محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

مدتی که نت نداشتیم................

1393/3/21 1:53
نویسنده : مامان ناهید
1,923 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوست جونیاااااااااااام که وجودتون مایه آرامش

وبرامون انرژی سازهمحبت

وبه بچه های ناز خودممحبت

 

این مدتی که نت نداشتم کلی اتفاقات جور واجور افتاده که اگه بخوام بنویسم

شاه نامه ای میشه با خودش

دوستان بفرمایید ادامه مطلب

روزی که داشت نتم نفسهای آخرشو می کشید من دچار یه استرس وحشتناک بودم

حتمآ میگین چه استرسی؟سوال

میگم حالا .............تلفن

من دوروزی از زمان........ گذشته بود ومی ترسیدم که حامله باشم این بودکه تو همون

لحظه های آخر به دوستان در بخش پرسش وپاسخ روی آوردم که وقتی پرسیدم آیا بی بی

چک دوروزه مشخص می کنه دوستان جواب مثبت دادن ومن دو سوته از داروخانه بی بی چک

رو گرفتم وخدارا شکر جواب منفی شدبدبو واون لرزش دست وپام کمتر شد ولی خیالم راحت

نشد چون احتمال دادم که شاید هنوز زود باشهترسو این بین از دوست خوبم خدیجه جون

تشکر می کنم که تلفنی چقدر منو دلداری داد ممنونم خدیجه جونمحبت

خلاصه تا یک هفته هی بی بی چک می زدیم وهی منفی می شد ترس از این موضوع که شاید

مثبت باشه جرات رفتن به آزمایشگاه رو هم نداشتم تا اینکه بعد 13 روز که این جرات رو پیدا

کردم ومی خواستم برم پری خودش تشریفشو آورد تو این بین من از ناراحتی خواب وخوراک

نداشتمغمگینکچل وهمسری هم بدتراز خودم شیطان تو جلدش رفته بودو فکر می کرد چون

هنوز تازه هست سقطش اشکال ندارهشیطانسوت وقتی این موضوع رو پرسیدیم گفتن یک روزش

هم قتل عمد محسوب میشهبدبو البته من خودم مخالف این کارهستمنه خدایا مگه چطور آدم

دلش میاد بچه خودشو بکشه حالا هرچقدرش که می خواد باشه به هر حال به خیر گذشت وما

از این امتهان الهی با اون ناراحتیهامون سربلند بیرون نیامدیم واز خدا طلب عفو می کنم خدایا

دیگه مارا مورد امتهان وآزمایش خودت قرار نده خییییییلی سختهزیبااین خلاصه ماجرا بودچشمک

بعد هم که عقد خواهر شوهر بود وحسابی روحیه مون عوض شد وبه بچه ها کلی خوش

گذشتآرام

اینم عکس محمد رضا تو محضر که می ذاشتمش زمین همه جارو سرک

می کشید فرشته

یه چندتا هم خودمون عکس گرفتیم که به خاطر مقررات خاص سایت

نذاریم بهترهزبان

 

اینم از رقص جیگملی که کلی رقصید تنها رقاص مرد تو بخش خانومها

 

 

فدای اون نگاهات

 

 

واینجا هم با آبجی داشتید بازی می کردید اینم از نوع دخترونه ش عروسکاتونو

گذاشتین رو پاهاتون ولالا.................

 

اینجا داری میگی مامان آآآآآآآآآآآآآآآآآ یعنی من این یکی عروسکو می خوام

 

اینجا هم داری سعی می کنی سوزان خانمو از دست آبجی بگیریخندونک

 

قایم موشک بازی

 

ازت سوال کردم محمد رضا بعبعی کووووش نشون می دی بعد میگم

چی میگه میگی بَ بَ ...........بغلبوس
 

 

 

اینا هم چنتا عکس انتخابی از فاطمه به انتخاب خودش که گفت مامان

آرایشم کن عکسمو بذار تو ولگاگ(وبلاگ)قه قهه

 

فدای اون نازو اداتبغلبوس

 

 

اینم نقاشی رو صورتت که شدی یه گربه ملوس ولی آبجی اجازه نداد

عکسشو بذارم گفت زشت شدمدلغک

 

 

مامان : محمد رضا داری چی می خوری.........

محمد رضا: گُگه..........بغل

 

 

یه شب هم رفتم دیدم بچه ها دارن چه جو افریقایی وار به غذا ناخنک می زنن

که سر رسیدم ....

