روز اول عید در کنار شیطنتهای وروجکهام
سلام به توت فرنگی ونخود فرنگی مامان
وسلام به دوستان گلم
عید همه شما مبارک امیدوارم عید خوب وپرباری داشته باشید
ماه رمضان با همه برکتها ورحمتش تمام شد واونهایی بردند که
حداکثر استفاده رو کردن خوش به حالشون ولی من که نتونستم
استفاده کنم نه مسجدی نه هیئتی نه .............. خدایا یه فرصت
دیگه بهم بده تارمضان دیگه شاید بتونم یه کم بیشتر استفاده کنم
روسیاهم به درگاهت که حتی خجالت می کشم ازت حاجتی بخوام
ولی در عظمت وبزرگیت شکی نیست ویکه مشکله بزرگ منو که
اونم با شرمنده گی ازت خواستم تو ماه مبارکحل نمودی ومنو با
این همه گناه به درگاهت پذیرفتی حالا اونایی که درعبادت وستایش
شما از هیچ کاری فروگذار نیستن به چه جایگاهی می رسن ؟
خدایا مهربانتر
وبخشنده تراز شما نیست که حتی به بنده گان خطاکار خودتون
هم نظر دارید خدایا شکرت
دیروز که آخرین روز از ماه مبارک رمضان بود اولین سالگرد عموی مرحومم
بود هوا بسیار گرم ومن کلی کار رو دستم مونده بود از ظهر شروع به نظافت
کردم تا ساعت 6 وبعد از ظهراون هم حمام دادن شما وروجکها ساعت شش
ونیم بود که رفتیم آرامگاه با تمام سرعت چون مراسم تا ساعت 7 بیشتر نبود
وچون هوا خیلی گرم بود به نفع شما بود که یه کم دیرتر می رفتیم وقتی
رسیدیم اول آرامگاه فاطمه شما چشمت تیز شد به این صحنه های شلوغ پلوغ با چنان ذوقی گفتی مامان من اینجارو خیلی دوست دارم
بلا به دور مادر..........
همه از آرامگاه می ترسن ولی شما خوشتون میاد
برعکس کوچکیات که از شلوغی می ترسیدیوشیون سر می دادی
بعد هم همین که چشمت به صالحه دختر خاله ت افتاد منو ول کردی
ودویدی به طرفش وتا دقیقه آخر باهم بودیدوآرامگاه رو بازرسی کردید
وآخرش هم از هم سیر نشدید باهامون اومد خونه،
واما همه بستگان با دیدن هم کلی خوشحال شدیم ولی عمو جان
امسال در بین ما نبود وجای خالیشو حس می کردیم خدا بامرزتش
وبعد مراسم وفاتحه با وقت کم رفتیم دنیای کودک ولی یه لباس
مناسب واسه محمد رضا گیر نیاوردم اونم تو لحظه های اخر وآخرش
دست خالی برگشتیم آخه این مدت وقت نداشتم بیام واسی خرید
هوا هم که بسی ناجوانمردانه گرم بودبادمای42 درجه بالای صفرورطوبت
هوا در خود بوشهر 87درصد وبرازجان 28 درصد به کمترین رسید
ولی در عوضش یه لباس واسی فاطمه تو همون روز دوختم به نظرم
که خوب شدبه این وقت کم
این لباسیه که با عجله دوختم یه کم ساده است ولی برای
دل خوش کردن بچه خوبه
فدای ژستت برم عروسکم
عاشق آرایش کردن هم هستی دنیات به گفته خودت آرایشیه
تمام ویایل آرایشی منو درب وداغون کردی
من همیشه عاشق عکس نیمرختم
حالا بماند تمام رخ
با عکستم عزیزم یه وقت نگی با نیمرخم منو
دوست داریا شما دنیای منید با تمام رخت
خوب دیگه اومدی تو حیاط وداری میری طرف پارکینگ که به گفته
خودت هوایی بخوری
داری به دور خودت می چرخی چراااااااااااااا/؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه می خوای به قول خودت داداشتو بخندونی حقیقتآ
کلی هم داداشی ذوق کرد کلی خندید
واما بعد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نتیجه اش این شد که می بینید
خخخخخخخخخخخ
مثل اینکه خاک خاکی شدن خوب مزه بهت داده
حالا میگی مامان اجازه بده من یه کم بشینم رو خاک
مامان :نه!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما:مامان قول میدم اینجوری بشینم که خاکی نشم
مامان :حالا که نشستی چی بگم من دیگه
دیشب رفتیم خونه آقا جون مرتضی برای عید مبارکی صالحه هم باهامون
اومد ولی طولی نکشید که باباییش اومد دنبالش ورفت شما میونت با
عمه ها خوبه ولی داداشی چون خیلی کم دیدارشون کرده غریبیش
میشه وبا دیدن اونا کلی گریه کرد خوب دیگه زمونشه
اینم عکس یک ساعت پیشه که همینکه ازت غافل میشیم باید تو
سرویس بهداشتی پیدات کنیم علاقه خاصی به اینجا
داری شاید به خاطر اینه که تا حالا تو دستشویی نبردمت ولی تو
حمام که رفتی
نه اینکه فاطمه با پا زده دستگیره درراهرو رو خراب کرده از بیرون
قفل نمیشه وراه براشما بازه
وحالا به دیدن مابرگشتی نگاه کردی
چیه اومدید بالای سر من وهی عکس می ندازید
ولی نه انگار به راه خودت ادامه می دی وقصد دارید وارد عمل بشی
تو لباسشویی خوش می گذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله مامان حسابی خوش می گذره
اگه شما همدوست داریدمی تونید امتهان کنید
درو چرا بستید
خوب حالا مامانم منو سعی داره بیاره بیرون
خوب حالا چرا آبغوره گرفتی
واین پست که تا ساعت 3 نیمه شب به طول انجامید از دست
شما وروجکها بالاخره تمامش کردم با حذف کلی جزئیات