محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

روز شماری دیگر............

1391/12/10 9:07
نویسنده : مامان ناهید
379 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااام گلهای بهشتی ناناز خانم وگلابتون مامانی

بابایی دیروز رفت سر کار ومعلوم نیست کی بیاد مدتی که پیش ما بود به بودنش

عادت کرده بودیم حالا که رفته حسابی دلمون گرفته صبحها که شما خوابید میرم

تو گارگاه خیاطی مشغول میشم تو این بین غذا هم درست می کنم تازه یکی دوبار

هم داداشی بیدار میشه بهش شیر میدم خوابش می کنم عصر هم اگه شد باز

مشغول خیاطی میشم امروز هم تا ظهر گارگاه بودم بعداز ظهر هم سه تایی رفتیم

خونه آقا جون حیدر داداشی روگذاشتیم پیش مامانم رفتیم خرید یه کم برا خونه خرید

کردیم چند تا هم لباس برا خودتو داداشت خریدم ولی خرید اصلی هنوز مونده


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

شب هم خونه آقا جون موندیم دوباره طبق معمول دایی ها یکی یکی اومدن دیدن آقا

جون ومادر جون اول دایی بهرام با محمد وملیکا اومدن بعد هم دایی عیسی با زن دایی

زهرا ودرآخر ساعت 10 هم که می خواستیم بریم خونه، دایی روح الله با زن دایی مریم

ونرجس اومدن ما هم تورفتنمون بود به خاطر اونا برگشتیم تا شما ونرجس با هم بازی

کنین کلی با هم بازی کردید وچون دیروقت بود دایی مارو تادر خونه همراهی کرد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

حرفهای شیرین فاطمه

دیشب می گفتی مامان به من شیر موز بده داشتم داداشتو شیر می دادم با این

حال بلند شدم رفتم از تو کابینت برات شیر برداشتم چون داداشیت بغلم بود نتونستم

بلندت کنم که خودت برداری بعدش شکایت کردی که چرا خودمو بلند نکردی که بردارم

رو داداشت خم شدی گفتی داداشی وقتی بزرگ شدی منو بلند می کنی تا خودم از

تو کابینت شیر بردارم نیشخندفکر کنم می خوای همینقدر بمونی وشیرموزها هم می مونن

تا شما دختر گلم بزرگ شی

...............وقتی بزرگ شی منو می بری پیش بابام

...............وقتی بزرگ شی منو می بری پارک

خلاصه هر کار دیگه ای که من اجازه نمی دم انجام بدی از داداشت می خوای که وقتی

بزرگ شد برات انجام بده داداشیم نگات می کنه یه صداهایی از خودش در میاره ومی خنده

اونوقت به من می گی مامان داداشیم داره میگه اره تعجبمتفکر

تا امروز محمد رضا 3ماه و14 روزشه وفاطمه گلی

3سال و 2ماه و 5روزش هست

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

قربون لثه هات برم که این روزها کلی اذیتت می کنه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

اینجا هم فاطمه گلی تازه از خواب بیدارشدی داری از کامپیوتر کارتن می بینی داداشی هم که

عاشق برنامه های تلویزیونی وکامپیوتری هست هروقت صداشو شنید زود سرشو بر می گردونه

اگه بذاریش تا روشنه چشم ازش بر نمی داره به خاطریکه هواسم به داداشی باشه سیستمو

اوردم تو اتاق داداشی وحالا فرصت مناسبی هست برا داداش جون


دوشب پیش که رفته بودیم خونه خاله زهره ، خاله زهره بود که داداشی رو این شکلی کرد

عاشق این شکلی گریه کردن داداشیته از ته گلوش صدادر میاورد وداداشی گریه می کرد

وبعد که می خندیدیم اونم بیچاره ساکت میشد بعد می خندید اونوقت هم همه می کردیم

روخاله کلی کتکش می زدیم


pooh dividerpooh divider

از دوستان عزیزم ممنون که به ما سر می زنند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)