محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
پیوند زندگی مشترکمونپیوند زندگی مشترکمون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس وشاهزاده کوچولو مسافران پاییز وزمستان

دورون دورون

سلام به پرنسسم وشاهزاده وسلامی گرم به دوستای جون جونیم خوبید که انشالله؟ خوب ما همچنان صبح که بلند میشیم خواب آلود خواب آلود اول میایم نت ای بابا بعد این همه خواب مدتیه حس خیاطی رو هم نداشته بیدم چرا؟چون خیاطی باید آدم ریلکس وبا اعصاب راحت واینکه صدای بچه ای رو نشنو ه که یا جیغ میکشن یا مامان مامان می کنن ویا اینو می خوان اونو می خوان وصدالبته که جیش میش فاطمه وگل پسملی مرتب به راهه وما هم بدو که یه وقت نزنن همه جارو به گند بکشن باور کنیدهمین الانشم کلی از فرشهارو زده فاطمه نجس کرده همه روجمع کردیم وتو صف قالی شوییه یاد روزهایی که چه زندگیه مرتبی داشتم وقتی از بیرون میومدم تو ...
29 تير 1392

هشت ماهگیت مبارک نخود فرنگی مامان

سلام به جوجوهای نازنازیم نمی دونم از کجا شروع کنم یک هفته روزشمار میشه یه طوماری به ایییییییییییییییییییییییییین بلندی ، همونطور که تو پست قبلی گفتم کلی نوشته بودم ولی فاطمه شما زدید به یه چشم به هم زدن اونارو فرستادی تو هوا آخه شما چه به کامپیوتر خاموش کردن ولی عیب نداره همه حرفاتو نمی نویسم ماشالله کم که نمیاری میگی چرا بیخود باید روشن باشه آخ که دلم می خواست سرمو بکوبم به دیوار خوب بذار از آخر شروع کنم ای جانم امروز محمدم شما هشت ماهه شدی هشت ماهت تموم شدوپا تو نه ماه گذاشتی مبارکه پسر گلم نخود چی مامان می دونی حالا که هشت ماهت تموم شده خودتم داری مردونگیتو نشون می دی چه جور...
26 تير 1392

هشت ماهت تموم شد نخود فرنگی مامان

س لام به نخودیهای گلم مامان به خدا این روزها وقت برای من طلاست از دست شما وروجکها آخه دیروز با هزار مشکل اومدم آپ کنم رفتم محمدرضارو شیر بدم اومدم دیدم شمافاطمه گلی شیطون زدید کامپیوترو خاموش کردید همه زحماتم به باد رفت دوباره از اول باید بنویسم ولی تا کی وقت مناسب گیر بیارم خداداند شما محمد رضای مامانی امروز فردا دیگه هشت ماهت تمومه میری تو ماه نهم انشالله به سلامتی باشه اومدم خبر بدم بعد همه جزئیات رو می نویسم میبوسمتون گلهای باغ زندگیم ...
24 تير 1392

پیشرفت محمد رضا وحرفهای شیرین فاطمه

سلام ناز نازیهای بابا ومامان هرروزم با شما سپری میشه و هرروز که می گذره شما بزرگتر میشید ویه چیز تازه یاد می گیرید ولی مامان از بس فکرش مشغول هست همین که میاد نت، فراموش می کنه چی می خواد بگه ولی سعی خودمو می کنم فاطمه همچنان شما اگه با حوصله باهات رفتار کنیم وبه خواستت عمل کنیم دختر خوبی هستی داداشتو همچنان خیلی دوست داری ودوست داری بغلش کنی می گی من دیگه بزرگ شدم ولی بعض وقتها اگه ازت غافل بشم سرشو می زنی زمین دادشو بلند می کنی هم حرفهای شیرین و هم درشت می زنی بعضی وقتها هم دلت پرهست یه حرفهایی می زنی که مامانو نگران می کنی مثلآ دیشب پیشم خوابیده بودی می گفتی مامان شما اگه منو دعوا کنی من می میرم بعد...
20 تير 1392

روزشماری از زندگی گلهای زندگیم

سلام به جون جونیای مامان به عسلم به گفته فاطمه کند نباتم(قند نباتم) این روزا شرایط خوبه خدارا شکر ولی من از وقتی محمدرضابزرگتر شده ومی تونه رو دستاش راه بره کارام بیشتر ومسئولیتم سنگینتر شده آخه به هر جا وهرسوراخی سرک میکشه روز نشده که سرش به دیوار یا زمین نخوره فاطمه شما هم خوشت میاد جیغشو درارید یا لپشو می کشید یا صفت تو بغل میگیریدش ویا لپاشو تو دهنت می کنی ومی مکی ویا دستتو زیر گلوش محکم می زاری که نزدیکه خفه بشه منم که حرصم در میاد هرچی میگم نکن ولی گوشت ماشالله بدهکار این حرفها نیست روزر کارم شده با شماسروکله زدن وهواتونو داشتن ...
11 تير 1392