موشهای کوچولوی من............بغل

ببین محمد رضا شما عاشق گرجه به زبون خودت گُگه هستی خوشمزه

 

 

اینم دکتر بازی بچه ها

فاطمه داره آمپول می زنهاجازه

 

 

یه روز سفره پهن بود وما مشغول صرف نهار بودیم که دیدیم محمد رضا که

همچنان عاشق حمام وحمام کردن هست لباس خودش وآبجیشو زده زیر

بغل وداره میگه حمام یعنی می خواستم بخورمش

حالا به روایت تصویر

 

 

ببین مِشِت رو از دستت چکار کنم بزرگ شدی چی میشیخندونک

 

 

مامانی داداشی قدش اینقده کوچولوه

 

من قدم اینقده بزرگه

 

 

تو این مدت که نبودیم گفتیم خونه تکونی کنیم یه کم به زندگی برسیم

تو این بین محمد رضا طبق عادتی که تازه کشف کرده شلوارشو بلد شده

در بیاره یا مای بی بیشو در میاره که اگه زورش برسه یا دستشو می کنه

تو مای بی بیش که من مجبورم شلوارهای با کش صفت بپوشونمش وحالا

اینجا مای بی بی رو درآورده وفرش رو نجس کرده کلی حال مارو دگرگون

ساخت حالا ببینید رفته بالای سکو بعداز شستن فرشها ایستاده انتظار

داره مدال افتخار دریافت کنه خندونک

شده بود وسیله بازیشعصبانی

 

 

اینم فردای اون روز که نرجس دختر دایی اومده بود خونه مون باشما بازی

کنه وشما دعوتش کردید بالای سکو اومدم دیدم ای وااااااااااای سوت

 

 

اینم یه عکس هنری که فاطمه گرفته بود از گلی که تو حیاط چیده بود

 

 

قابل توجه آیسانی که آهنگ وبتون کلی طرفدار پیدا کرده همین امروز که داشتم

وبتونو مرور می کردم وآهنگ وب شما تو فضای اتاق پیچیده بود متوجه شدم تا

بچه هاهمراه با فاطمه دایی دارن حرکات موزون از خودشون در می کنن مرده

بودم از خنده گفتم برا یادگاری ازشون عکس بندازم

کلی رقص وبزن وبکوب داشتن خنده

 

 

اینم تولد یک سالگی علیرضا جون بود که متآسفانه ما نبودیم که تو جشنشون

شرکت کنیم وبراشون پست مخصوص بذاریم بازم تولدت مبارکجشنجشن

تمش هم که زنبوری بود ومامان خدیجه با آبجی گلش مهدیه جون خودشون

زحمتشو کشیده بودن

 

ممنون از همه دوستان خوبم که وقت گذاشتید

دوستان اگه میشه برای داداشم که تو بیمارستان هست وعمل کرده دعا کنید

ممنون میشممحبت

پ ن پ:

محمدرضا تا این لحظه ، 1 سال و 6 ماه و 27 روز سن دارد :.

.: فاطمه تا این لحظه ، 4 سال و 5 ماه و 17 روز سن دارد

 

پسندها (11)

نظرات (34)

