محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

سه ماهگیت مبارک خوشگلم

1391/11/27 2:19
نویسنده : مامان ناهید
600 بازدید
اشتراک گذاری

2ماهگیت تموم شد وآغاز ماهگی3

 

جانم مامانی چه زود گذشت قربونت برم که سه ماهت تموم شد وشدی سه ماهه

وامروز وارد ماه چهارم شدی سه ماهگیت مبارک نمی دونی بعد از این همه سختی

تو ماه اول وکمی تو ماه دوم چقدر بعدآ برامون پرخاطره وشیرین بود تواین ماه بابایی

بیشتر پیشمون بود یه مآموریت کاری که باید تو بوشهر انجام می داد وبه همین خاطر

بیشتر وقتش با ما بود تو این ماه خوب می خندیدی صدا در می آوردی اغو می کردی

ولی بیشتر برای خاله فاطمه وقتی بهت می گفتم اغو ذوق می کردی به جای اغو

جیق ووصداهای ناموزن تحویلم می دادیYellow Head Funny Smiley(تو کفش بمون) ولی برای خاله فاطمه

 

خوب بود حتی توتلفن که بهت می گفت بگو اغو خوب جوابشو می دادی خاله کلی پز

می دادYellow Head Funny Smiley ومن کلی می خندیدمYellow Head Funny Smiley16بهمن بودچندروز دیگه می خواست

سه ماهت تموم بشه درست روز تولد بابایی که رو شکم شدی اونم ساعت 11 شب

اخرین شب سه ماهگیت درحالی که در بغل بابایی بودی فاطمه برات می پرید وذوق زده

شدی برای اولین باربلند بلند خندیدیYellow Head Funny Smiley نمی دونی همگی چه حالی پیدا کردیم

 

و چقدر انتظار این لحظه بودم ولی فکر نمی کردم خنده های بلندت حالا باشه گفتم

توچهار ماهگی یا پنج ماهگی هست ..................

برای دیدن عکسها

 

عکسهای3 ماهگی پسر نازم محمدرضا

kawaii heart garlandkawaii heart garland

purple sparkly divider

stars

Leaf and Flower

توپارک خضراء

pink bunny and hearts divider

butterfly

روز سه شنبه 24 بهمن بعد از ظهر بابا که اومد خونه بین نماز ظهر وعصرش بود که فاطمه گفت

بریم بیرو یه دوری بزنیم این بود که بابایی به عمه شهربانو زنگ زداونارو هم دعوت کرد که با ما بیان

رفتیم بیرون کلی فاطمه وسینا پسر عمه با هم بازی کردن ما هم از هوای ابری کلی لذت بردیم

بعدشم بارون گرفت بر گشتیم خلا صه از بس تو این فصل همه جا سرسبز هست که وقت گیر بیاد

می زنیم بیرون

سینا و فاطمه، کلی اذیت کردید تا عمه تونست ازتون یه عکس بگیره

stars

بعداز این همه خاک رفتین سراغ لونه مورچه ها بیچاره ها تو بیابون هم از دست ما آدمها آسایش

ندارن نگاه کن دو دستی چسبیدی بهش که این خاکها مال منه

red hearts

اینجا داری به سینا نشون می دی که انگار مورچه توش هست آخرش هم گوش نگرفتید

لونه این بیچاره هارو خراب کردید

peoplepeoplepeople

اینجا هم شاه علمدار هست زیارتگاه یه سیده که اطرافش بسیار سر سبز هست تا شهرمون

35 دقیقه ای راهه که امروز ما همراه با خانواده عمه سکینه وعمه شهربانو وآقا جون مرتضی ،

مادر جون ،سینا وابولفضل اومدیم عمه های مجرد هم که نیومدن از بس بازی کردید و تو آفتاب

گشتید ریختتون عوض شده

 

purple sparkly divider

اینجا هم شما همراه با سینا وابوالفضل وآقاجون، بابای بابایی آقا جون عشقش نوه هاشه خیلی

دوستون داره

tiny blue daisy dividertiny blue daisy divider

نمای نزدیک از چهره محمد رضا در تفریح امروز

cute cats divider

حسابی کیف کردید واز هوای آزاد وسرسبز وخوب لذت بردی عصر هم بعد رسیدن به خونه عمه

سکینه با عمو احمد بابای ابوالفضل وعمه شهربانو وعمو اکبر وخود ابوالفضل وسینا رو به صرف

اسنک دعوت کردیم وبا هم شام رو میل کردیم فردا هم که جشن تولد محمد دایی بهرامه دعوتیم

که بازم می ریم بیرون وتوی هوای آزاد جشن رو می گیریم با اینکه خیلی خسته ام

کلی وقت گذاشتم فقط به عشق شما

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)