سلام عشقهای زمینی

عشق های زمینی من سلام شکوفه های اقاقیای من سلام لحظه ها که با شما سپری می شود انگار رویایی بیش نیست رویایی که بیم آن دارم که تمام شود ولی درنزدخدای مهربان چیزی جز حقیقت نیست خدای مهربانم دوستت دارم وممنونم سپاست که خالقی بی همتا داریم که هرچی به درگاهت شکر کنیم بازم کم است قلب مامان وقتی حمام می کنی خیلی ذوق زده می شی حالا هم که خودت دیگه می تونی تو وان بشینی وآب بازی می کنی مامانی ببین خیلی خوش می گذره اینجا هم شکار لحظه ها ای وای چی شد می خواستم آب رو بگیرم اینم آبجی دستیار مامان تو حمام دادن به مامانم کمک می کنه حالا هم می خوا...
6 تير 1392

هم عیدتون وهم مروارید سفیدت مبارک عزیزم

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب انتظار فرج توست پس بیا و آسمان و زمین را گلستان کن که این خانه ، خانه توست قبل از هر چیز ولادت حضرت ولی عصر مهدی صاحب الزمان (عج)رو به همه شیعیان جهان تبریک عرض می کنم عید همه مبارک امروز عید همه شیعیان جهان بود چقدر همه خوشحال بودن اصلآ بوی خوشش همه جا بود همه رومست می کرد همه می دونستن امروز چه روزیه خوشحالی تو چهره همه نمایان بود فکر نکنم کسی که دلش با امام زمان بوده امروزو عیدی نگرفته وای خدای من همین امروز یه عیدی با ارزش گرفتم روزی که مدتها انتظارشو می کشیدم البته محمد رضای مامانی این عیدی رو گرفت و خوشحالیش برای ما صدچندان بودپسر گلم...
3 تير 1392

قصه من وموش موشیها

سلام به خوشگلهای خودم ناز نازیهای مامانی فرشته بابایی فاطمه گلی خودت میگی من فرشته باباییم فدات بشم بعضی وقتها لج ولجبازیت اونقدر حرصمو در میاره که دلم می خواد سرمو بکوبم به دیوار ولی با یه بوسه خودتو تو دلم جا می کنی میای بوسم می کنی میگی مامان من حواسم نبوداااااا ببخشید آخه نازیلا جون من با شما چکار کنم یه با رمیشید نق نقو ولجباز یهو میشی فرشته ودوست داشتنی همین امشب داشتم از دستت دیوانه می شدم ..................................................... می گفتم: بیا شام بخور شما: نمی خوام گرسنم نیست شما بخور من فقط میگوشو می خورم پلوشو شما بخورید من: نمیشه بای...
1 تير 1392

سه تاپنج ماهگی پرنسس وشروع بامزه گیهاش

    بابایی سر کار بود من بودم و شما و عمه سلیمه   ومن هرروز شاهد قدکشیدنت بودم وقتی توچشمای   نازت می نگریستم برای فردای روشنت در صفحه ذهنم   برنامه هایی به تصویر می کشیدم ورویاهای قشنگی در   ذهن می پروراندم که تاآن زمان برایم غریب بود.................     شکوفه زندگیم شبی که فردای آن روز قرار بود بابایی از سر کار بیاد   خوشحال بودم وحس قشنگ مادرانه و خانم خونه رودر خودم   دوباره حس کردم آخه وقتی بابا نیست دلم غصه داره گاهی بی صدا   می گریم وگاهی اشکهایم راپنهان می کردم همیشه می گفتم ...
28 تير 1392

روز پدر را به بابای گلم وهمه باباهای خوب تبریک می گم

ا ینم یه شاخه گل تقدیم به بابای گلم بهترین بابای دنیا پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم .   ازطرف همسرت ناهید همسر خوبم ، روزهای با تو بودن قشنگ ترین روزهای خداست روز مرد بر بهترین مرد دنیا مبارک همراه همیشگی تو در زندگی .   وحال یه متن زیبا که دلم نمی یاد ازش بگذرم و.............. سلامتیه اون پسری که . . . ۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . . ۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . . ۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . . باباش گفت چرا گریه میکنی ؟ گفت : آخ...
14 خرداد 1391