محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

خاطرات تولد فرشته من فاطمه کوچولو به دنیای آرزوهایش

                                                                       شیرین ترین هدیه ای که تا حالا گرفته ام تولد شما دختر قشنگم که اونم از طرف خداست خدایا ازت ممنونم به خاطر این همه لطفی که در حق این بنده ناچیزت نمودی   شب جمعه ساعت 11شب بود که احساس کردم دیگه وقتشه تولدتورو می گم قبلش منوبابااحم...
31 ارديبهشت 1391

عکس از 3روزگی فاطمه گلی تا 4ماهگی

                                   عکس 3روزگی فاطمه( تواین روز برده بودیمت برای سنجش شنوایی وآزمایش غده تیروئید) که من وعمه سلیمه وبابایی اول رفتیم مرکز خدمات درمانی شهر خودمون نتونستن از پاشنه پات خون بگیرن کلی گریه کردی گفتن برو فردا بیا ین ولی دیگه تحمل گریتو نداشتیم رفتیم برازجان مرکز درمانی امام سجاد(ع)وقتی از پاشنه پات خون گرفتن خواب بودی دست خانم بهیاراونقدرسبک بود که اصلآدردت نگرفت کلی براش دعاکردم توهمون مرکزهم سنجش شنوایی انجام دادی خدا...
29 ارديبهشت 1391

عکسهایی از بدو تولد فاطمه

من وعمه سلیمه اتاقتو برای ورودت تزیین کردیم کیک به مناسبت تولدت      عکس از بدو تولدت (نیم ساعت بعد از تولد در حالی که در دست آقاجونت مرتضی بودی برات اذان گفت وشماباچشم گوش باز ندای الله را  پذیرفتید روزدوم تولدت روی تخت بیمارستان ( ١٧ساعت بعداز تولد) همین که خونه رسیدیم مادر جون وزن عمو وحیده حمومت دادن مثل اینکه گریه هم کرده بودی نمی دونی صدات چقدر نازکه وقتی کریه می کنی همه از صدای گریه ات ذوق زده میشن وای حالا چه ماه شدی دخمل گلم .......چیه؟ داری یواشکی چیو نگاه می کنی شیطون بلا؟ دوست دارم یه عالمه   حالا هم لباساتو پوشیدی خوب چرا گریه می کنی فکر کنم گرسن...
26 ارديبهشت 1391

روزهای آخر تولد

سلام به دختر گلم به عروسکم وبه شیرینی زندگیم نازگلم دیدن تو منو بی طاقت کرده وحالم اونقدر دگرگون شده که خوابیدن نشستن وحتی راه رفتن برایم مشکل شده ومی دونم که این حس خستگی در شما دخترعزیزم هم هست ومیل به آمدن دراین دنیا لحظه به لحظه شمارا مشتاق تر ساخته ولی ٧ روز دیگربیشتر به ورودت به آغوش مامان وبابا باقی نمانده قوی باش که ٧ روز دیگه متولدخواهی شد ونور و روشنایی را به خانه ماهدیه خواهی کرد گلی خانم بابایی هم سه روز دیگه میاد راستی نگفتم چه معجزه ای شد که بابا کارای آومدنش ردیف شد گفتم که دلم روشن واین حق من وتوست که بابا پیشمون باشه بابایی یه همکارداره که که فقط به فکرخودش...
24 ارديبهشت 1391

روز مادر برهمه مادران عزیز مبارک باد

چهلچراغ محبت مادر صفاوصمیمیت وصداقت گلاب گلبرگهای وجود توست عشق وایمان درپیشانی بلندتوموج می زند چشمانت چهلچراغ محبت است چشمه های مهربانی ازچشمهای توسرچشمه گرفته است لبهایت پیام آورشادی ترین لبخندهاونگاه مهرآشنایت زلال دل نوازترین عاطفه هاست قلب تورود همیشه جاری عشق است ازسایه مهربان دستهایت گل مهرمی روید نسیم چهره برگامهای تومی ساید مادرم روزت مبارک باد وای میشه یه روز شما هم روز مادر رو به من تبریک بگی نی نی کوچولوی من؟ ...
22 ارديبهشت 1391