مامان سیدامیر علی
21 خرداد 93 8:04
سلام . ممنون از لطفت . میشه بی زحمت بگی چطوری اسلاید تصاویر رو تو نوار کنار وبلاگ کوچولوهات گذاشتی؟ در ضمن هر وقت رفتی مزار بی بی حکیمه منو هم دعا کنی منم هر وقت رفتم مزار بی بی زینب خاتون حتما به یادت خواهم بود و نائب و زیاره
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم منم ازتون تشکر می کنم برا اسلاید تصاویرابتدا برید تو مدیریت وبلاگ گزینه ابزار کاربردی رد کلیک کنید بهد یه سری تصاویر هست که روابزار گالری تصاویر کلیک کنید اونجا دیگه همه توضیحات رو بهتون میده بازم اگه مشکلی داشتید من درخدمتم چشم دعا کنید ما دوباره بریم وبتونیم موفق به زیارت کردن بشیم حتمآ شمارو دعا می کنم ونائب وزیاره میشیم واز اینکه نائب وزیاره ما میشید ممنونم خیلی لطف دارید
مهسا خانوم
21 خرداد 93 14:13
سلام.واقعا که قشنگن.راستی ببخشید این ادرسم. نمیدونم چرا اسمم توی لینکاتون نیست؟ دوباره بی زحمت لینکم کنین دووووووووووووستوووووووووووووووووووون دارممممممممممم
مامان ناهید
پاسخ
سلام ممنون عزیزم به همون دلیلی که در پاسخ به کامنت قبلیتون گفتم چشم
ساناز
21 خرداد 93 15:42
واقعا ناهید جون تا حالا نیومده بودی وبم عزیزم منم شما رو لینک کردم و خوشحال میشم به وب پسرم هم سر بزنی www.matin93.niniweblog.com
مامان ناهید
پاسخ
فکر نکنم برخورد نکردم شایدم اومدم یادم نیست ولی الان خوشحالم
فایضه مامانِ عسل
21 خرداد 93 19:25
سلام عزیزم مطلب در مورد گرفتن کودک از پوشک گذاشتم براتون امیدوارم مفید باشه ....
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم ممنون گلم لطف کردید چشم میام
آجی مهربـــــــــــان
21 خرداد 93 19:32
خداراشکر ناراحتیتون برطرف شد عقدعمه جون مبارک باشه به پای هم دیگه پیر بشن چه عکسایی چه بازی های نازی چه خوشگل شدی ماشالا چشم نخوری ایشالا تولد علیرضا جونم مبارک
مامان ناهید
پاسخ
ممنون فاطمه جون شما لطف دارید آخ که چقدر دوست دارم فاطمه جون
سوگند
21 خرداد 93 21:50
فاطمه و محمدرضا خیلی ناز شدن از طرف من یه بوس محکم کنش.
مامان ناهید
پاسخ
ممنون سوگند جونم چشماتون ناز می بینه عزیزم
مامان مهنا
21 خرداد 93 21:54
اوه اوه عکسارو
مامان ناهید
پاسخ
سلااااام اومدی عزیزم چقدر تو فکرتون بودم
مامان مهنا
21 خرداد 93 21:54
چ عکسای نابی ینی تو کف ارایش دخملتم چ ناز شده ماشالا
مامان ناهید
پاسخ
ای نمیری دختر تو تمام لحظاتی که تو فکردتم می رم تو حلقت خخخخخخخخخخخخخخخخخ با حالیااااااااا چه کنیم می بینه مامان هی آرایش میکنه هووم شده دیگه
مامان مهنا
21 خرداد 93 21:54
رقص پسرتو که نگووووووووووووووووو
مامان ناهید
پاسخ
چه کنیم دیگه پسد ما با یه دلینگ دلینگ بلرزون میره اونم بی اختیار
مامان مهنا
21 خرداد 93 21:55
چ عکس هنری هم این فاطمه جون انداخته به به معلومه ب مامانش رفته ها
مامان ناهید
پاسخ
چه کنیم دیگه از مارو دست زده این دخمل شیطون
مامان مهنا
21 خرداد 93 21:55
میگم تو اومدی تو وبم و پست تهی منو نخوندی برای پست قبلم کام گذاشتی که چرا پست نذاشتم واقعا ینی ندیده بودی؟
مامان ناهید
پاسخ
کدوم پست یعنی چه من خیلی ریز بینم یعنی ندیدم خدا مرگم بده بیام ببینم یعنی اینقدر چشمام عیب پیدا کردن
مامان مهنا
21 خرداد 93 21:56
تولد علیرضا جون هم مبارک
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم انشالله دامادیش وعروسی مهنا جون
سحر
22 خرداد 93 11:07
ان شاءالله که حال برادرت زودتر خوب شه، بچه هات هم خیلی نازند، خدا حفظشون کنه، الهی چقدر استرس کشیدی، من که همیشه از این جور امتحان ها می ترسم، واقعا سخته.
مامان ناهید
پاسخ
