چند روز ایام تعطیلی
سلااااااااااااااااااااااااااااااام
مامان جان ببخشید که چند روزیه مطلب نذاشتم آخه خستگی از تنم هنوز
بیرون نرفته مشغولیاتم هم زیاده که وقت بیکاری ندارم تا به خودم میام می بینم
خسته وخواب آلوده ودیروقته دیگه فرصت نمیشه
کار خیاطی از پا درم آورده نه نه نه خود خیاطی نه بد قولیهای مشتریان یعنی دیر
اومدن واسی پرو وعجله هاشون اداره وعدالت رو از من صلب کردن تا جایی که مغزم
بعضی وقتها یخ می زنه هیچ سالی به اندازه امسال خیاطی به این بی بندوباری نداشتم
بگذریم شما کلوچه های من فعلآ که خوبید خدا را شکر چند باری برا گشت وگذار بیرون
رفتیم
5شنبه گذشته تمام طایفه مامان ناهید دعوت زن عمو وعمو نصرالله بودیم زنموم
تازه از سفر کربلا برگشته بود همه تو یه باغ کنار دریا بوشهر جمع بودیم نهاررو میل کردیم
عصر هم رفتیم دریاااااااااااااااا وای که چقدر فاطمه عاشق دریاست
شنبه هم با خانواده پسر عمه بابایی اقای آتشی رفتیم بیرون (شاه علمدار)ولی باد
شدیدی اومد که مجبور شدیم برویم تو یکی از اتاقهای امام زاده با اینکه نتونستیم بیرون
گردش کنیم ولی دور هم خوش گذشت فاطمه با یسنا دختر دختر عمه بابایی کلی بازی
کردن که یادم نبود ازشون عکس بندازم پشه کوره هم زیاد بود یادم رفته بود پشه بند
محمد رضارو ببرم کلی پشه های بد نیشش زدن
نگاه آثار نیش پشه هارو
فاطمه ببین من همیشه با مرتب کردن وبستن موهات مشکل دارم نمی ذاری
میگی دردم می گیره بعد هم این شکلی میشی بابایی هم میگه بذار راحت
باشه این شکلی خوشگلتره
امروز هم عمو محمد زنگ زد که می خوایم بریم نورآباد شهری که بابایی توش کار
می کنه فرداشم یاسوج چقدر ذوق کردم آخه من عاشق این دو شهرم بسیار زیبا
هستن ولی من طبق معمول کار خیاطی داشتم نتونستیم بریم
که قرار شد اول اونا برن بعد ما شب بریم وبهشون ملحق بشیم که کارم طول کشید
ونشد از بس خسته ام که فردا هم تو خونه می مونیم وبه جاش عمو محمود نهار خونه
ماست