بهبود بیماری فاطمه گلی
سلام وصد سلام به موش موشیهای گلم که با شماست که نفس
می کشم وبا هرنفس شما زنده ام نمی دونید اگر شما نبودید الان من چه حالی داشتم
من عاشق بچه ام خدایا دوستت دارم بی نهایت وشکر به خاطر این همه لطف پس سپاس
مرابپذیز وهرکس بچه نداره خدایا بهش بده وهرکی هم داره برایش حفظ کن خدایا بچه
های من رو هم به من ببخش وهمیشه سالم باشن وهمه بچه های دنیا الخصوص
بچه های نی نی وبلاگ
بعد از اینکه فاطمه بیماری اسهال واستفراغش برگشت دوباره بردیم پیش دکترش
اونم 4تایی دیروز صبح بعداز کلی استفراغ واسهال کلی منو بابایی رو
ترسوندی وقتی آماده شدی که برید گریه کردی که باید همه با هم بریم
دکتر گفت این بیماری اگه خوب بشه دیگه بر نمی گرده حتمآ بازاز کسی گرفته آره
درست می گفت همون روزی که بهانه بیرون رفتن کردی ومن مجبور شدم ببرمت
خونه عمو عباس( همسایمون)علی یه کم حالش خوب نبود تازه از مدرسه برگشته
بود شما هم که قربونت برم اگه یه بادی اون وردنیا بیاد اول به شما میزنه چون بدنت
ضعیفه خوب بالاخره از علی هم گرفتی ویه آمپول هم از خانم منشی
این مدت هم به خاطر بیماریت کلی ضعیف تر شدی زیر چشمات گود افتاده
صورتت هم مات شده ولی دیروز تا حالا که از پیش دکتر اومدیم هم استفراغ وهم
اسهالت تموم شده غذات هم که کته وماست ودوغه ولی گوش که نمی دی هر
چی که نباید بخوری می خوری مثل میوه خرما و...
امروز مامانی بعداز چند ماه تونست
دست به کارشه ودارم یه مانتوبراخودم می دوزم که فردا تمومش می کنم وبعد هم
کلی لباس مجلسی مشتریها ولباس خودت براعیدت واگه وقت کردم یه مانتو دیگه
ولباس برا خودم وباز کلی کارهای عقب مونده که فکر نکنم بتونم همه رو انجام بدم
امشب هم بعداز چندروز رفتیم خونه آقا جون حیدر وکلی خوش گذشت مخصوصآخاله
فاطمه که رفته بود کیش اومد وما کلی خوشحال شدیم محمرضا هم طبق معمول
همیشه برا خاله فاطمه کلی جیق واغو کرد که به زور تو دست خاله درش اوردیم
خوش به حالتون کاش منم خاله به این خوبی داشتم کلی دوستون داره به جای همه
اونایی که میونه ای باهاتون ندارن.........
برای دیدن عکسها
این عکسهارو گذاشتم تادر آینده خودرا در همه وضعییت دیده باشید
فاطمه در بستر بیماری چقدر تغییر کردی وضعیف شدی مامانی
رفته بودیم پیش دکتر از بس که حالت بد بود گفتی مامان بالشت وپتو بیار برام تو ماشین
می خوام بخوابم
محمد رضا در خواب ودر انتظار برگشتن فاطمه اخه من ومحمدرضا تو ماشین موندیم
امروز هم که یه حمام حسابی کردید
امشب وقتی از خونه آقا جون برگشتیم اینقدر تو خواب ناز بودید ومن منتظر شدم
بیدارشی لباساتو عوض کنم
می بوسمتون