما قرار خواهد گرفت تا مطالب خود را از سیستم وبلاگدهی نی نی وبلاگ منتقل نمایید . با احترام مدیریت نی نی وبلاگ منم در جواب ازشون آدرس یا اشماره تلفن خواستم منتها جوابمو نداد برام دعا کن دلم می خواد با یکی حرف بزنم اصلا حالم خوب نیست ناهید جون از این ور رو اونور می شنوم که چیا پشت سرم می گن ببخشید مزاحم شدم
مامان ناهید
پاسخ
عزیزم فدات شم منم ناراحتم اگه دوست داری شمارهتو برام بذار برات زنگ می زنم یه کم ارومت می کنم عزیزم اینکه جای امیدواری هست نی نی وبلاگ می دونم الکی کاری نمی کنه حتمآ وبلاگتو بر میگردون اینم خیلی خوبه که می تونی دوباره مطالبت رو برداری حالا اگه اینجا اجازه ندن انتقال بده یه جای دیگه می دونم مدیریت رو عاصی کردن که فعلآ در حال تعلیقی می بوسمت
ارلا خانوم
25 تیر 93 1:39
سلام چه دوقلوهای شیرینی به به رمز میدین
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم ممنون ......چشم الان اومدم
مریم
1 مرداد 93 17:14
پیغام خصوصی دارید
مامان ناهید
پاسخ
سلام مریم جون نه دلم راضی نمیشه نمی دونم چرا؟ حالا باید برم کارارم بعدآ برات پیغام می ذارم
مامان خانم
30 مرداد 93 12:45
وای ماشالله چه دوقلوهای نازی. خدا حفظشون کنه. تاب محمدرضا مثل تاب فاطمه منه. چه بامزه دستاشو تکون داده.
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم ..چه خوب پس سلیقه هامون تو بعضی موردها مثل همن خاله جون
مریم طلایی
6 شهریور 93 16:53
سلام ناهید جان مرسی عزیزم روز فاطمه خانم گل هم مبارک.... طبق معمول قسمت نظر دهی بعضی پست هارا بسته بودم یکم می آمدی پایین تر برای پست های قبلی نظر دهی گذاشته بودم
مامان ناهید
پاسخ
سلام مریم جان خوبی؟ممنون عزیزم راستش همین کارو کردم ولی متاسفانه کد فعال نمی شدیعنی نمایش داده نمی شد