ورود به ماه هشتم
کوچولوی نازم بمیرم که روز به روز جات تنگتر میشه آخه توماهی
هستی که بیشترین رشدت شروع شده داری بزرگ میشی
منم که طبق معمول حالم مساعدنیست دست راستم خیلی
درد می کنه ولی...........
ولی دارم به خاطرت تحمل می کنم شم ادخترگلم که به دنیا اومدی می دونم که تمام دردهام هم ازبین میرن
گلی جون امروز 2شنبه هست وهفت ماهگیت تموم شده یعنی 11روزه که وارد 8ماه شدی که خطرناکترین
ماهه
19روز دیگه واردماه نهم میشی ومن اون وقته که خیالم راحت می شه وروزشماریها وشمارش معکوس برای به
دنیااومدنت شروع میشه عزیزم این روزها همه از من می پرسن که بچه پس کی دنیا میاد انگاراونا از خودم
عجولترن همه دوست دارن بدونن شما چه شکلی هستی بخصوص که تو خانواده بابات تونوه ها شما تک دخترید
واین خیلی برای من وبابات جذابیت داره خانمی بابات هم که سرکاره 28 همین برج میاد من هم که دل نگرانم که
نکنه بابات برای تولدت نباشه نکنه یه وقت بهش مرخصی ندن من که مرتبآ بهش گوشزد می کنم
بابایی میگه مگه من دوست ندارم باشم ولی اگه خدایی ناکرده
بهم مرخصی ندن من که نمی تونم کاریش کنم
ولی من دلم روشنه که بابایی هست چون این حقه من وتوهست مگه نه دخترم؟
شمابهتراز هر کس حرف دل منو می فهمی چون تو نیمی ازوجود منی درون منی پس توکه پاک ترینی از
خدابخواه تابابا توبرسونه
دوستت دارم
مامان فاطمه خوشگله
88/8/11 شنبه ساعت 3/45 بعدازظهر