عملکردهای اوایل هفت ماهگی
شکوفه های نازم سلام
وروجکهای شیطون بلای من سلام
می دونید من این روزها خیلی خسته میشم اخه محمد رضا شما خیییییییییییییییلی شیطون شدید اگه بدونید چه مزه هایی
می ریزی صبح نزدیکای ظهر با آبجی با هم پا میشید اول
تو رخت خواب کمی بازی می کنی آواز می خونی البته
اگه من پیشت نباشم بعد صدام می زنی البته به روش خودت
فقط خودم می دونم داری صدام می زنی امروز یه لحظه تو اتاق
خیاطی بودم صداتو شنیدم تاکارمو انجام دادم می خواستم بیام از
تخت خودتو انداختی پایین نمی دونی چه حالی شدم
خیلی ترسیدم یه کم دیر کردم چه شد فدات بشم مامانی خیلی
گریه کردی تو چشام نگاه می کردی یه جوری اشک
می ریختی می دونستم توقع ت شده داری با چشمات
ازم گلایه می کنی آخه چکار کنم شب پیش خودم می خوابی اطرافت
هم بالشت چیده بودم ولی شیرجه می زنی
اگه هم پیشت باشم یه نگاه بهم می کنی می زنی زیر خنده
وخودتولوس می کنی بعد کلی با منو آبجی بازی می کنی
خوشگلم این روزا هرچی که می بینی میری سمتش وتو دهنت
می کنی حالاداری خودتو به کیف می رسونی
ببین این شکلی هم دستامو تو دهنم می کنم
اینم یه شکل دیگه
خوب تو هر حالی دستم تو دهنمه
ها ها ها چیه خوب بگیر عکس بگیردیگه
مامانی این همه عکسو می خوای چیکار؟
خسته شدممممممممممممممم
بابا بسته فلاش موبایلت کورم کرد
بهتره سرمو بزارم زمین بخوابم مثل اینکه مامان حرف منو نمی فهمه
(قربونت برم محمدم نمی دونی وقتی غذا یا سفره غذا رو می بینی
با چه ذوقی خودتو می رسونی چند وقت پیش وقتی سفره پهن بود
می بردم کنار سفره می خوابوندمت از بس حرص می خوردی ونگاهمون
می کردی که دیگه اجازه نمی دم سر سفره باشی دلم آب میشه یه مدت
لاغر شده بودی مامانم می گفت مال اینه که حرص میخوره موقع غذا خوردن، بمیرم برات مامانی شایدم به همین خاطر بوده)
حالا حمله به طرف غذای آبجی
نکن داداشی دستت کثیف میشه هااااااااااااا
اینجا داشتی حرفهای شیرین می زدی فاطمه گلی
واسا ببینم چی می گفتی
هااا داشتی می گفتی وقتی من کوچولو شدم اجازه می دی داداشم
منو بغل کنه نگاه من بزرگم داداشمو بغل کردم
ای فدای دوتاییتون
همش دوست داری داداشتو بغل کنی ولی هنوز نمی تونی خوب
نگهش داری چند بار پیشت با کله رفت تو زمین کلی هم بچه م گریه کرد
حال اگه گفتید اینجا چیه چه خبره؟
بریم ببینیم
این مرغ فاطمه هست که عمو اکبر شوهر عمه شهربانو بهش داده
بود خوب حالا زیر پاهاش تخم گذاشتیم تا واسی فاطمه جوجه بیاره
نگاه کمرش بیچاره این بلا رو خروسی که دایی عیسی بهت داده بود
به سرش دراورده
آبشم کثیف شده من که می ترسم عوضش کنم می ترسم نوکم
بزنه یه بار سعی کردم ولی از بس بال بال زد که زدیه دونه تخمشو
شکوند بیچاره تا 21 روز ببینم زنده باشه یا نه
دارم ماست می خورم این اولین باریه که مامانم بهم ماست داده
به به چقدر خوشمزه بود بذار انگشتامو هم بخورم
مامان بازم بهم میدییییییییییییییی
دیروز صالحه دختر خاله زهره اومده بود خونمون کلی خوش گذشت
با هم بازی کردیم
ماشالله نمی ذارید یه عکس درست وحسابی ازتون گرفت
حالا دوچرخه سواری
اینجا چادر انداختی رو بالشتا می گی مامان بیا ازمون عکس بنداز
تقلییییییییییییید
عشقولانههههههههههههههههههه
برید کنار که منم اومدددددددددددددددددددددددم
ای جاااااااااااااااااااااااااان
آخ جون یه چیزی دارم می بینم
زود برم بردارم
اخ جون بالاخره بهش رسیدم
حالا می خورمش
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتونم
امروز چون یه مانتو مدل دار داشتم که بدوزم وشما نمی گذاشتید
به خاله زهره زنگ زدم که یه چند ساعتی پیشش باشین تا بتونم
بدوزم خاله بیچاره با اینکه درس داشت قبول کرد تازه خیییییییلی
هم خوشحال شد فاطمه جونی شما هم چون حوصله ت سر رفته
بود از خدا خواسته رفتید با صالحه کلی بازی کردی غروب هم اومدم
دنبالتون چه صحنه های خوبی بود حیف موبایلمو خونه آقا جون جا
گذاشته بودم نتونستم عکس بندازم اخه محمد دایی بهرام با سینا
ورضا هم بودن رفتن تو استخر آبتنی می کردن شما هم کلی ذوق
کردید راستی قبل از اینکه من بیام صالحه رفته بود تو استخر اونم
تنهایی داشته غرق می شده که خاله زهره متوجه میشه
نجاتش میده خدا رحم کرده بود
خاله زهره اول این شکلی میشه
بعد این شکلی بعدشم این شکلی