ممنون سحر جون فدات بشم بلاه خیلی سخته
مامان یاسمن و محمد پارسا
22 خرداد 93 16:09
سلام عزیزم خدا را شکر که از امتحان الاهی سربلند بیرون اومدیدحالا برم بقیش و بخونم
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم واااااااااای شرمتده کردید فکر کنم اشتباه متوجه شدید عزیزم کاش سربلند بیرون می آمدیم
مامان یاسمن و محمد پارسا
22 خرداد 93 16:10
فدات بشم من اون رقاص کوچولو مبارک باشه عقد عمه جون
مامان ناهید
پاسخ
ممنون خاله جون مهربانم
مامان یاسمن و محمد پارسا
22 خرداد 93 16:11
اخه دختر بلا این یعنی چی
مامان یاسمن و محمد پارسا
22 خرداد 93 16:12
عجب شیطون بلای هستی محمد رضای عزیزم عزیز دلم همیشه سالم و سلامت باشد
مامان ناهید
پاسخ
شیطان بلای آتیش پارهای شده برا خودشممنون خاله جانم
مامان یاسمن و محمد پارسا
22 خرداد 93 16:13
مامان جون عزیز ایشالاه حال برادر گرامیتون بهبود پیدا میکنه ایشالاه
مامان ناهید
پاسخ
مرسی گلم ایشالله
الهام مامان امیر علی جون
22 خرداد 93 16:26
چه انتظار عجيبي تو بين منتظران هم عزيز من چه غريبي ! عجيب تر آن كه چه آسان نبودنت شده عادت چه بي خيال نشستيم نه كوششي ، نه تلاشی فقط نشسته و گفتيم : خدا كند كه بيايي
مامان صغر ی
24 خرداد 93 12:31
عزیزم ماشالا چقدر ناز شدن ببسشون از طرف من
مامان ناهید
پاسخ
ممنون عزیزم چشم
مامان کیانا و صدرا
24 خرداد 93 16:07
سلام عزیزم.ماشا....سرتون حسابی شلوغ بودهعقد عمه خانم هم مبارک به سلامتی ایشا....یعنی من عاشق موهای فاطمه جونی هستمخیلی پره ماشا...و حالت قشنگی داره..امید که همیشه سالم و سلامت باشهداداشتونم ایشا...زودتر بهبودی کامل پیدا کنندپسری کوچولو هم که دیگه باید بی خیال پوشک بشی براشبابا بچه پوشک نمیخواد چطوری بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟موفق باشید
مامان ناهید
پاسخ
سلام عزیزم چقدر دل به دل راه داره قبل اینکه بیام نت تو فکرم بودید گفتم بهتون سر نزدم ببینم در چه حالین قصد داشتم بیام پیشتون که کامنتتونو دیدم هم خوشحال وهم شرمند شدم ممنون عزیزم به خاطر همه لطف ومهربونید ممنون فاطمه کوچولو که بود همه می فتن چقدر موهاش کمه در حد کچل ومن ناراحت وباباش می گفت بذار بزرگ بشه اونوقت می بینید کم پشته یا پرپشت حالا خدارا شکر روی همه رو کم کرد اره بچه همین فکرو خیالا رو می کند که با من چنین می کند
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:25
ناهیدییییییییییییییییی..این استرس داشتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟/!!!یه کلوچه دیگه به کلوچه هات اضافه میشد،بد بود؟؟؟؟؟؟تو که ماشالله مامان خوب و با حوصله ای که؟؟؟؟؟ولی چی میشد اون اتفاق میافتاد
مامان ناهید
پاسخ
آیسانیییییییییییییییییییییییی پ ن پ استرس نداشت فدای محمدم بشم اونوقت چطور می تونست این ظلم رو که در حقش می شد تحمل کنه اونوقت من چطور می تونستم از شیر که الان دنیاشه جداش کنم اونوقت چطور می تونستم روز از نو روزی از نو ویار 4 ماهه ودکترو بهداشت ومرکز سنورو دنبال کنم اونوقت چطور دوباره می تونستم به این فکر کنم که شب بیداریها شروع بشه ، چطور می تونستم فکرشو کنم که بچه م ممکنه مثل محمد رضا به دست ماماهای ظالم دنیابیاد ودستشو بشکنن ویا یه چیز بدتر اونوقت چطور می تونستم به این فکر کنم که آیا می تونم خواسته وهمه نیازهای بچه هارا پاسخگو باشم وهزار دلیل دیگراوُووووووووووووووووووووووووَ.........من با حوصله ام پَ اونایی که بی حوصله ان باید کجا برن خخخخخخخخ عزیزمی شما خودتون گلید این فکرو در مورد من ناشی می کنید ولی اگه دنیا بر می گشت به عقب وتوقعات کمتر می شد واقتصاد توپ توپ چندتای دیگشو ردیف می کردم بد که نمی شد فکرشو کن دور برمون پراز بچه وای اونوقت چه حالی می داد پیر که میشدیم کلی هوادار داشتیم
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:26
خخخخخخخخخخخخخخخ قاتلاااااااااااااااااااا....
مامان ناهید
پاسخ
خدارا شکر که کار به اینجا نکشید ولی من دیگه تصمیم خودم رو گرفته بودم ونمی خواستم نه خودم ونه جناب همسری قاتل بشن ولی بی خود وبی جهت اینقدر خودمان را رسوای عاو وخاص نمودیم خخخخخخخخخخخخ
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:32
بد جنسسسسسسسسسسسس..حالا میزاشتین یه بچه بیاد خب..چی میشد اونوخ عایا؟؟؟!!!!!!!
مامان ناهید
پاسخ
عزیز دلم نوبتی هم که باشه نوبت شماست دیگه از ما گذشته ننه ما دیگه پیر شدیم
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:33
بععععععععععععععع عروسی مباااارک..ایشالله عروسی دختر پسر خودت
مامان ناهید
پاسخ
مرسی عزیز دلم ایشالله وایشالله عروسی ماهان جونی وهمه نی نی های این سایت
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:33
قربونش برم محمد رضام رفته از الان یاد بگیره خم و چم ازددواجوووووو
مامان ناهید
پاسخ
خدا نکنه گلم...........یععععععععععععععععله یه بلایی شده پسملم
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:35
آخیییییییییییییی قربونت برم فاطمه اینجوری آرایش میکنی عکس میزاری تو ولگاگ..نمیگی پسر مردم از راه به در میشه ه ه ه عایااااااااااااااا؟؟؟؟؟/
مامان ناهید
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخخخخخ فداش بشم که میگه مامان دامادم داداش محمد رضاست هنوز معنی درستشو نمی دونه
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:36
ههههههههههه خانوم دکتر مهربون ،آرومتر بزن آمپول پسر نازمونو
مامان ناهید
پاسخ
اطاعت امر خاله جان
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:38
ای جاااااااااااااااااان دلم محمد رضا جونم قربون عشق حمومت بشم
مامان ناهید
پاسخ
فدای شما خاله مهربون نمی دونی حمام چه کیقی داره مامان بذاره 24 ساعته تو حمامم
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:56
ای جااااااااااان دلللللم..پ دم خودم آتشین با این آهنگمممممممممممم...خخخخخخخخخخخ بچه های مردمو از راه بدر کردم که ه ه ه
مامان ناهید
پاسخ
بله دیگه بچه ها از دست رفتن باس یه فکر اساسی کرد قربون اون جان شیرینت به گفتن مامان مهنا اهنگ وبت همچنان تو حلقمه
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:57
نوش جوووووووووووونتون آهنگ خوشگلاااااااااااااااااا..دلتون همیشه شادددددد..ناهیدم داری که منووووووووووو..من با مین آهنگهاست که روز ب روز سایز کم میکنم خخخخخخخخخ
مامان ناهید
پاسخ
دارم گلم دارم.........ای شیطون بلا می دونستم چه بلایی دختر خوب اموزشی گذاشتی تو وب بذار یه کم وقتم خالی بشه برا خودم هم ردیفش می کنم .........خخخخخخخخخخخ
مامانی ماهان جون
25 خرداد 93 10:58
داداشتون چش بوددددد؟؟؟؟ایشالله به حق فاطمه زهرا زود زود حالشون خوب میشه
مامان ناهید
پاسخ
داداشی یه کیست داشت که خدارا شکر الان بهتره مرخص شده ممنون از دعاتون آبجی مهربونم
ساناز
26 خرداد 93 12:14
يه كد پايين لوگو نوشته اون كپي ميشه بايد بزاري توي قسمت تنظيمات تو مديريت وبت عزيزم .
مامان ناهید
پاسخ
می دونم ساناز جون ولی کدرو نتونستم کپی کنم
مامان نرگس
26 خرداد 93 13:11
راستش ما که به هیچ نتیجه ای نرسیدیم پسر من شکمش هر روز کار میکنه ولی خیلی خیلی سخت و باید هرروز ملین بخوره ولی میخوام یه دفعه پیش دکتر خالق نژاد طبری هم ببرمش
مامان ناهید
پاسخ
ممنون که جواب دادید انشالله که خوب میشه